پرسشگر گرامي، با سلام و سپاس پاسخ در سه محور بيان مي شود: الف) در باره فراز اول پرسش در ابتدا بايد گفت : انسان براي زندگي ابدي و کامل و بدون نقص آفريده شده و زندگي اين دنيا مقدمه آخرت قرار داده شده است، تا در قالب اين جسم به کمال و لياقت زندگي در آن جهان برسد و با عبادت استحقاق آن درجات را پيدا کند. وقتي به کمال رسيد، چون زندگي جاويد و بدون محدوديت و نقص در اين جهان مادي و محدود و در اين بدن مادي ممکن نيست، با مرگ ،روح به جاني ديگر منتقل ميشود که ظرفيت روح را داشته باشد و همه نعمتهايش ابدي و جاودان باشد . مرگ، فاني و نابود شدن نيست، بلکه انتقال از جايي به جاي ديگر است. مرگ نسبت به دنيا مرگ است، اما نسبت به عالم برزخ و قيامت، حيات و زنده شدن است. يک مثال، مطلب را ساده ميکند. وقتي نطفه انسان در رحم مادر شکل گرفت، زمان لازم براي کمال اين نطفه و طفل نه ماه است و بعد از نه ماه بايد به مکاني و زماني مناسب با مرحله نهايي کمال؛ يعني، دنيا منتقل شود .ديگر نگه داشتن او در مکان اول به مصلحت و نفع او نيست.پس او اگرچه از شکم مادر بيرون رفته وديگر اجازه حضور در آن مکان را ندارد، اما در دنيا تولد يافته است. با اين نگاه مرگ خود نعمتي الهي و مطابق حکمت است. از ديگاه قرآن مرگ نيستي و نابودي نيست وخداوند کسي را از بين نميبرد . قرآن کريم از مرگ با عنوان توفّي ياد کرده است(1). اين واژه در لغت، به معناي گرفتن چيزي به طور تمام و کمال است. در زبان عربي، هر گاه کسي چيزي را به کمال و تمام و بدون هيچ کم و کاستي دريافت کند، از اين کلمه استفاده ميشود (2). قرآن ميفرمايد: (اللَّهُ يتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيمْسِک الَّتِي قَضَي عَلَيهَا الْمَوْتَ وَيرْسِلُ الْأُخْرَي إِلَي أَجَلٍ مُسَمّي؛ (3) خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامي باز ميستاند، [ نيز] روحي را که در [ موقع ]خوابش نمرده است ميگيرد. پس آن [ نفسي] که مرگ را بر او واجب کرده، نگه ميدارد و آن ديگر [ نفسها] را تا هنگامي معين [ به سوي زندگي دنيا ]باز پس ميفرستد . در اين آيه، هم از مرگ و هم از خواب - که شباهتي به مرگ دارد - به توفي و سپس به امساک نگهداشتن، تعبير شده ؛ علاوه بر آنکه مرگ را وصفي براي روح شمرده ؛ يعني، روح به وسيله مرگ، بدن مادي را ترک کرده و وفات ميکند. از اين آيه و مشابه آن استفاده ميشود مرگ، تحويل گرفتن است؛ يعني، آدمي هنگام مرگ با تمام شخصيتش - که روح او است - در اختيار مأموران الهي قرار ميگيرد و آنان انسان را دريافت ميکنند. بنا بر اين: اوَلاً، مرگ از ديدگاه اسلام، نيستي و نابودي نيست؛ بلکه انتقال از عالمي به عالم ديگر بوده ؛ روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوي او است. (4) ثانياً، از آن جايي که روح از عالم مجردات بوده و از موطن اصلي خود، به نظام مادي و دنياي خاکي آمده است، با مرگ به سوي وطن اصلياش، قدمي بزرگ برميدارد. به دنيا آمدن جنبه موقتي از حيات انسان است تا در اين عرصه ،گوهر وجود خود را نمايان سازد که آيا گوهري نيک از خود به نمايش ميگذارد يا گوهري زشت و ناپسند. انسان آميخته از يک اصل و يک فرع است. اصل، روح و فرع، بدن آدمي است. روح که حقيقت اصلي انسان است، از عالم مجردات بوده وبه عالم مادي هبوط کرده است؛ اما بدن خاکي از عالم طبيعت و ماده بوده و با حقيقت روح - که از عالم مجردات است - بيگانه ميباشد. از آن جايي که انسان از ابتداي خلقتش روي زمين به سوي خداوند در حرکت است،(يا ايها الانسان انک کادح الي ربک کدحا فملاقيه)؛ اي انسان! حقا که تو به سوي پروردگار خود به سختي در تلاشي و او را ملاقات خواهي کرد. (5)، با مرگ سرفصل خاصي از اين حرکت را در سير به سوي خداوند، شروع ميکند و بر اساس آن، جدايي ميان روح مجرد و بدن خاکي ميافتد و با مرگ، روح به منزلي از منزلهايي که در مسير حرکتش به سوي وطن اصلي و اولي خود وجود دارد، بر ميگردد. امام صادق(ع) اين حقيقت را چنين توضيح ميدهد: ... و به اين ترتيب انسان از دو شأن دنيا و آخرت خلق شده است. هنگامي که خداوند اين دو شأن را باهم گرد آورد، حيات انسان در زمين مستقر ميشود؛ زيرا حيات از شأن آسمان به شأن دنيا نزول کرده است. هنگامي که خداوند ميان آن دو شأن مفارقت ايجاد کند، آن مفارقت، مرگ است. در آن حال، شأن آخرت به آسمان باز خواهد گشت. بنابراين حيات در زمين و مرگ در آسمان است. اين بدين جهت است که در هنگام مرگ، ميان روح و جسد [ مادي]، جدايي ايجاد ميشود؛ روح به قدس اولي بازگردانده ميشود و جسد در همان زمين باقي ميماند؛ زيرا که از شأن دنيا است . (6) بنا بر اين، مرگ بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است؛ نه انهدام، نابودي و نيستي . ب) در باره فراز دوم پرسش بايد گفت : بر خلاف آنچه در پرسش تصور شده خدا انسان را عذاب نمي دهد بلکه به طور کلي عذاب پيآمد و آثر وضعي عمل نا درست خود انسان است اما در خصوص عذاب به هنگام مرگ که گويا مورد نظر اصلي پرسشگر است بايد گفت : ترس ووحشت از مرگ مربوط به کساني است که در دنيا براي به دست آوردن کمال حقيقي انساني تلاشي نکرده، بلکه زمينه هاي خدادادي روح وجان خويش را نيز در ظلمت گناه و معصيت آلوده ومنحرف نمودند . چنين افرادي از قرار گرفتن در موقعيت جهان پس از مرگ که حسابرسي دقيق و عادلانه اي در آن صورت مي پذيرد واهمه دارند . خطاکار هر لحظه تصوّر ميکند ممکن است مأموران قانون براي مجازات به تعقيب او بيايند. وي پيش از تسليم شدن به قانون آرامش ندارد . پس از آن که بازداشت شد، هر قدم که به دادگاه نزديکتر ميشود، دلهره او بيشتر ميشود، چون که ميداند رسيدن به دادگاه و سپس بازداشتگاه يعني آغاز تحمل مجازات خطاهاي گذشته، همينطور گناهکار به علّت خطاهايي که مرتکب شده ميداند با رسيدن مرگ، بايد به کيفر گناهان خود برسد، از اين رو از مرگ و مردن ميترسد. اما مؤمنان و انسانهاي شايسته چون مرگ را تغيير منزل ميدانند و از رسيدگي به پرونده اعمال خود هراسي ندارند، از مرگ نميترسند. با نگاهي کوتاه رواياتي که در اين موضوع از معصومان(ع) به دست ما رسيده بهتر ميتوانيم چهره مرگ را ترسيم کنيم: 1 - پيامبر اکرم(ص) فرمود: «مرگ هديه مؤمن است».(7) 2 - اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «ميان ما و بهشت يا جهنّم چيزي جز مرگ نيست».(8) 3 - پيامبر(ص) فرمود: «مردم دو دسته هستند: گروهي با مرگ خود جامعه را راحت ميکنند. گروهي (با مرگ) راحت ميشوند. مؤمن با مردن از گرفتاريهاي دنيا راحت ميشود و به درياي رحمت خدا و ثواب الهي وارد ميشود، اما با مردن ستمکار، مردم، حيوانات و درختان از او آسوده ميشوند و براي (رسيدن به مجازات) اعمال گذشته خود فرستاده ميشود».(9) 4 - امام صادق(ع) فرمود: هر مؤمني در هنگام مرگ پيامبر(ص) و علي(ع) را ميبيند و خوشحال ميشود و هر مشرکي هم در آن هنگام آنان را ميبيند، اما سبب ناراحتي او خواهد شد.(10) 5 - به امام صادق(ع) گفته شد: مرگ را براي ما توصيف کنيد، حضرت فرمود: «(مرگ) براي مؤمن همانند بوييدن خوشبوترين بوييدنيها است که بوي آن او را به خواب ببرد و از همه رنجها و ناراحتيها راحت شود امإ؛ براي کافر همانند نيش مار و عقرب يا شديدتر از آن است».(11) از مجموعه سخنان پيشوايان ديني به اين نتيجه ميرسيم که: مرگ هديه براي مؤمن و فاصله تا بهشت و سبب راحتي از گرفتاري هاي دنيا و همانند بوييدن خوشبوترين بوييدنيها است. مؤمن در حال مرگ پيامبر(ص) و علي(ع) را ميبيند و خوشحال ميشود، بنابراين عامل ترس نيست تا مؤمن از آن بترسد؛ پس مرگ را هيولايي مهيب ندانيد بلکه مقدمه ورود در عرصه اي تازه و موقعيتي برتر وعالي تر بشماريد وبراي آساني اين انتقال ورسيدن به موقعيت هاي بهتر وبرتر در آن جهان تلاش کنيد . موفق باشيد ج) انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتي که داشته و اعمال نيک و بدي که در دنيا انجام داده ،مورد بازپرسي خصوصي قرار ميگيرد و پس از محاسبه اجمالي، طبق نتيجهاي که گرفته شد، به يک زندگي شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محکوم گرديده ،با همان زندگي در انتظار روز رستاخيز عمومي به سر ميبرد، حال انسان در زندگي برزخي بسيار شبيه است به حال کسي که براي رسيدگي اعمالي که از وي سر زده ،به يک سازمان قضايي احضار شود و مورد بازجويي و بازپرسي قرار گرفته ،به تنظيم و تکميل پروندهاش بپردازند. آن گاه در انتظار محاکمه در بازداشت به سر برد. روح انسان در برزخ، به صورتي که در دنيا زندگي ميکرد، به سر ميبرد. اگر از نيکان است ،از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقربان درگاه خدا برخوردار ميشود . اگر از بدان است ،در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين و پيشوايان گمراه ،وقت ميگذراند.(12) از اين بيان معلوم ميشود که رنج و شادي براي ارواح در برزخ مطرح است، افراد صالح در آسايش و شادند، ولي افراد گناهکار در رنج و عذابند. اين نکته در برخي روايات آمده است: «القبر إمّا روضة من رياض الجنّة أو حفرةٌ من حُفر النيران؛(13) قبر (برزخ) يا باغي از باغهاي بهشت است و يا چاهي از چاههاي دوزخ». پينوشتها: 1. نساء (4)، آيه 97؛ انفال (8)، آيه 50؛ سجده (32)، آيه 11؛ اعراف (7)، آيه 37؛ غافر (40)، آيه 77؛ مائده (5)، آيه 117؛ نحل (16)، آيه 28، 23 و 70؛ يونس (10)، آيه 46 و 104؛ رعد (13)، آيه 40؛ زمر (39)، آيه 42؛ محمد(47)، آيه 27 2. فرهنگ بزرگ جامع نوين، نشر مرکز فرهنگ جامع تهران مجلد 2 (3 - 4) ص 1723. 3. زمر (39)، آيه 42 4. قيامت (75)، آيات 26 و 30 5. انشقاق (84)، آيه 6 6. محمد باقر مجلسي ، بحارالانوار، نشر دار الا حيا التراث العربي، بيروت 1403 ق ، ج 6، ص 117، ح 4. 7. همان، ج 79، ص 171. 8. همان. 9. امالي الشيخ الطوسي، منشورات مکتبةالداوري، قم ص 184؛ صدوق معانيالأخبار، نشر ، مؤسسة اعلمي، بيروت، ص 143. 10. بحارالأنوار، همان، ص 174، ح 8. 11. معانيالأخبار، همان، ص 287. 12. علامه طباطبايي، شيعه در اسلام نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران 1348ش.، ص 101. 13. نقل از : امام خميني چهل حديث نشر مؤسسه آثار امام خميني، 1378ش.، ص 461. موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید