سلام وقت شما بخير
الف) تذکرات و نکات مقدماتى
ابتدا به يکسرى نکات و تذکرات مقدماتى اى که در فهم سازوار پاسخ به حکمت ازدواج مجدد تأثير دارند توجه فرمائيد:
1 حکمت ازدواج، پديدآورى فضايى سکونت و آرامش در درون و برون آدمى است،(1) در اثر چنين پيوند آسمانى اى است که آدمى به طهارت روحى و جسمى نائل شده و با همين پاکيزگى است که به لقاء و ديدار الهى نايل مى شود،(2) زيرا با ازدواج است که ناپختگى ها به کمال و پختگى تبديل مى شود. به عبارتى «فلسفه تشريع ازدواج، بقاء نسل و تأمين آرامش روحى انسانها از طريق ارضاء مشروع غرايز بوده و هدف خدا نيز از تجويز ازدواج، تأمين اين دو هدف است نه زمينه سازى براى عياشى لجام گسيخته مردان زيرا چنين رابطه اى را دو سويه قرار داده تا از کنارش هم مرد و هم زن بهره ها جويند»،(3) و اينچنين است که ازدواج، هم جلب «مصلحت» است و هم «دفع مفسده و ضرر».
2 ما مى پذيريم که زنان ميل چندانى به شريک شدن ديگران در قلب همسرشان و سهيم شدن در محبت او، و در نتيجه تقليل نظر همسر به خود ندارند. ولى:
اولاً: در کنار نکات منفى بايد به «مصلحت ها و فوائد برتر» نيز توجه داشت چندانکه نمى توان از حقيقتى بدين انگيزه چشم پوشى کرد که حاوى مقدارى ضرر و کراهت است. و اساساً عالم مادى و زندگانى در طبيعت، همراه با نوعى تزاحم و تعارض مصلحت ها و تقابل دو قطب مثبت و منفى است. نظام تعدد همسر، اگردر جاى خود قرار گيرد حاوى مزايد قابل توجهى است که نبود آن، نتيجه اى جز براندازى پرده هاى عفت، مصلحت و لذت منطقى نخواهد داشت. و عقلاً دفع مفسده ترجيح دارد.
جان کلام اينکه: نظام قانونگذارى ايده آل، سامانه اى است که سختى ها را براى جلب منافع برتر، توصيه مى کند دقيقاً بسان کاوشگرانى که در پى برآورده سازى کام دل، پريشان خاطرى را با جان و دل مى خرند.
ثانياً: آنچه سرچشمه تمامى اعمال، بويژه ازدواج است 2 چيز مى باشد: شناخت و محبت. چندانکه ما آن چيزى را طلب کرده و اراده به مهيا کردنش مى نمائيم که در درجه اول، نسبت به آن «شناخت و معرفت» داشته باشيم در اثر اين آگاهى، ميدان مغناطيسى محبت و شوق پديد آمده و سپس طلب، اراده و انجام عملى هدف محقق مى گردد. با روشن شدن مکانيزم کشش، کوشش، کنش و واکنش در مى يابيم که:
تا مرد، مجذوب زن خود باشد، نسبت به زن ديگر تمايل پيدا نمى کند، مگر اينکه:
انگيزه يارى رسانى زنان ناتوان يا نيازمند به کمک در کار باشد که در اينصورت مطمئن باشيد اکثر زنان با همسر گزينى مجدد شوهر موافق اند. زيرا مطابق تحقيقات روان شناختى:
«مردان در موقعيتهاى قهرمانانه بيشتر ميل يارى رسانى شان شکوفا مى شود. و اين در حالى است که زنان در رابطه با غمخوارگى براى ديگران فعال مى باشند.»،(4)
و اساساً قسمتى از ازدواجها انگيزه اى جز مراقبت و پوشش زنهاى بى شوهرى که به دليل فقدان امکانات، توانايى ادامه زندگى از آنان سلب شده، ندارد و طبق آنچه از احساس و عواطف زنان بدست آمده آنان چون خود را از لحاظ نفوذ در قلب شوهر در وضعيت ايده آل مى بينند و از طرفى، در موضع غمخوارگى قرار گرفته اند، مخالفت شايانى با اين گونه همسر گزينى ها ندارند.
يا مرد، در کنار محبتى که به زن خود دارد، به زن ديگرى علاقه مند شده و به نوعى سعى در خواستگارى از او دارد. در اين حالت بايد توجه داشت:
الف) اگر مرد، با محبت و انگيزه موجود دست به گريبان شده و به سرکوبش بپردازد، اثرات شديد و تأسف بارى بر روح و جسم او داشته و نه تنها راهى به بهبودى نخواهد داشت بلکه احتمال تخلفات اخلاقى نيز منتفى نخواهد بود. در چنين موقعيتى هيچ فايده اى براى همان همسر فعلى او قابل تضمين نخواهد بود. و چون هم دفع مضرات احتمالى، ضرورى است و هم حفظ منافع دو گانه.
ب) قسمتى ديگر از ازدواجهاى مجدد مردان، ريشه در کاستيهاى زنان دارد. زيرا همچنانکه گفته شد اگر محبت مرد نسبت به همسرش، کاسته شود وى طبيعتاً به سمت و سويى ديگر تمايل پيدا مى کند. وقتى زن در جلب محبت همسر کوتاهى کرده و در کسب رضايت او نمى کوشد، در واقع عملاً پذيرفته که قلب شوهرش از عشق بوى خالى شده و او به نحوى چنين خلائى را پر کند. چنين زنى نمى تواند به صرف اين ادعا، که «من روحاً تمايل به تقسيم جايگاهم در قلب شوهر با ديگرى ندارم» همسر را از داشتن انيس و مونس منع نمايد. (توجه داشته باشيد که ازدواج مجدد، به معناى عدم محبت به همسر اول نيست بلکه پر کردن شکاف محبتى اوست).
ب) حکمت هاى تجويز ازدواج مجدد و تعدد همسر
در تحليل مسائل، بايد نگاهى فراگير داشت و جنبه هاى مثبت و منفى هر جهت را دقيق سنجيد و نظر به اينکه صرف تکيه بر خواسته هاى يکسويه مرد يا زن گشايشگر نمى باشد، ضرورى است به برخى حکمت ها، فوائد و ضرورتهاى نظام تعدد زوجات توجه داشت:
1. تعداد زنان همواره بيش از مردان بوده و تعدد همسران، راهکارى جهت تحت پوشش قرار گرفتن زنان فاقد همسر.
2. در اثر حوادثى مانند جنگ، افراد زيادى از مردان کشته شده و همسران بيوه آنان بدون تکليف و امکانات باقى مى مانند و با جواز انتخاب چند همسر مى توان مشکل اين دسته را حل نمود.
3. مردان بخاطر مسافرتها و ساير عواملى که به نوعى از خانه و زندگى دور مى افتند، دچار خلاء همسر و استفاده از فوائد روحى جسمى او مى گردند. به عنوان مثال ناچار است هميشه نيمى از ماه را در محل کارش زندگى کند. در اين موقعيت چه مى توان کرد؟ بگذاريم در طوفان مشکلات خرد شوند يا از تسهيلات ازدواج مجدد بهره مند شوند تا همچنان سايه شان بر سر همسر نخست باقى بماند؟
4. عمر جنسى مردان طولانى تر از زنان است.
5. در موقعيتهايى مثل: مسافرت، عادات ماهيانه، باردارى و... محدوديتهاى فراوانى حاصل مى گردد و پر واضح است که روش جايگزينى توأم با حفظ عدالت بهترين گزينه است.
ج) نکات پايانى
در پايان، بايد توجه داشت:
1.اساساً بين زن و مرد تفاوتهاى عاطفى و فيزيولوژيک وجود داشته و صرف چنين تفاوتهايى بدون توجه به ساير امتيازات روحى جسمى، موجب خدشه به حکم تعدد زوجات نمى گردد. چه، بايد ويژگيهاى ايندو را با هم لحاظ کرد و آنگاه ساير مصلحت ها را نيز مورد توجه قرار داد.
2. به دليل آيه 3 سوره نساء، مرد نمى تواند همه زنهايش را عادلانه دوست داشته باشد زيرا محبت از کنترل شخص خارج است از اينرو زنها در موضوع تعدد زوجات، در مسابقه راضى نگهداشتن مرد وارد شده و چنين رقابتى به محکم نمودن ارکان روحى مرد و آزاد شدن پتانسيلهاى زنان کمک مى نمايد.
3. شرط تعدد همسر، توانايى ايجاد عدالت مالى در امکانات زندگى براى همه همسران است. (بدون تبعيض)
4.اين حکم همانند ساير احکام دينى برگرفته از منبع علم و حکمت الهى و مقرون به علت بوده و عموم مؤمنين بايد عبوديت و اطاعت خود از احکام را عملاً و اعتقاداً حفظ کنند. از اينرو چه بسا همين احکام، نوعى امتحان براى مردان، زنان و دين داران است. امتحان در بعد اعتقاد و رعايت چنين دستورى.
5. اما در مورد اينکه گفته مى شود: «عدم تمايل به وجود چند زن در زندگى مرد، امرى فطرى است». چنين پاسخ مى دهيم:
اول- بايد مجموع روحيات زنان را لحاظ کرد و صرفاً به يک يا دو خصلت توجه ننمود. چه بسا همين ويژگى در کنار روحياتى مثل احساس غمخوارى زن، يا حتى همان عشق و علاقه اش به شوهر و فرزندان، او را نسبت به تصميم مرد مبنى بر تعدد همسر، راضى و پذيرا قرار دهد.
دوم- چنين ادعايى درباره همه زنها صادق نيست لذا نمى توان آنرا فطرى دانست. موارد بسيارى ديده شده که زنان (مخصوصاً در طوايف عرب و لر» نسبت به چنين موضوعى به راحتى برخورد مى کنند.
شايد بتوان خلاصه پاسخ را چنين بيان کرد:
اولا: بناى اسلام بر عدم سخت گيرى در زندگى انسانها است و خداوند دوست دارد بندگانش از نعمتهاى خلق شده، استفاده نمايند. چرا کفار و غربيها بتوانند غرائز خويش را از راه هاى گوناگون حرام ارضاء نمايند ولى براى مؤمنين هيچ راه حلالى وجود نداشته باشد.
پر واضح است که گاهى خانم مردى دچار مشکلات جسمى يا شرائطى مى شود که اگر مرد، اجازه ازدواج مجدد را نداشته باشد مسلماً به گناه مى افتد يا شرائط جسمانى برخى از مردها طورى است که محدود کردن او به زندگى با يک زن او را به حرام مى کشاند.
خلاصه بناى اسلام بر آزادى جنسى تا حدى که مفسده مهمى ايجاد نکند مى باشد و اين مسئله اگر براى زنها هم مفسده نداشت خداوند اجازه مى داد ولى با توجه به اختلاط نسل و برخى خصوصيات جسمى خانمها اين مسئله براى آنان تجويز نگشته.
ثانياً: شهوت مردان تهاجمى است و شهوت زنان انفعالى لذا زن با داشتن يک شوهر به گناه نمى افتد ولى ممکن است مرد با داشتن يک زن به گناه بيفتد.
ثالثاً: در بسيارى از مواقع تعدد زوجات براى زن اول منافع فراوانى دارد يعنى علاوه بر اين که شوهر شما از آلوده گشتن به گناه حفظ مى شود از تحميل خواسته هاى مرد به زن اول در شرائطى که براى زن اول هم زيستى با مرد موقتاً مشکل باشد جلوگيرى مى کند- به عبارت ديگر بخشى از سختيها از دوش زن اول برداشته مى شود و در فرض هايى که نياز به استراحت دارد فارغ البال تر مى باشد و اگر طورى شد که عمل زناشويى مقدور نگرديد مرد ناچار به طلاق دادن او نيست و مى تواند تا آخر عمر هم با او زندگى کند و هم نيازهاى خويش را با ازدواج مجدد تأمين نمايد.
رابعاً: زن بايد فکر کند که تجويز تعدد زوجات فقط به ضرر او و به نفع زنان بى سرپرست نيست زيرا همان زنان نيز روزى سرپرست داشتند و چه بسا همين خانم خداى ناکرده در آينده دچار همان درد گردد لذا خوب است مقدارى هم خانم هاى شوهر دار خود را به جاى کسانى بگذارند که هيچ امکان ازدواجى حتى تا آخر عمر به جز شوهر نمودن به يک مرد زن دار برايشان وجود ندارد.
خامساً: فطرى بودن دين به اين معنا نيست که هيچ کس با احکام آن يا اصل آن مخالفت نکند اصل شناخت خداوند واعتراف به وجود او فطرى است و در عين حال در اثر جهل ها و تعصب هاى گوناگون و هواهاى نفس و خودخواى ها گروهى (کمونيستها) منکر وجود او مى شوند.
سادساً: حکم تعدد زوجات يک امر مباح و جائز است نه واجب در نتيجه اگر مردى به اين مسئله نياز شرعى و عرفى داشت اقدام مى نمايد و اين بدان معنا نيست که هميشه مردها اقدام به اين مسئله نمايند.
سابعاً: اينکه گفته ايد همه زنها حتى از اديان و ملتهاى مختلف با حکم تعدد زوجات مخالفند حرف دقيق و صحييح نيست. زيرا چطور شده که در غرب با انواع گناه ها و بى بند و باريها و روابط نامشروع موافقند ولى خانمها ى مسلمان حتى با حلال خداوند نيز مخالف مى باشند؟ بلکه فرهنگ جامعه وتربيت پذيرى اجتماع دراين باره بسيار موثر است.
در پايان آنچه گفته شده که خواسته درونى وفطرى زن عدم پذيرش چند همسرى است، نشانه خوبى است برتک شوهرى اما مانع چند زنى نيست.
در پايان بيان نکته اى حائز اهميت است و آن: اسلام در واقع با جواز تعدد همسر به شرط عدالت در واقع تک همسرى را ترويج مى کند.
پي نوشت ها:
(1) روم، 21
(2) بحار، 103/ 220/ 18
(3) دور نماى حقوقى ازدواج موقت، اسماعيل هادى، 60
(4) روانشناسى زنان. 91
نظر خودتان را ارسال کنید