منظور از ساده زیستی چیست؟

متن سوال: 
منظور از ساده زيستي چيست؟ آيا به اين معني نيست که خود را از اين همه نعمتي که خدا براي راحتي ما آفريده است محروم کنيم؟ ساده زيستي به معناي فقيرانه زندگي کردن است؟ کسي که ماهيانه 2 تا 3 ميليون تومان درآمد دارد چگونه مي تواند ساده زندگي کند؟ کسي که توانايي خريد يک خانه زيبا را دارد بايد به خاطر ساده زيستي در يک مخروبه زندگي کند؟ چرا امام خميني(ره) با کسب ثروت حتي از راه حلال مخالف بودند مگر اين نيست که ثروت مي تواند ما را در رشد فکري و مذهبي و ... ياري کند به عنوان مثال وقتي شما پول نداشته باشيد چگونه مي توانيد در دانشگاه آزاد هر ترم 1 ميليون تومان هزينه کنيد. بنده وقتي ثروتمند باشم عوض اينکه که نماز شب بخوانم و بلندي ريش خود را به يک متر برسانم به عنوان مثال مي توانم جهيزيه چند دختر را بدهم تا به فساد نيفتند. ما مي توانيم ثروتمند باشيم و ديگران را هم ثروتمند کنيم.

سلام وقت شما بخير
يکي از کمالات اخلاقي انسان زهد و ساده زيستي است و در متون ديني ما در باب مخالفت با تجملات دنيوي و دنياگرايي تأکيدات فراواني وارد شده است . اما ديدگاههاي مختلف در اين زمينه در طول تاريخ موجب بروز تفاسير گوناگون در عرصه فرايندهاي اجتماعي گشته است . متأسفانه برداشت هاي ناروا از منابع ديني و يا ناديده گرفتن سنت و سيره حضرات معصومين (سلام الله عليهم اجمعين ) و اعتقادات شخصي نحله هاي گوناگوني را پرورانده که جمعي در مسير افراط و گروهي در وادي تفريط حقيقت زيباي زهد و پارسايي را مشوش ساخته اند. به گونه اي که گاهي با شنيدن واژه زهد, انزوا - تنهايي - دوري از مردم و تمدن و پيشرفت و ترقي و دعا و عبادت در گوشه اي آرام و فارغ از مشغله هاي زندگي , در ذهن انسان تداعي مي گردد. در حاليکه اين معني واژگونه ساختن حقيقتي ارزشي و آلوده ساختن مفهومي ملکوتي است . امام صادق (ع ) در روايتي مي فرمايد: زهد نه آنست که مال دنيا را تباه کني و نه آنکه حلال آنرا بر خود حرام گرداني . بلکه زهد آن است که اعتمادت به آنچه نزد حق است بيش از آن باشد که در نزد خودت يافت مي شود. (رک : البحار, 77/172/8) و اميرالموئمنين علي (ع ) مي فرمايد: زهد در يک آيه از قرآن بيان شده است آنجا که مي فرمايد: تا آنکه بخاطر از دست دادن چيزي متأسف و متأثر نشويد و بر آنچه بدستتان رسيده فرحناک نباشيد. (ر.ک : البحار, 78/37/3) و لذا پارسايي دل بستن به امر باقي و نوميد گشتن نسبت به امر فاني است . جدايي از زمين و قرب به ملکوت است . سبکبال گشتن براي پرواز در آسمان فضايل و ملکات انساني است . حال آيا رشد و کمال و تعليم و تربيت و سعادتمندي مانع پارسايي است يا معين آن ؟ کدام مکتب و آئين همچون اسلام توصيه و تشويق نسبت به فراگيري علم و کسب معرفت و جوشش و بالندگي و تلاش عقلائي دارد؟ مگر نه اين است که پيامبر مکرم اسلام (ص ) فرمودند: علم را طلب نمائيد ولو اينکه در چين باشد. (ر.ک : کنزالعمال , 28697) و فراگيري آنرا بر همگان ضروري دانستند. (ر.ک : الکافي , 1/30/1) در روايتي مولي اميرالموئمنين علي (ع ) تمام مواضع دنيا را جهل ناميدند مگر جايگاه علم که روشني و فروغ است ((الدنيا کلها جهل الا مواضع العلم )) (ر.ک : البحار, 2/29/9) و اين به صراحت قدر علم و شايستگي آن و حقارت دنيا و دلبستگي به آنرا تبيين مي سازد. اما در باب نسبت بين اسلام و پيشرفت و ترقي و تجدد بايد گفت : از لحاظ تاريخي مي توان مدعي شد که اسلام همواره به نو شدن تمايل نشان داده است اما اين نو شدن لزوما به معناي مدرنيسم و نوشدگي غربي نيست (واژه مدرنيته از واژه لاتين sunredom به معناي نو و تازه گرفته شده است مدرنيته يعني نو شدن و نوشدگي و در برابر هر گونه تعلق به گذشته و سنت قرار مي گيرد) هر چند وجوه اشتراکي نيز با آن دارد. براي نمونه مي توان به علم گرايي جهان اسلام که يکي از الگوهاي نو شدن غربي بود اشاره کرد. توجه به حقوق بشر, عقل گرايي , مدارا با مخالفان و غير هم کيشان , که همگي از مظاهر نو شدن غربي به شمار آمده اند ريشه در تمدم اسلامي داشته و برگرفته از آن هستند. بحث آزاد در حوزه معارف ديني و گريز از جزميت نيز از ديگر آموخته هاي تجدد غربي از جهان اسلام است . (ر.ک : بازتاب انديشه , شماره 20, ص 21) اما نکته حائز اهميت اين است که پيشرفت و نو شدني منظور نظر اسلام است که انسان را اسير تمايلات نفساني و دنياطلبي نسازد بلکه او را از هوي و هوس برهاند. وقتي تساوي دو روز انسان از منظر اسلام غبن و خسران محسوب مي گردد اين بهترين معناي رشد و بالندگي است . اما اين رشد نه براي ماندگاري در دنيا بلکه در جهت معرفت نفس و مبدأ و معاد است . چرا که دنيا مزرعه است و تمام سعي و تلاش انسان بايد در جهت کاشت بهترين بذر در جان خويشتن براي برداشت عالي ترين محصول در فرداي قيامت است . در ادامه بايد بگوييم به لحاظ بحث‏هاى شرعى و فقهى «اسراف» حرام است نه اين که «سادگى» يک واجب شرعى باشد. هر کسى در اجتماع يک شأن مادى دارد که در صرف و خرج و سطح مادى زندگى بايد به هم شأنى‏هاى خود رجوع کند. مثلاً کسى که دبير است بايدزندگى متعارف دبيرى را مد نظر داشته باشد و زندگى ساير دبيران را ملاحظه کند. اگر بنا بر فرض مردان دبير دو دست کت و شلوار دارند، چندين دست کت و شلوار اصراف به حساب مى‏آيد، زيرا هر دبيرى بشنود مى‏گويد چگونه با حقوق دبيرى چند دست کت و شلوار فراهم مى‏شود؟يعنى عرف دبيران چنين خرجى را نمى‏پذيرد. به همين خاطر است که اگر کسى از درآمد خود بيش از شأن خود چيزى تهيه کرد به آن خمس تعلق مى‏گيرد (البته اين مسأله ريزه‏کارى‏هاى دارد که بايد به بحث‏هاى شرعى رجوع کرد) اما اگر بخواهيم سادگى را به لحاظ بحث‏هاى اخلاقىتبيين کنيم بايد چند نکته را در نظر داشته باشيم از جمله اين که سادگى داخل در کدامين مفهوم متعارف اخلاقى مى‏شود؟ سادگى و محدوديت سطح زندگى با چه انگيزه‏اى انجام مى‏گيرد؟ سادگى با چه شرايطى پسنديده است؟ و... در اين باره بايد دانست سادگى با زهد هم افق است. زهد يعنى بى‏رغبتى دل به غيرخدا چه بسا کسانى زاهدنما باشند ولى دلشان بيش از يک فرد متمول و متمکن به دنيا گره خورده باشد و چه بسا زاهدانه زيستانى که ساده زيستى را از روى بخل انجام دهند گرچه بخل براىزن مطلوب است چنان که در نهج‏البلاغه هم آمده ولى مشروط به اين که رعايت آن با حرامى مواجه نشود مثلاً اگر زن در محيط خانواده به گونه‏اى اين بخل را اعمال کند که به وجاهت و عزت خانوادگى خدشه وارد سازد، اشکال شرعى دارد. همين بخل براى مرد يک امر ناپسنديدهمى‏باشد و اگر ساده‏زيستى او ناشى از بخل باشد نه تنها ارزش اخلاقى ندارد بلکه مورد نکوهش هم مى‏باشد. در دستورات شرعى وارد شده است که مرد مستحب است زندگى را بر اهل و عيال وسعت ببخشد، البته به سر حد اسراف نرسد. اما اگر انگيزه ساده‏زيستى يک امر پسنديده‏اىباشد مثل هم‏نوايى با بى‏نوايان جامعه يا دورى گزيدن از ورطه‏ى تجملات، تشريفات و مفاخر بى‏ارزش دنيوى يا ترس از مؤاخذه‏هاى احتمالى اخروى يا نگرانى از ناخشنودى على(ع) و حذف شدن اسم، از فهرست شيعيان آن حضرت يا... تمام اين انگيزه‏ها بسيار مطلوب است ولى همهآنها مشروط به اين است که با حرامى مواجه نباشد. فرض کنيد مرد به گونه‏اى ساده‏زيستى را اعمال کند که زن از او دل چرکين شود يا برعکس زن به گونه‏اى ساده‏زيستى را اعمال کند که مرد از او دلگير شود و اين کدورت اگر اذيت و آزار باطنى را به دنبال داشته باشد تحت عنوان ايذاء مؤمن قرار مى‏گيرد و ايذاء مؤمن هم حرام است. پس نبايد ساده‏زيستى به حدى برسد که يکى از ديگرى رنجيده، دل شکسته و متأذى شود. يا فرض کنيد در مهمان‏دارى چه بسا بعضى از ساده‏زيستى‏ها توهين به مهمان باشد. در روايات بين مهمان ناخوانده و مهمان خوانده شدهفرق گذاشته شده است. امام صادق(ع) مى‏فرمايند: «هرگاه برادر دينى تو خودش نزدت آمد، هر چه دارى برايش بياور و اگر تو او را دعوت کردى خود را برايش به تکلف و زحمت بينداز»، (ميزان‏الحکمه، ج 5، ص 525، ر 10828، نشرمکتب‏الاعلام الاسلامى، چاپ اول، سال 1362). مخصوصا اگر مهمان از ارحام و خويشان باشد و توهين به او باعث کدورت و بعد منجر به قطع رحم شود. اين ساده‏زيستى حرام مى‏باشد. در يک مثال ديگر ساده زيستي اين نيست که انسان از پيشرفت هاي علمي روز استفاده نکند و مثلا رايانه نداشته باشد و از تلفن استفاده نکند و از پول و ثروت دوري کند و مانند آن. سادگي آن است که در عين حال که از همه امکانات استفاده مي کند، در انتخاب هايش سادگي را لحاظ کند و تجملاتي و اسراف گونه عمل نکند. مثال‏ها و موارد زياد است اما بايد دانست که ساده‏زيستى با تمام جوانبش اعمال گردد.

نوع سوال: 

پربازدیدترین ها