باسلام خدمت شما پرسشگر محترم براي درک معناي ايه لازم است به تمام ايه توجه داشته باشيد: «لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي فمن يکفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقى لا انفصام لها و الله سميع عليم» (بقره/256 ) يعنى: اجبارى در دين نيست; (زيرا) راه هدايت از گمراهى آشکار شده است . پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ايمان آورد، در واقع به رشتهاى محکم چنگ زده است که هرگز گسستى براى آن نخواهد بود و خداوند شنوا و داناست . در واقع خداوند متعال اين حکم تشريعى را با دنباله آيه: «قد تبين الرشد من الغى» ، توضيح مىدهد و اين قسمت آيه (قد تبين . .). در واقع علتى براى قسمت اول آيه (لا اکراه . .). است; بدين معنا که يک دستور دهنده حکيم و يک مربى عاقل در صورتى در امرى مهم به اجبار و اکراه رو مىآورد که هيچ راهى براى بيان حقيقت وجود نداشته باشد; يا به خاطر اينکه سطح فهم و درک طرف مقابل پايين و نارساست و يا به خاطر علتهاى ديگرى که موجب مىشود آن فرد حکيم براى اجراى حکم خود متوسل به اجبار شود يا دستور به تقليد بدهد و يا راههاى مناسب ديگرى را برگزيند; اما در امر مهمى که هر دو طرف خير و شر و صواب و ناصواب آن آشکار است و به علاوه، نوع پاداش و جزايى هم که به انجام يا ترک آن امر مهم تعلق مىگيرد، بيان شده است، ديگر نيازى به اجبار و اکراه نيست; بلکه انسان اختيار دارد هر يک از دو طرف قضيه و عاقبت ثواب يا عقاب آن را براى خودش انتخاب کند . بنابراين، بشر در زندگى داراى حق انتخاب است و اين از بزرگترين حقوق انسان مىباشد . جمله «لا اکراه فى الدين» نيز به همين مطلب اشاره دارد . يکى از تلاشهاى پيامبران نيز کوشش براى تحقق اين حق در جوامع انسانى است . اصولا بر اساس حق انتخاب است که تکليف و ثواب و عقاب معنا پيدا مىکند . اما نکته مهم اين است که اين حق انتخاب الزاما به معناى صحت انتخاب نيست; بلکه انتخاب بشر ممکن است صحيح و ممکن است ناصحيح باشد . جمله «قد تبين الرشد من الغى» نيز که در ادامه «لا اکراه فى الدين» آمده است، اشاره به مساله صحت انتخاب دارد; اما متاسفانه بسيارى از افراد فقط به جمله اول توجه مىکنند و بر اساس آن، بشر را داراى حق انتخاب مىدانند; اما نسبتبه اين مساله که کدام انتخاب صحيح است و اساسا ملاک انتخاب صحيح در اسلام چيست، توجهى نمىکنند . اين افراد احيانا گمان مىکنند که چون بشر داراى حق انتخاب است، پس مىتواند هر چه را که مىخواهد انتخاب کند و هيچ مشکلى هم پيش نمىآيد و به عبارتى ديگر، حق انتخاب را با صحت انتخاب مساوى مىدانند; در حالى که مىدانيم اگر حق انتخاب به معناى صحت انتخاب بود، ديگر هدايت و گمراهى معنا نداشت و پاداش کيفر بى معنا بود; چون گمراهى پيش نمىآيد تا نياز به کيفر باشد . همچنين، اگر حق انتخاب به معناى صحت انتخاب بود، اين همه دلهره و نگرانى پيش از انتخاب به وجود نمىآمد و پس از انتخاب هم پشيمانى معنايى نداشت و خلاصه، اگر حق انتخاب مستلزم صحت انتخاب بود، اشتباهى در زندگى اتفاق نمىافتاد . از اين رو، با آن که خداوند متعال به بشر حق انتخاب بخشيده است; در کنار آن پيامبران را فرستاد تا انتخاب صحيح را به بشر نشان دهند و او را از گمراهى و نتايج آن نجات بخشند . نکته ديگر درباره حق انتخاب عقيده اين است که انسان بايد از نتايج انتخاب خود آگاه باشد و آنها را بپذيرد . بشر، بر اساس حق انتخاب مىتواند راهى را که انبيا نشان دادهاند، بپذيرد يا نپذيرد; اما بايد به نتيجه پذيرش يا عدم پذيرش خود توجه کند . و حضرت امام مي فرمايند: راه آخرت راهي است که جز با قدم اختيار نمي توان آن را پيمود سعادت بازور حاصل نشود، فضيلت وعمل صالح بدون اختيار فضيلت نيست وعمل صالح نمي باشد وشايد معناي آيه شريفه ((لااکراه في الدين))نيزهمين باشد بلي ، آنچه درآن اِعمال اکراه و اجبارمي توان نمود صورت دين الهي است نه حقيقت آن. (1) آيت الله مصباح نيز در اين زمينه فرمودند : دين داراي سه بخش اعتقاد قلبي ، اقرار زباني وعمل به دستورات ديني است، اما رکن اساسي دين اعتقاد قلبي وباور است وبه همين دليل هيچ کس را نمي توان مجبور به پذيرش اعتقادي خاص کرد معتقدات هر کس در صندوقچه فکر وقلب اوست که براي کسي دسترسي به آنجا ممکن نيست ومعناي آيه شريفه بيان همين امر واقعي وتکويني است که گوهر دين قابل اکراه واجبار نيست . (2) از ديگر شواهد بحث نحوه بيان آيه شريفه است چنانکه فرمود : لااکراه ( يعني اکراهي در دين نيست ) واين بدين معناست که امکان تحقق چنين امري (اجبار در دين ـ اعتقاد قلبي ) وجود ندارد که اگر امکانش بود فعل نهي استعمال ميشد بدين صورت که : (( لا تکره )) (اجبار نکنيد ) چنانکه در آياتي ديگر مي فرمايد : ((لا تکرهوا فتياتکم علي البغاء))(3) (دخترانتان را به فحشاء مجبور نکنيد . اگر فردى به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انکار نداشته باشد، به صورت طبيعى و معمولى به آن ايمان مىآورد. قرآن مىگويد: «لا اکراه فى الدين؛ در پذيرش عقيده اکراه نيست». اصولاً عقيده با اکراه سازگار نيست. اين سخن درستى است اما قرآن به دنبال سخن مذکور مىگويد: «قد تبيين الرشد من الغى؛ راه راست از راههاى انحرافى و نادرست روشن است».(4) يعنى وقتى راه رشد و حقيقت آشکار است، دليلى براى اکراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انکار و عناد آن را پذيرا است. اما انسان حق ندارد از آزادى سوءاستفاده کند و به بهانه آزادى، اعتقادات را به باد مسخره بگيرد؛ اين سخن نيز مورد پذيرش عقل و عرف است. و... پي نوشت ها: 1.آداب الصلوه، حضرت امام خميني ،ص 37 2. پرسش ها وپاسخها ، آيت الله مصباح ، ج 4، ص 38 3. سوره نور ، آيه 33 4. بقره (2) آيه 256 موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید