سلام وقت شما بخير براي اثبات معاد دو راه عمده وجود دارد راه اول اين است که شما ابتدا با دليل عقلي وجود خدا و اصل نبوت را اثبات کنيد و آنگاه از راه معجزه و دلايل ديگر اثبات کنيد که محمد بن عبدالله(ص) پيامبر خداست و نيز با تواتر اثبات کنيد که قرآن کتاب خداست وزبان پيامبر است . و آن گاه مي توانيد با گفته قرآن و پيامبر به حقانيت معاد و خصوصيات آن پي ببريد. امّا راه دوم اين است که مستقيما با برهان عقلي وجود معاد را اثبات کنيد. در اينجا به چند برهان براي اثبات وجود عالم آخرت به نحوه اجمال اشاره مي شود. 1. انسان فطرتا عشق به راحتي مطلق دارد و تمام تلاشش در دنيا اين است که به راحتي مطلق برسد ولي رسيدن به راحتي مطلق در دنيا محال است. از طرفي وجود اين ميل بدون متعلّق آن مستلزم اين است که يک امر اضافي(نسبي و قياسي ) بدون طرف مقابلش موجود شود و اين محال است پس بنابراين بايد عالمي باشد که راحتي مطلق در آن موجود باشد تا چنين محالي لازم نيايد ؛ و آن عالم همان عالم آخرت است. توضيح مطلب اين که ميل به راحتي مطلق يک حقيقت اضافي است و حقايق اضافي همواره دو طرفه هستند و يکي بدون ديگري نمي تواند وجود داشته باشد مثل بالا و پايين پدر و فرزند، چپ و راست عاشق و معشوق عالم و معلوم و .. بنابراين معني ندارد که عشق به راحتي مطلق باشد ولي راحتي مطلق نباشد چون راحتي مطلق همان معشوق است . و عاشق بدون معشوق معني ندارد همان طور که عالم بدون معلوم معني ندارد.اگر عالمي هست پس حتما معلومي نيز هست ؛ اگر عاشقي هست پس حتما معشوقي نيز هست چون عاشق عدم شدن معني ندارد. 2. انسان عاشق آزادي محض است و آزادي محض در عالم ماده حاصل نمي شود چون ماده محدوديت آور است پس بايد عالمي باشد که در آن آزادي محض باشد والا لازم مي آيد که عاشق باشد بدون معشوق. 3. انسان عاشق زندگي ابدي است پس بايد زندگي ابدي موجود باشد والّا لازم مي آيد که عاشق بدون معشوق موجود شود. 4. خدا بي نياز محض است ؛ يعني جميع کمالات را داراست ؛ وعدالت يکي از کمالات است .پس خدا عادل نيز هست؛ والّا لازم مي آيد که خدا فاقد يکي از کمالات باشد ؛ وفاقد يکي از کمالات نمي تواند کمال محض باشد ؛ وشرط عدالت اين است که خدا هر مجرمي را به اندازه جرمش مجازات کند ؛ لکن چنين امري در دنيا محال است وبسياري از جرمها بدون مجازات مي مانند مثلا اگر کسي هزاران نفر را کشته باشد بايد او را هزاران بار کشت ولي در دنيا بيش از يک بار کشتن ممکن نيست . بنابراين بايد عالمي ديگر غير از دنيا وجود داشته باشد تا عدالت خدا در آن جاري شود؛ وآن عالم همان آخرت است.( در اين دليل از راه واجب الوجود بودن خدا واز راه عدالت اوبر معاد استدلال شده است ) 5. حرکت جوهري اشياء حرکت از نقص به کمال است و عکس آن محال است چون حرکت يعني خروج تدريجي شي از قوه و استعداد به سوي فعليت؛ و محال است شيء بالعفل دوباره به قوّه سابق خود بازگردد؛ و غايت حرکت، رسيدن به عالم تجرد است. پس تمام اشياء به سمت عالم تجرد سير مي کند و آخرت همان عالم تجرد است در قوس صعود. 6. خدا کمال محض است ؛ ولازمه کمال محض بودن حکيم بودن است ؛چون حکمت نيز از صفات کمال است .پس خدا حکيم است؛ و حکيم آفرينش بيهوده نمي کند و اگر عالم آخرت نباشد لازم مي آيد که خلقت انسان ديگر موجودات بيهوده و عبث باشد پس بايد عالمي باشد که انسان در آن به غايت خود برسد تا وجودش عبث نباشد.( در اين دليل از راه واجب الوجود بودن خدا واز راه حکمت اوبر معاد استدلال شده است ) ----------------------------- در حکمت متعاليه اثبات مي شود که علم با عالم و عمل با عامل متّحد است و انسان سازنده حقيقت خويش است و ثابت مي شود که آدمي افزون بر جسم مادي داراي جسم مثالي يا برزخي نيز مي باشد.و جسم برزخي جسمي است بدون ماده؛ شبيه اجسامي که در خواب مي بينيم يا شبيه اجسامي که در ذهن تصوّر مي کنيم. اين جسم با عمل انسان ساخته مي شود و نتيجه حرکت جوهري خود انسان است لذا محاکمه آخرت مثل محاکمه دنيا نيست که انسان را محاکمه کنند و آنگاه براي او پاداش يا مجازاتي را در نظر بگيرند. جهنم و بهشت ظهور و تجسّم علم ، اعتقاد و عمل انسان است. نامه اعمال نيز وجود خود شخص است خداوند متعال مي فرمايد: «پس هر کسي به اندازه ذره اي عمل خير انجام دهد آن را مي بيند و هر کس به اندازه ذره اي کارشرّ انجام دهد آن را مي بيند».(زلزله / 7 و 8 ) در اين آيه سخن از جزاء نيست، سخن از تجسّم خود عمل است. بين عمل و عامل رابطه علّي و معلولي برقرار است لذا محال است عمل يکي به پاي ديگري نوشته شود. خداوند متعال پسر نوح را که کافر بود «عمل غيرصالح» ناميد و فرمود: « قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنّي أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلينَ؛ اي نوح او از خاندان تو نيست، او عملي غيرصالح است ...». (هود/ 46) يعني عامل عين عمل است؛ لذا کسي که کار جهنمي مي کند خودش عين عذاب جهنم مي شود و فرمود: «کساني که اموال يتيمان را به ظلم مي خورند تنها آتش مي خورند و بزودي در شعله هاي آتش مي سوزند». (نساء، 10)و فرمود «...پس بترسيد از آتشي که هيزم آن مردم وسنگ است»( بقره /24) وفرمود «... آنها ( کافران ) هيزم آتشند»( آل عمران / 10) يعني همين آلان هم مال حرام خوردن آتش خوردن است. همين الان هم جسم برزخي کافر شعله ور است لکن پرده عالم ماده مانع از ديدن اين حقيقت است؛ مانند کسي که زير تيغ جراحي است ولي به خاطر بي حسي بدن درد را احساس نمي کند. در روز قيامت کسي که عقائد باطل و ظلماني دارد تمام وجودش سياهي و ظلمت است و کسي که عقائد نوراني و پاک دارد تمام وجودش روشني و نور است. « آن( عذاب عظيم) روزي خواهد بود که چهره هايي سفيد و چهره هايي سياه مي گردد ...». (آل عمران، 106) « هنگامي که آن (وعده الهي) را از نزديک مي بينند صورت کافران زشت و سياه مي گردد و به آنها گفته مي شود:اين همان چيزي است که تقاضاي آن را داشتيد ». (ملک، 27) يعني اين اقتضاي عمل شماست. و فرمود: «روزي که مردان و زنان منافق به مومنان مي گويند نظري به ما بيفکنيد تا از نور شما پرتوي برگيريم به آنها گفته مي شود، به پشت سرخود (دنيا) باز گرديد و کسب نور کنيد ». (حديد، 13) از اين قسم آيات در قرآن کريم زياد است که همگي دلالت بر اتحاد بين عذاب و انسان بدکار و اتحاد بين خير و خوشي و خوبي با انسان مومن دارند لذا معني ندارد که عمل يکي در وجود ديگري ظهور کند. ----------------------------------------------------------------------------------- براي مطالعه بيشتر به کتب زير مراجعه فرماييد: - معاد از ديدگاه امام خميني. - منازل الاخره، شيخ عباس قمي. - معاد، محمد شجاعي. -معاد ، آيةا... دستغيب
نظر خودتان را ارسال کنید