باسلام خدمت شما پرسشگر محترم دين به معناي فکر و عقيده و راه و روش است. خواه راه حق يا راه باطل. قرآن به بتپرستان ميگويد: «لَکُمْ دينُکُمْ وَ لِيَ دين»، براي شما دينتان و براي من دينم. بنابراين هر کس، راه و روش و آداب و رسوم او، دين اوست. آنچه مهم است، اين است که به سراغ راه حق و دين حق برويم. دين حق در هر زماني، يکي بيش نيست و بر همه کس لازم است از آن پيروي کند. اما دين حق و حقيقت داراي نشانه و معيار است، انسان با شناخت معيارهاي حق مي تواند به شناخت حق و دين حق نائل ايد و اين نشانه ها در همين دنيا وجود دارد و انسان مي تواند به آنها دست يابد و نيازي نيست که براي کشف حقيقت به آن دنيا مسافرت کرد يا در آن دنيا دين حق مشخص گردد. اما برخي نشانه هاي دين حق: 1- دين حق ديني است که با عقل سازگار باشد. بت پرستان مجسمه هايي را از سنگ و چوب ميتراشيدند و در برابر ساخته دست خودشان عبادت ميکردند. قرآن ميفرمايد: اين کار شما خلاف عقل است، «قالَ أَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُون»، آيا چيزي را ميپرستيد که خود ساختهايد؟ ممکن است که اين راههاي کج را نياکان ما نيز رفته باشند، ولي ما نبايد آن راه را برويم. بتپرستان در توجيه کار خود ميگفتند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّة» يعني ما نياکان خود را در راه بت پرستي ديدهايم. 2- دين حق آن است که از طرف آفريدگار باشد نه ديگران: به اين مثال توجه کنيد: هر محصولي که از بازار خريداري ميشود، يک دفترچه راهنما دارد که روش استفاده از آن محصول را بيان کرده است. انسان هم که آفريده خداست نياز به دفترچه راهنمايي دارد که خداوند آن را به صورت کتاب آسماني فرستاده است. همانگونه که دفترچه راهنماي محصولات را کسي مينويسد که آن محصول را ساخته است، برنامه زندگي ما را هم بايد خدايي بدهد که ما را آفريده و از نيازهاي ما آگاه است و توانايي رفع مشکلات ما را دارد. پس مراد از اديان در اينجا مجموعه ادياني هستند که بنيانگذاران آنها به نوعي با مبدا هستي درارتباط بوده و از طريق وحي با آسمان مرتبط بوده اند؛ در آئين يهود گزارشات متعددي از ارتباط حضرت موسي عليه السلام با خدا نقل شده و ايشان بارها از طريق وحي با خدا سخن گفت يا حضرت عيسي عليه السلام و نهايتا حضرت محمد صلي الله عليه و آله وسلم بنابراين ما مکاتبي چون کمونيسم را دين نمي دانيم چون گزارشي ازارتباط بنيانگذار آن دين با مبدا هستي وخداوند داده نشده است. 3- دين حق آن است که نسبت به تمام نيازهاي انسان برنامه داشته باشد. نسبت به جسم و روح، دنيا و آخرت، فرد و جامعه. 4- دين حق ديني است که عمل به آن سبب رشد و برتري انسان باشد و گذشت زمان آن را کهنه نکند و دستوراتش هميشه تازه و جذاب باشد. مثلا نظير بندگي خدا، اطاعت از افراد پاک، توجه به حق مردم و تغذيه سالم و نظافت و تحصيل وکار و احترام به ديگران و کمک به مستمندان که هيچ يک از اين دستورات براي زمان مخصوصي نيست بلکه هميشه در هر زمان و مکان زنده است. آري تشکر از خدا که در نماز است، چشيدن گرسنگي و ياد گرسنگان که در روزه است، دفاع از مال و جان و دين که در جهاد است، کمک به محرومان که در خمس و زکات است، دعوت مردم به نيکيها و تلاش براي نجات ديگران از آلودگيها و زشتيها که در امر به معروف و نهي از منکر است، و سفارش به نظافت که در وضو و غسل و گرفتن ناخن و آراستن سر و صورت است و سفارش به رعايت ادب و سلام کردن و بدون دعوت جايي نرفتن و احترام به پدر و مادر و بستگان و معلمان و وفاي به عهد که در برنامههاي ديني است، هيچگاه کهنه نميشود و همچون خورشيد در آسمان دين ميدرخشد و به همه انرژي معنوي ميدهد. 5.رفع مشکلات؛ يکي از مهمترين ملاکاتي که براي سنجش دين از آن ذکر شده است اين است که آن دين بتواند مشکلاتي که ما با آن درگير هستيم را برطرف کند به گمان جامعه شناسان در هر جامعه اي شش نهاد وجود دارد نهاد خانواده ،نهاد اقتصاد،نهاد سياست،نهاد تعليم و تربيت،نهاد ارتباطات،نهاد صنعت و معدن درهر يک از اينها و در هر جامعه اي مشکلاتي وجود دارد علي رغم اينها هر يک از انسانها دردرون خود مشکلاتي دارند و نواقص اخلاقي دربيشترانسانها وجود دارد هر چه که يک دين اين توانايي را داشته باشد که بتواند اين مشکلات فردي و اجتماعي را بر طرف کند از حقانيت بيشتري برخوردار است. البته بايد توجه داشت که شايد يک دين در اين عرصه ها بتواند خيلي راهگشا باشد ولي افراد به آن تعاليم بي توجه باشند يا مصداق نومن ببعض و نکفر ببعض(نساء آيه 150) شوند و تنها به بخشي از تعاليم آن دين عمل کنند و به بقيه دستورات بي توجه باشند 6. اخلاق و اخلاقيات، از مهمترين ملاکات سنجيدن يک دين اين است که مومنان و معتقدان به آن با عمل به دستورات آن دين هر چه بيشتر اعمالشان اخلاقي شود اين نکته بديهي است که يکسري از فضائل و رذائل اخلاقي جهاني است و همه افراد بشر به آن معتقدند ارزشهايي مثل صداقت ،عفت، تهذيب نفس،عقلانيت،سادگي، عشق و آزادگي و ... اينها ارزشهايي هستند که تقريبا اجماع جهاني براي آنها وجود دارد و همه ابناي بشر به آنها معتقدند حال دو نکته مطرح است اول.اينکه خود اعمال و دستورات دين منتخب بايد با اين ارزشهاي اخلاقي سازگار باشد و هر چه دستورات آن دين با اخلاق سازگاري بيشتري داشته باشد آن دين از حقانيت بيشتري برخوردار است دوم.اگر با تدين به ديني مجموعه ارزشهاي اخلاقي در درون ما هر روز بيشتر و بيشتر شد وما هر چه بيشتر صادق تر، با عفت تر،عاشق تر،آزاده تر و ...شويم آن دين از حقانيت بيشتري برخوردار است و اگر با تدين و اعتقاد به ديني اعتقاد به آن دين ارزشهاي اخلاقي در درون ما کم رنگ شد طبعا حظ آن دين از حقانيت کمتر است البته در اين معيار شايد اين اشکال درست باشد که ممکن است ديني حق باشد و در درون خود عيبي نداشته باشد اما دينداران با اجرا نکردن حقيقي آن دين دچار مشکلات عديده اي باشند در اينجا طبعا با مشکلاتي در اين معيار مواجه مي شويم. 7.شيوه زندگي پيشوايان دين از ديگر ملاکاتي که براي اديان مطرح ميشود اين است که شيوه زندگي پيشوايان آن دين بايد متناسب با عقل ،اخلاق و ارزشهاي خود آن دين باشد. يعني پيشوايان آن دين هر چه بيشتر اخلاقي تر باشند و ارزشهاي اخلاقي را مراعات کنند و اصولي که همه اجماع دارند را مراعات کنند و ثانيا ارزشهايي که در خود آن دين توسط اين بزرگان و در کتاب آسماني آن دين مطرح شده است را عمل کنند اگر سخن از نماز است خود اين بزرگان در اين مسئله پيش قدم باشند اين مسئله در دين اسلام و مکتب تشيع که يکي از امامان و پيشوايان آن امام حسين عليه السلام است کاملا نمود دارد آنجايي که در ظهر عاشورا و در بلواي جنگ سخت و نابرابري که اصحاب امام با لشکر ابن سعد داشت ايشان جنگ را تعطيل و نماز اول وقت را بجا آورد اينگونه عملکردها ما را به صدق وحقانيت يک دين مي رساند . نکته ديگر ويژگي هاي رهبري دين است که با واجد تمام کمالات باشد مثلا قرآن کريم ديني را کامل ميداند که علاوه بر دستورات خوب، رهبري جامعه را به فردي بسپارد که تمام کمالات را داشته باشد. در سوره مائده آيه سوم مي خوانيم: «الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُم» يعني امروز دين شما را کامل کردم و آن روز، همان روزي بود که پيامبر اکرم در بازگشت از سفر حج، در سرزمين غدير خم به فرمان پروردگارش، دست امام علي عليه السلام را بلند کرده و به مردم فرمود: « مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»يعني هر کس که من مولا و سرپرست او هستم، علي مولا و سرپرست اوست. و... در نهايت اينکه کساني که از برنامههاي ديني استفاده نميکنند، و از دين استوار بهره نميگيرند: 1. يا به سليقه وفکر خود عمل ميکنند که دير يا زود پشيمان مي شوند. 2. يا به قوانين بشري تکيه ميکنند که برخاسته از فکر کساني است که تحت نفوذ هوسها يا ستمگران هستند. اما در قرآن ميخوانيم: که قانون حق خداست و حتي پيامبر حق ندارد کلمه اي از سوي خود به آن نسبت دهد، و اگر چنين کند، خداوند رگ حيات او را قطع ميکند. موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید