باسلام خدمت شما پرسشگر محترم ابتدا لازم به ذکر است که بحث نان آور بودن فقط اختصاص به مرد متاهل ندارد، بلکه طبيعت مرد چنين که خاصيت نان آوري و پشتوانه خانواده بودن را دارد ، لذا مرد چه مجرد و چه متاهل پشتوانه اقتصادي خانواده ها مي باشند واين مسئله به صورت واضح در زندگي مردم در جامعه روشن مي باشد و قابل انکار نيست. اما لازم است براى روشن شدن برخي از ابعاد مسأله به نکات زير توجه نماييد : 1- اسلام نظامى جامع و به هم پيوسته دارد که نظام حقوقى بخشى از آن است. فقه اسلامى زواياى گوناگون زندگى انسان را از پيش از ولادت تا پس از مرگ مورد توجّه قرار داده است. بنابراين، بايد تمام زوايا و مسائل ريز را در نگاه کلان و در راستاى آن برنامه کلى لحاظ کرد. پس تکيه به برخى نکات ريز و نگاه استقلالى به آن، بدون توجّه به پيکره کلى و برنامه کلان، نتيجه مطلوب نمىدهد؛ براى مثال، امروزه کشورهاى پيشرفته بر اساس نظام مالياتى خاص اداره مىشوند. کشور آلمان نظام اقتصادى خود را بر 16درصد ماليات در تمام معاملات استوار ساخته است. اگر کسى به پرداخت ماليات 16درصدى در مقابل خريد يک کبريت اعتراض داشته باشد، اين اعتراض بدون در نظر گرفتن برنامه کلان آن کشور که نظام اقتصادى خود را بر اساس آن استوار داشته، صورت گرفته است. پس از آن جا که قانون به طور کلى وضع مىشود ، قانون گذار مصلحت عمومى را رعايت مىکند و موارد استثنايى و تبصرهاى سبب نقض حکم کلى نمىشود . 2- در حقوق اسلامى وظايفى خاص به عهده زن و مرد نهاده شده است که تخلفناپذير است؛ براى مثال نفقه و خرجى همسر، تهيه مسکن، خوراک، لباس، پرداخت مهريه به عهده مرد گذاشته شده است. اگر زنى خود از منبع اقتصادى مستقل و موقعيت شغلى عالى برخوردار باشد، اشکال ندارد؛ ولى از نظر شرع، وظيفه پرداخت مخارج خانه و هزينه مسکن به عهده او نيست و شوهر نمىتواند وى را به پرداخت کمک هزينه خانه و زندگى مجبور سازد. البتّه اگر زن با رضايت خاطر و تمايل درونى شوهر را در اداره بهتر خانه يارى دهد، مسألهاى ديگر است؛ ولى اين وظيفه شرعاً به عهده مرد نهاده شده است. 3- ديه مالى است که در برابر آسيبى که به انسان وارد شده است، گرفته مىشود. مقدار آن به ارزش . شخص آسيب ديده ارتباط ندارد. بنابراين، کسى نمىتواند بگويد چون ديه زن نصف ديه مرد است، زن نصف مرد ارزش دارد. عظمت و ارزش انسان به صفات و کسب مراتب علمى و عملى وابسته است و در اين جهت مرد و زن يکسانند. قرآن مجيد مىفرمايد: فَاستَجابَ لَهُم رَبُّهُم أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثى بَعضُکُم مِن بَعضٍ. پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت کرد [و فرمود] من عمل هيچ صاحب عملى از شما را، از مرد يا زن که همه از يکديگرند، تباه نمىکنم.(آل عمران آيه 195.) بنابراين، ارزش انسان به انسانيت او و نائل شدن وى به مراتب والاى قرب الاهى است. در اين جهت جنسيت نقشى ندارد؛ زن و مرد يکسانند و چه بسا زنان از استعداد بهترى برخوردار باشند. ديه به معناى قيمت نهادن شخص و شخصيت نيست. بدين سبب، اگر يکى از شخصيتهاى بزرگ علمى يا سياسى کشور در جريان يک قتل غير عمد کشته شود، ديهاش با ديه کارگر سادهاى که اين گونه جان باخته، برابر است. کسى نمىتواند بگويد چون فقدان آن شخصيت خلأ بزرگى در جامعه ايجاد مىکند، ديهاش بيشتراست! چنان که قتل عمد گناهى بسيار بزرگ است و در اين زمينه زن و مرد تفاوت ندارند. قرآن کريم مىفرمايد: مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ أَو فَسادٍ فِي الأَرضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِيعاً وَ مَن أَحياها فَکَأَنَّما أَحيَا النّاسَ جَمِيعاً. (مائده (5): 32.) هر کس کسى را -جز به قصاص قتل يا [به کيفر] فسادى در زمين- بکشد، چنان است که گويا همه مردم را کشته باشد. اينکه گفته مىشود سهم زن در ديه نصف سهم مرد است، در همه جا نيست. ديه زن در کمتر از ثلث با مرد يکسان است؛ يعنى ديه زن تا به ثلث ديه کامل نرسيده باشد، با ديه مرد برابر است.يعني مثلا اگر يک انگشت زن قطع شود يا يک انگشت مرد ديه آن يکي است اگر دو انگشت يا سه انگشت زن قطع شود ديه آن با سه انگشت مرد يکسان است ولي اگر از يک سوم ديه يک کامل يک مرد بيشتر شود تبديل به نصف ميشود. (النهاية، شيخ طوسى؛ قواعد الاحکام، علامه حلى، ج 3، ص 594؛ ايضاح الفوائد، فخرالحققين، ج 4، ص 571؛ مجمع الفائدة و البرهان، محقق اردبيلى، ج13، ص 452؛ موطأ مالک، ج 2، ص 854.) اين مسأله در ارث نيز مطرح است. در آن جا هم در مواردى سهم زن با مرد تفاوت ندارد .مثلا پدر و مادر ميت به يک اندازه يعني يک ششم ارث ميبرند . و در مواردي هم زن بيشتر از مرد ارثت ميبرد مثل جايي که ورثه يک پدر از ميت و يک دختر از ميت باشند آنگاه پدر يک ششم و بقيه اموال يعني پنج ششم را دختر ارث ميبرد. -4 اسلام مسؤوليت اداره اقتصادى خانواده را به عهده مرد قرار داده است و زن از اين مسؤوليت معاف است. با توجّه به اينکه ديه براى غرامت و جبران بخشى از خلأ ايجاد شده در خانواده آسيب ديده است، و از نظر اقتصادى نقش اصلى و کليدى به عهده مرد نهاده شده، اين ديه در مرد به طور کامل گرفته مىشود. ممکن است گفته شود، در مواردى که زن نقش اول اقتصادى را ايفا مىکند، حکم مسأله چه خواهد بود؟ پاسخ آن است که قانون به نحو عام وضع و اجرا مىشود، و موارد استثنايى که زن نقش عمده اقتصادى را به عهده گرفته است، سبب نمىشود اصل قانون ملغا گردد يا استثنا پذيرد. البتّه حتّى در اين فرض نيز مسؤوليت اقتصادى خانواده به عهده مرد است و مرد نمىتواند از اين مسؤوليت شانه خالى کن 5- حکم به نقص ديه زن به معناى کمتر بودن حق زندگى و سلامتى زن نيست. اين قانون با توجّه به ديدگاه اقتصادى اسلام و مسؤوليتهاى مرد و زن که مرد را عامل اول اقتصادى مىداند، وضع شده است. حق زندگى در زن و مرد يکسان است. بدين سبب، اگر مردى زنى را بکشد، مىتوان قاتل را با پرداخت نيم ديه آن قصاص کرد و شارع ولىّ دم را به پذيرش نصف ديه و صرف نظر از قصاص نفس مجبور نمىسازد. اين بدان معنا است که در ديه مسأله به حق زندگى و سلامت باز نمىگردد و پيامدهاى اقتصادى لحاظ شده است. مرد، با توجّه به خصوصيات طبيعىاش قوىتر و در بُعد اقتصادى ظاهرتر است؛ و در صورت عدم، خلأ وجودش بيشتر احساس مىشود؛ وگرنه زن و مرد هر دو انسانند و از حق زندگى و سلامتى يکسان برخوردارند.(القضاء فى الفقه الاسلامى، ص 73.) 6- با اجراى قوانين اسلام در همه ابعاد، تعادلى کامل ميان زن و مرد ايجاد مىشود؛ زيرا از يک طرف مرد دو برابر سهم زن ارث مىبرد؛ ولى وظيفه اداره اقتصادى و پرداخت هزينههاى جارى خانه (خوراک، پوشاک و مسکن) بر دوش او است؛ زن سهم خويش را براى خود نگاه مىدارد و در موارد دلخواهش مصرف مىکند، بىآن که مسؤوليتى خاص بر دوش داشته باشد. در نتيجهگاه سهم مصرف اختصاصى زن از سهم مصرف اختصاصى مرد بيشتر مىگردد. با توجّه به اين ديد جامع، تعادلى کامل در نظام خانواده ايجاد مىشود. زن با ديد عاطفى خود، بر اساس ملاحظه مسائل اخلاقى، گاه در جهت حلّ مشکلات اقتصادى خانواده گام بر مىدارد؛ ولى شرعاً در اين مورد وظيفهاى ندارد. 7- مسأله تنصيف ديه زن از ديرباز در کتب فقهى مطرح شده است. شيخ طوسى پس از ذکر مسأله، آن را نظر تمام فقيهان شيعه و سنى جز دو تن ازعلماى اهل سنّت معرفى مىکند و دليل خود را اجماع و برخى روايات مىداند. (ر. ک: احکام القرآن، احمد بن على الجصاص، ج 2، ص 238؛ المبسوط، شمس الدين السرخسى، ج 26، ص 79؛ الهداية، ابوالخطاب الکلوذانى، ج8، ص306.) موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید