وهابی ها، ابزاری در دست سران شرک و کفر
فتنه ابن تیمیه در حال خاموش شدن و اندیشه های او و شاگردش ابن قیم جوزی می رفت که در لابه لای کتاب ها مدفون شود، که ناگهان چهار قرن بعد، این افکار مجدداً جان تازه ای به خود گرفت و توسط محمد بن عبد الوهاب و کمک های حمایتی و اقتصادی آل سعود احیاء گردید.
نکته قابل تأمل درباره وهابیت، بستر رشد آن است. همان طور که می دانیم مکان و فضا و جغرافیای این مکتب عربستان است که یک کشور پهناور صحرایی است که فضای تبادل افکار به ویژه در گذشته در آن وجود نداشته است و فضای حس گرا و احساس گرا بر آن حاکم است. از طرفی رشد وهابیت در نقاطی بود که حالت قبائلی و صحرایی داشت و عموم مردم از سطح آگاهی چندانی برخوردار نبودند؛ مثل پاکستان و افغانستان، چون فقط در این فضاهای سنتی است که قدرت باز سازی و بازتولید خود را دارد و در فضاهای علمی و یا غیر قبائلی رشدی ندارد.
از این رو وهابیون با استفاده از ضعف بینشی این گونه افراد نسبت به اسلام و ضعف قدرت تحلیلی و فکری آنان توانستند افکار باطل خود را به خوردشان داده و آن ها را با خود همراه سازند. اما هرقدر از عمر این گروه متوحش می گذرد و هرچه بیشتر عقایدشان در سطح جوامع شهری و علمی مطرح می شود، مورد اقبال کمتری قرار گرفته و حتی مورد طرد قرار می گیرند ـ به گونه ای که حتی بسیاری از رشدیافتگان این مذهب نیز از باورهای قبلی فاصله گرفته و به سوی حقیقت رهنمون می شوند ـ زیرا باطل بودن عقاید آنان روشن تر و واضح تر می شود.
این نوشتار نگاهی است به برخی از اصول مسلّم دینی و روایی که مورد انکار و شبه افکنی وهابیون قرار گرفته است.
توسل
توسّل از نظر لغت یعنی اتّخاذ «وسیله» برای نزدیک شدن به چیزی.
و «وسیله» در لغت به معنای نزدیک شدن(1) درجه(2)، چاره جویی برای رسیدن به چیزی با میل و رغبت(3) و هر چیزی که به وسیله آن، نزدیک شدن به دیگری ممکن باشد.(4)
در اصطلاح مقصود از توسل آن است که بنده چیزی یا شخصی را نزد خداوند واسطه قرار دهد تا او وسیله ی نزدیکی اش گردد.(5)
جایگاه توسل در زندگی
محور اصلی فکری و اعتقادی هر انسان موحد و مؤمن این است که در جهان هستی، مؤثری جز ذات خداوند وجود ندارد و همه تاثیر و تأثرات با اذن تکوینی خداوند صورت می گیرد. و اگر در این اصل اعتقادی ذره ای خلل وارد شود، فرد از دایره توحید و ایمان خارج خواهد شد.
اما از سویی دیگر باید توجه داشت که خداوند جهان مادی را بر اساس نظام اسباب و مسببات قرار داده است و فیض خود را تنها از طریق مجاری و اسباب اعطا می کند؛(6) این سخن بدین معناست که انسان برای رسیدن به مقصود خویش، باید به اسباب و وسایط متوسّل شود.
به عنوان مثال اگر بخواهد زمین خشک و بایری را تبدیل به مزرعه ای سر سبز و یا باغی آباد کند، باید زمین را شخم بزند، نهال یا دانه و بذر درون زمین بکارد، به موقع کود و آب بدهد، به اندازه لازم سم پاشی کند و...
اگر می خواهد به طبقه دوم یا سوم یک ساختمان برسد، باید از پله های آن بالا رود، یا سوار آسانسور یا پله برقی شود و همین طور در سایر کارهای روزمره زندگی، انسان به اسباب و وسایل برای رسیدن به مقصود خود تمسّک و توسّل می جوید؛ به عنوان مثال سوار اتومبیل می شود تا زودتر به محل کار برسد، با دستان خود کلید را به کار می گیرد تا در را باز کند، وقتی تشنه می شود سراغ آب می رود و وقتی مریض می شود، از راه طبابت و دارو، مریضی را برطرف می کنند، از رایانه برای به دست آوردن امور مورد نیاز سود می جوید و ده ها نمونه دیگر که نشان می دهد همه ی ما در بر آوردن حاجات خود از اسباب و وسایل بهره می جوییم و این به طور کامل امری عادی و روزمره است.
بر این اساس، توسّل لازمه زندگی انسان در جهان هستی است؛ جهانی که بر آن قانون اسباب و مسببات حکم فرما است. بنابراین، خداوند ـ که هستی عالم از او است و ادامه ی هستی و هر حرکت، نیرو و تغییری وابسته به او و ناشی از فیض او است ـ خود برای اعطای فیض خویش، مجاری و اسبابی را قرار داده است.
این ها در امور عالم طبیعت است. در عالم معنا و ملکوت هم انسان از اسباب و وسایلی برای رسیدن به هدف خود استفاده می کند که به اجبار اسباب و وسایل غیر مادی و غیر طبیعی هستند.
ما برای رسیدن به کمال معنوی از اسباب معنوی سود می جوییم و توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، امامان معصوم علیهم السلام و اولیاء و صلحاء و... در این راستا تحقق می یابد. ما از آنان می خواهیم با توجه به مقام قرب و منزلتی که در نزد خداوند دارند ما را دعا کرده و دستگیری نمایند تا به حاجت هایمان دست یابیم. خداوند نیز انسان را در جهت کسب کمالات معنوی و قرب به درگاه خویش، امر به تمسک به وسایل؛ یعنی، امر به توسل کرده و فرموده است: «یّا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابتَغُوا اِلَیهِ الوَسِیلَةَ ـ ای مؤمنان! پروای الهی داشته باشید و به سوی او وسیله تحصیل کنید».(مائده/35)
با تمام وضوح و عقلی بودن این بحث، برخی از وهابیون بر اساس جمود فکری خود چنین فتواهایی می دهند:
شیخ عبدالعزیز بن باز مفتی سابق حجاز می گوید: «توسل به جاه، و برکت یا حقِ کسی بدعت است، ولی شرک نیست؛ از همین رو هرگاه کسی بگوید: "اللّهمّ إنّی أسألک بجاه أنبیآئک أو بجاه ولیّک فلان أو بعبدک فلان أو بحقّ فلان أو برکة فلان"جایز نیست، بلکه بدعت و شرک آلود است».(7)
شیخ صالح بن فوزان می گوید: «هر کس به خالق و رازق بودن خداوند ایمان آورد، ولی در عبادت واسطه هایی بین خود و خداوند قرار دهد، در دین خدا بدعت گذارده است... و اگر به وسائط متوسل شود (به جهت جاه و مقام آنان) بدون آن که آنان را عبادت کند، این بدعت حرام و وسیله ای از وسایل شرک است...». (8)
و گروه فتوای وهابیان، در جواب سؤالی از توسل می گویند: «توسل به ذات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و غیرِ او (از انبیا و صالحان) جایز نیست. همچنین توسل به جاه پیامبر(ص) و غیر او حرام است؛ زیرا این عمل بدعت است و از پیامبر(ص) یا صحابه حکمی در این مورد نرسیده است...». (9)
در پاسخ به این سخن ضمن یادآوری تأیید قرآنی،(10) روایی و عقلی توسل، به چند نمونه از توسلات صحابه به انبیا و به ویژه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کنیم؛ چرا که آنان مدعی اند که این مسئله در سیره وجود نداشته و کاری نوظهور و بدعت است.
مردی نابینا خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: «از خدا بخواه مرا بهبود بخشد. پیامبر به او فرمود: اگر خواستی دعا می کنم، و اگر بخواهی صبر کنی، برای تو بهتر است.» عرض کرد: «دعا بفرمایید.»
پیامبر به او فرمود: «وضو بگیر، وضوی نیکو و این دعا را بخوان: اللّهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه. یا محمد انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی لتقضی لی. اللّهم شفعه فی؛ پروردگارا! من به وسیله پیامبرت محمد پیامبر رحمت، به سوی تو می آیم و از تو درخواست می کنم. ای محمد! من برای درخواست حاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسیله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا! او را شفیع و وسیله من قرار ده.» (11)
طبرانی در معجم الکبیر از عثمان بن حنیف روایت کند که: «مردی برای نیاز خویش نزد عثمان بن عفان آمد و شد می کرد ولی عثمان به او و خواسته او توجهی نشان نمی داد. آن مرد ابن حنیف را دید و از وضع موجود شکوه کرد.
عثمان بن حنیف به او گفت: به وضو خانه برو وضو بگیر. سپس به مسجد درآی و دو رکعت نماز بگزار و بگو: اللّهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمد نبی الرحمة. یا محمد انی اتوجه بک الی ربی لتقضی حاجتی و تذکر حاجتک؛ پروردگارا! من به وسیله پیامبرمان محمد، پیامبر رحمت، به سوی تو می آیم و از تو درخواست می کنم. ای محمد! من برای رفتن به سوی خدا نزد تو آمدم و تو را وسیله قرار دادم تا حاجتم برآورده گردد. سپس خواسته ات را یادآور می شوی.
آن مرد رفت و آنچه به او گفته بود انجام داد. سپس به در خانه عثمان بن عفان آمد که ناگهان دربان خانه نزد او آمد و دستش را گرفت و وارد مجلس عثمان کرد. او نیز وی را روی زیرانداز کنار خود نشانید و گفت: خواسته ات چیست؟ او خواسته اش را بیان کرد و وی آن را برآورده ساخت. سپس به او گفت: تو تا این ساعت نیازت را یادآور نشده بودی. و گفت: هر نیاز و حاجت دیگری که داری بیان کن.» (12)
در صحیح بخاری است که: «عمر بن خطاب هر گاه قحطی می شد عباس بن عبدالمطلب را شفیع و وسیله قرار می داد و می گفت: اللّهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا فتسقینا، و انا نتوسل الیک بعم نبینا فاسقنا قال فیسقون؛ پروردگارا! ما در گذشته با توسل به پیامبرمان به سوی تو می آمدیم و تو بارانمان می دادی و سیرابمان می کردی. و اکنون با توسل به عموی پیامبرمان به سوی تو می آییم. پس، بارانمان ده و سیرابمان کن. راوی گوید: پس از آن باران می بارید و سیراب می شدند.» (13)
در دوران عمر بن خطاب خشکسالی پدیدار گشت. بلال بن حرث نزد قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت:«یا رسول الله استسق لامتک فانهم هلکوا؛ای پیامبر، برای امت خود طلب باران کن که هلاک می شوند.» (14)
شفاعت
یکی از اعتقادات عموم مسلمانان و معتقدان به ادیان، مسئله شفاعت است؛ یعنی روز قیامت اولیای الهی در حق گروهی از گناه کاران شفاعت کرده و آنان را از عذاب نجات می دهند و یا بنا بر تفسیر برخی از شفاعت، اولیای الهی با شفاعتشان از شخصی سبب ترفیع درجه او می شوند. در میان مسلمانان، وهابیان معتقدند که تنها می توان از خدا طلب شفاعت کرد و اگر کسی از خود شافعان، طلب شفاعت کند مشرک است، ولی عموم مسلمانان قائلند این حقی را که خداوند برا ی شافعان قرار داده می توان از آنان طلب نمود، البته با اعتقاد به این که اصل این حق از آن خداست و اولیا بدون اذن او شفاعت نمی کنند. یادآوری این نکته ضروری است که محمد بن عبدالوهاب می گوید: «شفاعت برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سایر انبیا و ملائکه و اولیا وکودکان، از جمله اموری است که مطابق روایات وارده ثابت است»(15)
اما آن چه از نظر وهابیان شرک محسوب می شود طلب شفاعت از غیر خداوند متعال است؛ یعنی انسان تنها می تواند از خدا در خواست شفاعت کند و در خواست از شافعان خواندن غیر خدا است.
برای توضیح مطلب باید بدانیم که در قرآن، شفاعت به چند دسته تقسیم می شود:
الف: آیاتی که شفاعت را نفی می کند.(آیه254 سوره بقره)
ب: ابطال عقیده یهود در شفاعت. (آیه 47 و 48سوره بقره)
ج: نفی شفاعت از کافران. (آیات 46 ـ 48 سوره مدثر)
د: نفی صلاحیت شفاعت از بت ها. (سوره یونس، آیه 18)
ه: اختصاص شفاعت به خداوند (زمر، آیه 44)
و: شفاعت مشروط برای غیر خدا. (یونس، آیه 3 و سبأ،آیه 23)
مقتضای جمع بین آیات این است که از آن جا که طیق عقیده توحید افعالی، و این که هر تأثیری به اذن اوست، برخی از آیات، شفاعت را منحصراً برای خدا قرارداده است، ولی منافات ندارد که این حق اختصاصی خود را به کسی بدهد، تا با اجازه او، اعمال کند. همان گونه که به پیامبر و اولیای خود (ع) چنین اجازه ای داده است.
بنابراین باید گفت که قرآن کریم با مسلم گرفتن اصل شفاعت، یادآور می شود که شفاعت تنها به اذن الهی انجام می پذیرد: « مَن ذا الذی یَشفَعُ عنده الّا بإذنه ـ کیست که در پیشگاه الهی به شفاعت برخیزد مگر به فرمان او»(بقره/255) و « ما مِن شفیعٍ الّا مِن بعد إذنه ـ هیچ شفیعی جز با اجازه او نخواهد بود.»(یونس/3) و از طرفی دیگر به ابطال عقیده بت پرستان و مشرکان در این مورد پرداخته است. زیرا آنان برای شفاعت هیچ گونه شرط و قیدی مانند اذن خدا قائل نیستند. قرآن این عقیده را رد می کند.
بنابراین اگر کسی با استدلال به چنین آیاتی شفاعت در اسلام را زیر سوال ببرد، مغالطه ای آشکار نموده است؛ چرا که در شفاعت اسلامی، نه اعتقاد به الوهیت شافعان مطرح است و نه بی قید و شرط بودن شفاعت آنان.
پس هرگاه اصل شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دیگران در قیامت مورد تأیید است، درخواست آن از سوی مؤمنان نیز امری مشروع است.
بخاری در صحیح خود بابی را منعقد کرده تحت عنوان: «هرگاه امام را شفیع خود قرار دهند تا برای آن ها طلب باران کند خداوند آنان را رد نخواهد کرد.»
از این عبارت استفاده می شود که حقیقت شفاعت همان دعا و خواستن از خداوند است. و طلب شفاعت از ولی خدا به معنای طلب خواست و دعا است و طلب دعا از مؤمن نه تنها شرک و حرام نیست، بلکه امری مستحب و راجح می باشد و انسان می تواند در حال حیات و ممات از کسی بخواهد تا برای او دعا کند و کاری را برای او از خدا بخواهد. همان گونه که قرآن کریم می فرماید:« وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکبِرُون ـ و هرگاه به آنان گفته شود بیایید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش بطلبد، سرپیچی می کنند و می بینی که با تکبر و نخوت روی می گردانند.»(منافقون/5)
و برادران یوسف از پدر می خواهند که برایشان از خداوند طلب آموزش کند: « قَالُواْ یأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کنَّا خَاطِِین ـ گفتند: ای پدر! برای گناهان ما آمرزش بخواه، که ما خطا کار بوده ایم »(یوسف/97) و نبی خدا آنان را متهم به شرک نمی کند.
همچنین قرآن دستور می دهد مردم به نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته و از پیامبر درخواست کنند که برایشان استغفار کنند: « وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا ـ و اگر نامبردگان بعد از آن خلاف کاری ها ـ یعنی تحاکم نزد طاغوت و اعراض از رسول و سوگند دروغ ـ از در توبه نزد تو آمده بودند، و از خدا طلب آمرزش کرده بودند، و رسول برایشان طلب مغفرت کرده بود می دیدند که خدا توبه پذیر و مهربان است» (نساء/64)
در آیات قرآن به وضوح مشخص است طلب کردن از غیر خدا در صورتی که در راستای اذن خدا باشد به هیچ وجه اشکالی ندارد بلکه در راستای دستور الهی است.
ترمذی از انس نقل کرده که گفت: « من از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کردم که برای من در روز قیامت شفاعت کند. حضرت فرمود: من انجام خواهم داد. عرض کردم: کجا به دنبال شما باشم؟ فرمود: در کنار صراط».(16)
نیز هنگامی که رسول خدا از دنیا رحلت نمود ابوبکر از سلع آمد و چون از وفات حضرت مطلع شد، پارچه را از روی حضرت کنار زده و او را بوسید و گفت: «پدر و مادرم به فدای تو، تو در حال حیات و ممات خود خوب بودی، ما را نزد پرودگارت یاد نما.» (17)
بنابراین طلب شفاعت از رسول خدا در حال حیات و ممات روش صحابه بوده و در منابع شیعه و سنی وجود دارد.
تبرک
یکی از شبهاتی که وهابیت بر ضد محبان اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مطرح و آنرا بهانه و دستاویزی برای توهین و تهمت به آنان قرار داده اند، بحث تبرک به صالحین و برگزیدگان، اماکن و مشاهد مقدسه و آثار وابسته به آنان است که از ناحیه وهابیت به شدت انکار و آن را از مصادیق شرک شمرده اند و با کسانی که قصد تبرک جستن به آثار انبیا و اولیاء را داشته باشند به شدت مقابله و مبارزه می نمایند.
البته تبرک در لغت به معنای طلب برکت و به معنای زیادت و رشد یا سعادت است.(18) تبرک به چیزی؛ یعنی طلب برکت از طریق آن شی ء. و در اصطلاح به معنای طلب برکت از طریق چیزها یا حقیقت هایی است که خداوند متعال برای آن ها امتیازها و مقام های خاصی قرار داده است؛ همانند لمس کردن یا بوسیدن دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا برخی از آثار آن حضرت بعد از وفاتش. اما علمای وهابی معتقدند که این کار حرام بوده و چنین فتوا داده اند:
بعضی فتاوای وهابیان درباره تبرک
شورای دائمی مفتیان وهابی می گوید: «توجه پیدا کردن مردم به این مساجد و مسح نمودن دیوارها و محراب ها و تبرک به آن ها بدعت و نوعی شرک و شبیه به عمل کفار در جاهلیت است.» (19)
ابن عثیمین می گوید: «تبرک جستن به پارچه کعبه و مسح آن از بدعت هاست؛ زیرا از پیامبر چیزی نرسیده است.» (20) و می گوید: «برخی از زائرین دست به محراب و منبر و دیوار می کشند، تمام این ها بدعت است.» (21)
بن باز می گوید: «قرار دادن قرآن در ماشین به جهت تبرک، اصل و دلیلی بر آن نبوده و غیر مشروع است.(22) صالح بن فوزان از مفتیان وهابیان می گوید: «سجده کردن بر تربت اگر به قصد تبرک به این تربت و تقرب به ولی باشد، شرک اکبر است و اگر مقصود از آن تقرب به خدا با اعتقاد به فضیلت این تربت باشد، همانند فضیلت زمین مقدس در مسجد الحرام و مسجد نبوی و مسجد الاقصی، بدعت است.» (23)و می گوید: «تبرک به اماکن و آثار و اشخاص ـ از زندگان و مردگان ـ جایز نیست؛ زیرا یا شرک است و...»(24)
این سخنان و شبهه پراکنی آنان در حالی است که با مراجعه به تاریخ و سیره ی انبیا و اولیا و نیز ادله قرآنی(25) و روایی، نادرستی این گفتار وهابیون به وضوح آشکار می گردد که به نمونه هایی از تبرک صحابه به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کنیم.
در صحیح بخاری از سهیل بن سعد روایت کند که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ خیبر فرمود: فردا این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند خیبر را به دست او می گشاید، او دوست دار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا دوستدار اویند. راوی گوید: مردم آن شب را به سختی سپری کردند تا بدانند پرچم به دست کدامین آن ها داده خواهد شد. بامدادان همگی به نزد رسول خدا آمدند و هر یک امید آن داشت که پرچم به او داده شود که رسول خدا فرمود: علی کجاست؟ گفته شد: یا رسول خدا او از درد چشمانش می نالد. پیامبر به دنبال او فرستاد تا حاضر شد، و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشید، به گونه ای که گویا دردی وجود نداشته است. .. تا آخر حدیث»(26)
مسلم در صحیح خود روایت می کند که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منا آمد و پس از رمی جمرات و قربانی کردن، سر خود را تراشید و موی سر را به مردمان داد.»
و در روایت دیگری گوید: «آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشیدن موها، آن ها را به اباطلحه داد. راوی گوید: او نیز آن ها را میان مردم تقسیم کرد.» (27)
و نیز از انس بن مالک روایت کند که گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که سر می تراشید و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مویی که فرو افتد در دست یکی از آنان قرار گیرد.» (28)
و در کتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن ولید گوید: «خالد بن ولید که در نبرد با ایرانیان و رومیان نقش ویژه و برجسته ای داشت به هنگام فتح دمشق در شب کلا هی که با آن می جنگید، تار مویی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را قرار داده بود که به برکت آن فتح و ظفر می جست و همیشه پیروز بود.»
هم چنین در شرح حال او در اصابه و مستدرک حاکم گویند: «خالد بن ولید در نبرد یرموک شب کلا ه خویش را گم کرد و دستور داد آن را بجویند. ابتدا آن را نیافتند، ولی دوباره جستجو کردند و آن را یافتند و دیدند شب کلا هی کهنه و مندرس است. خالد گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سالی عمره به جای آورد و سر تراشید. مردمان به جمع آوری موهای آن حضرت پرداختند و من در گرفتن موی پیشانی بر آنان سبقت گرفتم و آن را در این شب کلا ه نهادم و اکنون در هیچ نبردی حاضر نمی شوم که این شب کلا ه با من باشد مگر آن که پیروزی نصیب من می گردد.» (29)
و در صحیح بخاری روایت کند که: «تارهای از موی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد ام سلمه زوجه رسول خدا بود که هرگاه کسی را چشم زخمی می رسید ظرف آبی خدمت ایشان می فرستاد تا آن موها را در آن فرو کند و آسیب دیده را شفا بخشد.» (30)
عبداللّه خادم اسماء دختر ابوبکر گوید: «بانوی من اسماء، جبه و روپوش بلندی با نشان های سبز به من نشان داد و گفت: این جبه را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می پوشید و ما آن را می شوییم و از آن شفا می گیریم.» (31)
و در صحیح مسلم گوید: «این جبه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. سپس جبه ای بلند بیرون آورد که جادکمه ها و چاک های آن از حریر و دیباج بود و گفت: این جبه نزد عایشه بود تا از دنیا رفت و پس از او به من رسید. پیامبر آن را می پوشید و ما آن را می شوییم تا بیماران به وسیله ی آن بهبود یابند.» (32)
صفیه می گوید: «هر گاه عمر بر ما وارد می شد دستور می داد تا کاسه ای که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد ما بود به او دهیم، سپس آن را از آب زمزم پر می نمود و از آن می آشامید و به قصد تبرک بر صورتش می پاشید.» (33)
نیز نقل شده که: «ابن عمر را دیدم که دستش را بر جایگاه پیامبر در منبر کشیده و به صورت خود می مالید.» (34)
عبداللَّه بن احمد بن حنبل می گوید:«پدرم را دیدم که تارمویی از موهای رسول خدا را گرفته و بر لب های خود می گذارد و می بوسد، و گمان می کنم که آن را بر چشم خود می گذاشت و نیز در آبی می شست و آن را می آشامید و به واسطه ی آن استشفا می جست. و نیز دیدم که کاسه ی پیامبر را گرفته و در آب فرو برده و از آن می آشامید... وقتی عبداللَّه بن احمد از پدرش درباره کسی که برآمدگی منبر رسول الله و نیز حجره حضرت را مسّ می کند، سؤال کرد. او در جواب گفت: من به این عمل اشکالی نمی بینم.» (35)
این ها تنها نمونه هایی از مصادیق تبرک در سیره صحابه بود که برای بطلان سخنان سخیف وهابیت کافی است.
زیارت و بنای بر قبور
از جمله موضوعات مورد اختلاف مسلمانان با وهابیان، موضوع بنا و ساختن گنبد و بارگاه و گلدسته بر روی قبور است. مسلمانان در طول تاریخ به این سنّت عمل کرده و بر جواز و استحباب آن، به ادله ای از کتاب و سنّت، تمسک کرده اند. به خصوص این عمل موافق با منطق عقل و روش عقلا است. ولی از زمان ابن تیمیه مخالفت با این عمل شروع شد و بناها و گنبد و گلدسته ها از مظاهر شرک شناخته شد، تا زمان آل سعود که این عقیده به حدی اوج گرفت که آل سعود در عمل به مخالفت با آن پرداختند و با فتوایی که از علمای وهابی صادر شد، امر به تخریب گنبد و بارگاه و گلدسته ها و بناهای قبور داده شد. تمام آن ها به جز بارگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن هم از ترس مسلمین، تخریب گشت.
ابن تیمیه می گوید:«مشاهدی که بر روی قبور انبیا و صالحین از عامه و اهل بیت بنا شده، همه از بدعت های حرامی است که در دین اسلام وارد شده است»(36) و در جایی دیگر می گوید: «شیعه مشاهدی را که روی قبور ساخته اند تعظیم می کنند، شبیه مشرکین در آن ها اعتکاف می کنند، برای آن ها حج انجام می دهند، همان گونه که حجاج به سوی بیت عتیق حج انجام می دهند»(37)
صنعانی می گوید: «مشهد به منزله بت است، این ها آن چه که مشرکان در عصر جاهلیت بر بت های خود انجام می دهند، بر قبور اولیای خود انجام می دهند...» (38)
در پاسخ می گوییم: اگر بنا باشد کسی را به سبب ساختن بنا بر قبور متهم به شرک کنید باید ابتدا ثابت کنید که این عمل شیعیان با اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان بوده و نه از روی تعظیم شعائر و خضوع در مقابل مقام بلندشان. زیرا خداوند در قرآن تعظیم شعائر را نشانه ایمان و تقوا دانسته است. ضمن این که هیچ شیعه ای با نماز خواندن در این بیوت مقدسه، بنای قبور، روشن کردن چراغ و مانند آن اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان، حتی به ذهنش نیز خطور نمی کند. بلکه شیعه با هدف تکریم و پاسداشت مقام آنان و عبرت آموزی و دیگر دلایل معقول و مشروع به زیارت قبورشان می روند.
این عمل در سیره صحابه و بزرگان وجود داشته و حتی نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز بدان عمل می کرده اند. از ابن عمر نقل شده است که: «پیامبر روزهای شنبه پیاده و سواره به قبا می رفت و ابن عمر همین کار را انجام می داد.»
و روایت کرده اند که: «حضرت فاطمه زهرا(س)، هر جمعه به زیارت قبر عموی خود حضرت حمزه می رفت ودر آن جا نماز می خواند و گریه می کرد.» (39)
و از خلیفه دوم و عبدللَّه بن عمر نیز نقل شده که: «به هنگام بازگشت از سفر، ابتداء قبر پیامبر را زیارت می کردند.» (40)
در تدوین این نوشتار از مجموع کتاب های استاد رضوانی بهره وافر برده شد.
پی نوشت ها:
1) لسان العرب ج11 ص724 تاج العروس ج 8 ص154
2) همان
3) المفردات فی غریب القرآن ص 524.
4) لسان العرب، المنجد.
5) روح المعانی آلوسی، ج3، ص124.
6) بحارالانوار، ج 2، ص 90. در سخن امام صادق(ع) چنین آمده است: خدای سبحان برای هر چیزی سببی قرار داده و امتناع دارد که چیزها را جز به وسیله ی اسباب آن ها به اجرا در آورد. (سنّتش بر این است که اشیا و افعال را بر اساس اسباب خود و بر محور نظم و قانون علّت و معلول صورت دهد.) کافی، ج1، ص 183
7) مجموع فتاوی و مقالات متوعه، بن باز ج4، ص 311.
8) المنتقی من فتاوی الشیخ بن فوزان، ج2، ص 54.
9) البدع و المحدثات و ما لا اصل له، 265.
10) یوسف97-98. نساء، 64.
11) صابونی، محمدعلی، مختصر تفسیر ابن کثیر، ج1، ص410؛ ثعالبی، ابوزید، تفسیر ثعالبی، ج 2، ص257.
12) بیضاوی قاضی ناصرالدین، تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 222؛ ابی مسعود، محمد بن المصطفی العمادی، تفسیرابن مسعود، ج 2، ص 158؛ صابونی، محمدعلی، صفوة التفاسیر، ج 1، ص286.
13) تفسیر فخررازی، ج 6 ـ 10، ص 166
14) ابن حجر. الفتح الباری فی شرح البخاری، ج2، ص412؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ص482؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج56، ص489
15) الهدایة السنیة، ص 42.
16) سنن ترمذی ج 4 ص42 باب ما جاء فی شأن الصراط
17) السیرةالحلبیة، ج3،ص 392.
18) لسان العرب، ج 10، ص 390؛ صحاح اللغه، ج 4، ص 1075 و النهایه، ج 1، ص 120.
19) اللجنة الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء، ح 3019.
20) مجموع الفتاوی لابن اعثمیمین، رقم 366.
21) دلیل الأخطاء، ص 107.
22) فتاوی الاسلامیه، ج4، ص 29.
23) المنقی من فتاوی الشیخ صالح بن فوزان ج2 ص 86
24) البدعه،ص 29.
25) از آیات قرآن استفاده می شود که برخی از زمین ها و بقعه ها مبارکند و بر زمین ها و بقعه های دیگر ترجیح دارند و در مقابل، برخی از زمین ها و بقعه ها غیر مبارکند و باید از آن ها پرهیز نمود خداوند متعال در مورد کعبه و مکّه می فرماید: (إِنَّ اََوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَهُدًی لِلْعالَمینَ). و نیز می فرماید: (وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنی مُنْزَلاً مُبارَکاً وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلینَ).همچنین می فرماید: (وَنَجَّیْناهُ وَلُوطاً إِلَی اْلأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ). خداوند درباره حضرت موسی می فرماید: (إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی). و نیز در خطاب به او می فرماید: (فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی). در آیه ای درباره سلیمان( ع)آمده است: (وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلی اْلأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها).همچنین در مورد پیامبر اسلام می فرماید:(سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ)
26) صحیح بخاری، جلد 2 صفحه 107.
27) صحیح مسلم، کتاب الحج حدیث 323 و 326. سنن ابوداوود، کتاب المناسک حدیث 1981.
28) صحیح مسلم، کتاب الفضائل حدیث 74 ص1812
29) مستدرک حاکم،جلد 3 صفحه 299.
30) صحیح بخاری، کتاب اللباس جلد 4 صفحه 27.
31) مسند احمد، جلد 6 صفحه 348. طبقات ابن سعد، جلد 1 صفحه 22، باب ذکر لباس النبی. تاریخ الا سلا م ذهبی السیرة النبویة صفحه 503.
32) صحیح مسلم، ج3 ص161، کتاب اللباس و الزینة باب تحریم استعمال اناء الذهب و الفضة حدیث 2069
33) الاصابة، ترجمه فراس ج3 ص202 اسدالغابة ج4 ص352
34) طبقات ابن سعد، ج 1، ص 254.
35) سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 212.
36) منهاج السنه، ج2، ص 435.
37) همان، ج1، 474.
38) کشف الارتیاب، ص 286.
39) نف عبدالرزاق 3: 572 – مستدرک حاکم ج1، 377 – السنن الکبری4، 131 - تمهید شرح موطا،3، 234
40) شفاء السقام، ص44 وفاء الوفاء4، 1340.
برگرفته از:
https://hawzah.net
نظر خودتان را ارسال کنید