می خواستم در مورد حدیث ثقلین توضیحات کاملی به بنده دهید.

متن سوال: 
سلام عليکم مي خواستم در مورد حديث ثقلين توضيحات کاملي به بنده دهيد. خدا خيرتان دهد با تشکر

باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به فرمان خداوند متعال به آنان مى فرمايد: براى اختلافاتى که در بين است دشمنى نکنيد، بياييد در موارد توافق که خداپرستى و ترک شرک و ترک اطاعت از غير خداوند متعال است با هم تفاهم کنيم و آن را مورد عمل قرار دهيم تا بتوانيم با منطق صحيح، موارد اختلاف را حلّ کرده، حقّ را معلوم نمائيم، پس اگر نپذيرفتند، به آنان بگوئيد: ما مسلمان هستيم، يعنى: ما تسليم فرمان خدا هستيم، و در خداپرستى و توحيد راست مى گوييم، نه شما، زيرا حقّ جو و خداپرست در جهت خداپرستى با ديگر خداپرستان يگانگى مى کند و دشمنى و مخالفت نمى نمايد، و در جهت مورد اختلاف نيز تفاهم مى نمايد و حقّ را در ميان اختلاف کنندگان روشن مى کند.
پس راه ايجاد وحدت (طبق تعليم قرآن کريم) آنست که: اختلاف کنندگان (اگر راست مى گويند و قصد توافق و اتّحاد دارند) در آنچه توافق دارند معترف بوده و کتمان نکنند و آن را مسکوت نگذارند، و در آنچه اختلاف دارند تعصّب را رها نموده، حقّ جو باشند، و دانايان هر قومى با يکديگر تماس گرفته و بدون مداخله نادانان و آشوب طلبان مراجعات داشته باشند، و با منطق استدلال صحيح، حقّ جويانه و منصفانه، حقّ را در ميان آراء و نظريّات گوناگون روشن نمايند تا بندگان خدا از زيان اختلاف در امان باشند.
و البتّه اگر در موارد وحدت و توافق، سهل انگارى شود، و چيزى که اختلاف کنندگان آن را حقّ مى دانند، ترک نمايند، و براى احياء و ترويج آن قيام و اقدام ننمايد و در اختلافات با هم دشمنى و ستيزگى داشته باشند، نشانه آنست که حقّ جو نيستند، بلکه گرفتار بلاى تعصّب مى باشند.
و در امّت اسلام در زمانهاى گذشته و اکنون، بسيارى از چيزها که مورد توافق همگان است متروک مانده، و در پس پرده فراموشى نهان گشته، و چنان مشاهده مى شود که آنها را از دين محسوب نمى دارند.
و اين راه صحيح ايحاد وحدت دينى است که خداوند کريم در کتاب مجيدش به بندگان تعليم داده است.
و «حديث ثقلين» يکى از بهترين دلائل مورد اتّفاق فريقين است که مى توان با چنگ زدن به مضامين نورانيش، و رها ساختن پرده هاى اوهام و تعصّب، راه پرمخاطره اختلاف در دين را مسدود نمود، زيرا همچنانکه خواهد آمد سند اين حديث شريف قابل تشکيک نبوده (کما اينکه صحّت سند و حتّى تواتر عند الفريقين نسبت به ادلّه اى که شيعه در اثبات مدّعايش بدان تمسّک مى جويد، در سرتاسر مباحث اثبات خلافت و جانشينى بلافصل اميرالمؤمنين عليه السّلام موجود است)، و دلالت آن نيز واضح و روشن است.
بررسي اسنادي حديث ثقلين در معجم الکبير


طبراني در معجم کبير خود چنين مي گويد :

4981 - حدثنا معاذ بن المثنى ثنا علي بن المديني ثنا جرير بن عبد الحميد عن الحسن بن عبيد الله عن أبي الضحى عن زيد بن أرقم قال : قال رسول الله : إني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض .
معجم الکبير ج5ص170
بررسي سند :
مُعَاذ بن المُثَنَّى أَبُو المُثَنَّى *
ثِقَةٌ، مُتْقِنٌ.

سَمِعَ: القَعْنَبِيّ، وَمُحَمَّد بن کَثِيْر، وَمُسْلِم بن إِبْرَاهِيْمَ، وَعِدَّةً.

وَعَنْهُ: أَبُو بَکْرٍ الشَّافِعِيُّ، وَجَعْفَر المُؤَدِّب، وَالطَّبَرَانِيّ، وَآخَرُوْنَ.
عَاشَ ثَمَانِيْنَ سَنَةً.
تُوُفِّيَ: سَنَةَ ثَمَانٍ وَثَمَانِيْنَ وَمائَتَيْنِ. ( سير اعلام النبلاء ج 13 ص 527 )

ابْنُ المَدِيْنِيِّ عَلِيُّ بنُ عَبْدِ اللهِ بنِ جَعْفَرٍ * (خَ، د، م، س)

الشَّيْخُ، الإِمَامُ، الحُجَّةُ، أَمِيْرُ المُؤْمِنِيْنَ فِي الحَدِيْثِ، أَبُو الحَسَنِ عَلِيُّ بنُ عَبْدِ اللهِ بنِ جَعْفَرِ بنِ نَجِيْحِ بنِ بَکْرِ بنِ سَعْدٍ السَّعْدِيُّ مَوْلاَهُمُ، البَصْرِيُّ، المَعْرُوْفُ: بِابْنِ المَدِيْنِيِّ، مَوْلَى عُرْوَةَ بنِ عَطِيَّةَ السَّعْدِيِّ.

قَالَ أَبُو حَاتِمٍ الرَّازِيُّ: کَانَ ابْنُ المَدِيْنِيِّ عَلَماً فِي النَّاسِ فِي مَعْرِفَةِ الحَدِيْثِ وَالعِلَلِ.
قَالَ إِبْرَاهِيْمُ بنُ مَعْقِلٍ: سَمِعْتُ البُخَارِيَّ يَقُوْلُ:

مَا اسْتَصغَرْتُ نَفْسِي عِنْدَ أَحَدٍ، إِلاَّ عِنْدَ عَلِيِّ بنِ المَدِيْنِيِّ.

قَالَ عَبْدُ اللهِ بنُ أَبِي زِيَادٍ القَطَوَانِيُّ: سَمِعْتُ أَبَا عُبَيْدٍ يَقُوْلُ:

انْتَهَى العِلْمُ إِلَى أَرْبَعَةٍ: أَبُو بَکْرٍ بنُ أَبِي شَيْبَةَ أَسْرَدَهُمْ لَهُ، وَأَحْمَدُ بنُ حَنْبَلٍ أَفْقَهَهُمْ فِيْهِ، وَعَلِيُّ بنُ المَدِيْنِيِّ أَعْلَمُهُم بِهِ، وَيَحْيَى بنُ مَعِيْنٍ أَکْتَبُهُمْ لَهُ.( سير اعلام النبلاء ج 11 ص 46 – 48 )
=================================

جَرِيْرُ بنُ عَبْدِ الحَمِيْدِ بنِ يَزِيْدَ الضَّبِّيُّ * (ع)

الإِمَامُ، الحَافِظُ، القَاضِي، أَبُو عَبْدِ اللهِ الضَّبِّيُّ، الکُوْفِيُّ.
( وي از رجال بخاري و مسلم است )
قَالَ ابْنُ سَعْدٍ: کَانَ ثِقَةً، کَثِيْرَ العِلْمِ، يُرحَلُ إِلَيْهِ

وَقَالَ ابْنُ عَمَّارٍ: هُوَ حُجَّةٌ، کَانَتْ کُتُبُهُ صِحَاحاً، وَمَا کَانَ زِيُّه زِيَّ مُحَدِّثٍ، فَإِذَا حَدَّثَ... أَيْ: کَانَ يُشْبِهُ العُلَمَاءَ
وَقَالَ النَّسَائِيُّ: ثِقَةٌ.
وَقَالَ ابْنُ خِرَاشٍ: صَدُوْقٌ.

وَقَالَ أَبُو القَاسِمِ اللاَّلْکَائِيُّ: مُجْمَعٌ عَلَى ثِقَتِهِ.( سير اعلام النبلاء ج 9 ص 9 -11 )
============================
الحَسَنُ بنُ عُبَيْدِ اللهِ بنِ عُرْوَةَ النَّخَعِيُّ * (م، 4)
الفَقِيْهُ، أَبُو عُرْوَةَ النَّخَعِيُّ، الکُوْفِيُّ.
وَثَّقَهُ: النَّسَائِيُّ.
( سير اعلام النبلاء ج 6 ص 144 – 145 )
مزي مي گويد :
قال إسحاق بن منصور ، عن يحيى بن معين : ثقة ، صالح .
و قال أحمد بن عبد الله العجلى ، و أبو حاتم ، و النسائى : ثقة .
( وي از رجال مسلم است )
==========================

أَبُو الضُّحَى مُسْلِمُ بنُ صُبَيْحٍ القُرَشِيُّ * (ع)
الکُوْفِيُّ، مَوْلَى آلِ سَعِيْدِ بنِ العَاصِ.

سَمِعَ: ابْنَ عَبَّاسٍ، وَابْنَ عُمَرَ، وَالنُّعْمَانَ بنَ بَشِيْرٍ، وَمَسْرُوْقاً، وَغَيْرَهُم.

حَدَّثَ عَنْهُ: مُغِيْرَةُ، وَمَنْصُوْرٌ، وَالأَعْمَشُ، وَفِطْرُ بنُ خَلِيْفَةَ، وَآخَرُوْنَ.
وَتَفَقَّهَ: بِعَلْقَمَةَ، وَغَيْرِهِ.
وَکَانَ مِنْ أَئِمَّةِ الفِقْهِ وَالتَّفْسِيْرِ، ثِقَةً، حُجَّةً، وَکَانَ عَطَّاراً.
(سير اعلام النبلاء ج 5 ص 71 )
======================
زيد بن ارقم : نيازي به توثيق ندارد !
منبع: www.shia-sonni.com
موفق و پيروز باشيد.

پربازدیدترین ها