«قبة الاسلام»، به مکان و شهري گفته ميشود که مرکز ثقلي براي امت اسلامي بهشمار ميرود. اين اصطلاح هم در برخي روايات و هم در کلام علما بهکار رفته است. الف) روايات در رواياتي که از معصومين(ع) نقل شده، شهرهايي به اين نام، خوانده شدهاند: 1. مدينه: در روايتي از پيامبر خدا(ص) آمده که ايشان فرمودند: «المَدينَةُ قُبَّةُ الْإِسْلامِ، و دارُ الْإِيمانِ...»؛ مدينه گنبد اسلام و خانه ايمان است. اما اين روايت حکم به ضعف آن شده است.[1] 2. کربلا: امام صادق(ع) به نقل از پيامبر(ص) فرمود: «فرزندم در زميني به نام کربلا دفن خواهد شد. و اين همان مکاني است که قبة الاسلام است و خدا مؤمنيني را که با حضرت نوح ايمان آورده بودند را از طوفان نجات داد».[2] 3. کوفه و مسجد آن: پيامبر(ص) فرمود: «چهار شهر از بهشت هستند: مکه، مدينه، بيت المقدس... و مسجد کوفه که قبة الاسلام است».[3] همچنين از جناب سلمان فارسي نقل شده که وقتي به کوفه رسيد، پرسيد: اينجا کوفه است؟ گفتند: بله. گفت: اينجا «قبّة الاسلام» است.[4] از حذيفه نيز نقل شده است که از کوفه با نام «قبة الاسلام» و شهر بلاها ياد کرده است.[5] درباره علت نامگذاري خصوص شهر کوفه به اين نام گفتهاند که پس از توفان، حضرت نوح(ع)، قبّه و بارگاهي را در وسط مسجد کوفه بنا کرد و خانواده و فرزندان خود و مؤمنين را در آن جاي داد. به دليل برپايي اين قبه، به آن «قبة الاسلام» گفته شده است.[6] ب) کلام علما در گفتار و نوشتههاي برخي از علما، شهرهاي ديگري نيز به اين لقب خوانده شدهاند که در ذيل به برخي از آنها اشاره ميشود. 1. به «بصره» قبة الاسلام و خزانة العرب، گفته شده است.[7] 2. شام(دمشق): در شعري چنين آمده: خدا هر بدي و مشکلي را از شهر شام دور کند و دست دشمنان را از او دور بدارد چرا که امروز اين شهر «قبة الاسلام» است.[8] 3. اصفهان: در زمانهاي متأخر، خصوصاً از زمان پادشاهان صفويه، شهر اصفهان «قبة الاسلام» شده و محل نزول اهل ايمان و مرکز علم و علما بوده است.[9] در نهايت ميتوان گفت که لقب «قبة الاسلام» براي يک شهر امري تعبدي نيست و هر منطقهاي که به نوعي داراي مرکزيت براي جهان اسلام باشد، در روايات و نيز در ديگر متون اسلامي از آنجا به قبة الإسلام تعبير ميشود و ممکن است در يک زمان نيز چند منطقه به اين عنوان توصيف شوند و يا در زمانهاي متفاوت، مناطق مختلفي را با اين ويژگي معرفي کنند. [1]. مناوي، زين الدين محمد المدعو بعبد الرؤوف بن تاج العارفين، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 6، ص 264، مصر، المکتبة التجارية الکبري، چاپ اول، 1356ق. [2]. ابن قولويه، جعفر بن محمد، کامل الزيارات، ص 269، نجف اشرف، دار المرتضوية، چاپ اول، 1356ش. [3]. فتال نيشابوري، محمد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج 2، ص 409، قم، انتشارات رضي، چاپ اول، 1375ش. [4]. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 22، ص 386، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق. [5]. حاکم نيشابوري، محمد بن عبدالله، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 96، بيروت، دار الکتب العلميه، چاپ اول، 1411ق. [6]. مسعودي، علي بن حسين، اثبات الوصية للإمام علي بن أبيطالب، ص 32، قم، انصاريان، چاپ سوم، 1384ش. [7]. فراهيدي، خليل بن احمد، کتاب العين، ج 5، ص 30، قم، هجرت، چاپ دوم، 1410ق. [8]. ابن عساکر، علي بن الحسن، تاريخ مدينة دمشق، ج 13، ص 31، بيروت، دار الفکر للطباعه و النشر، 1415ق. [9]. ثقفي، ابراهيم بن محمد بن سعيد، الغارات، محقق: محدث، جلال الدين، مقدمه محقق، ص 3، تهران، انجمن آثار ملي، چاپ اول، 1395ق.
نظر خودتان را ارسال کنید