باسلام خدمت شما پرسشگر محترم پاسخ سوال اول: اين مطلب که افريده خدا ارزش دارد، صحيح است اما اين به معناي حفظ ارزش آن تا آخر نيست، يعني اينکه هر موجودي خصوصا انسان اين قابليت را دارد که ارزشمند واقع شود و داراي ارزش باشد به عبارتي اين قاعده شمول عمومي دارد و استثناء پذير نيست و در مورد هر انساني صادق است، البته اين نکته وجود دارد اين ارزشمندي دائمي نيست، به عبارتي ارزش ذاتي انسان امري عمومي است اما دائمي نيست، لذا اين ارزش بواسطه اموري از بين مي رود و شخص از پذيرش آن وا پس مي زند. براي درک بهتر مي توان بيان داشت که حق و حقيقت هميشه و در همه حال واحد است و اين مسئله کاملا عاقلانه و بديهي است ، حال سوال اين است که در مورد تزاحم و تضاد با حق ديگران چه بايد کرد؟ يعني اگر بخواهيم انسان را در رسيدن به حق و حقوقش آزاد بگذاريم اين ارزشمندي همگاني و عمومي در واقعيت با مشکل مواجه مي شود و قابليت اجرايي ندارد، چون هر انساني خواسته و يا ناخواسته براي رسيدن به حق و حقوقش، ارزش وجودي ديگران را ناديده مي گيرد و به حقوق او توجه دارد، به عنوان مثال مي شود به قوانين رانندگي اشاره کرد هر انساني بنابر ارزش ذاتي خود مخير است که ازادانه و بر مسير دلخواه خود حرکت کند، اما جامعه با وضع قوانيني اين ارزش را ناديده مي گيرد، حال در اين شرايط بايد کدام يک را مقدم کنيم يا اصولا عقلا کدام يک را مقدم مي دارند ارزش ذاتي انسان و ازادي او در عمل به هر نحوي که تمايل داشته باشد يا مقيد کردن او در قالب قوانين و ناديده گرفتن بخشي از آزادي او. با توجه به مطالب ذکر شده مي توان گفت که ارزش مندي انسان امري نسبي است و مطلق نيست، يعني اينکه چنين نيست که انسان در هر موقعيتي موجودي ارزشمند باشد، بلکه اين ارزشمندي در صورتي است که انسان در مسير ارزش ها حرکت کند و در صورت خروج از مسير خود بخود ارزش وجود او ساقط مي شود مثال واضح اين مسئله قتل و کشتار انسان ها شرور و جاني است که مخل نظم اجتماعي و آزادي ديگران است، اگر بخواهيم بر اساس منطق مورد پذيرش شما در اين مسئله عمل کنيم بايد اين انسان شرور ازاد باشد و هر گونه عملي بکند چون ارزش او چنين حکم مي کند و ارزشمندي او اين حق را به او مي دهد که در مسير زندگي به هر نحوي که تمايل دارد رفتار کند، اما مشکلي که وجود دارد اين است که اين ارزش قائل شدن براي انسان شرور موجب ناديده گرفتن ارزش ساير انسان هاست ، يعني ارزش وجودي يک شخص در برابر ارزش وجودي افراد گسترده و بيشمار. گفته شما صحيح او به عنوان انسان ارزش دارد اما ايا ديگران از اين ارزش برخوردار نيستند؟ ايا براي رسيدن يک شخص به يک ارزش ما اجازه داريم ارزش ساير انسان ها را ناديده بگيريم؟ اميدوارم نزد وجدان خود پاسخ مناسبي براي اين سوالات داشته باشيد. در نهايت مي توان مطلب شما را چنين تصحيح کرد که هر نفس انساني محترم است و به حکم انسان بودن داراي ارزش و احترام است اما اين ارزش و احترام ثبات و دوام ندارد بلکه محدود به حفظ ارزش ساير انسان هاست و هر گاه ارزش و احترام به شخص موجب ناديده و پايمال شدن ارزش ديگران شود، اين حق از شخص گرفته مي شود و اين امري است کاملا عاقلانه و منطقي . پاسخ سوال دوم: اين اطلاق در کلام شما که هر انساني مي تواند جان ديگري را بگيرد، برداشت و فهم اشتباه و ناقص شما از دين و اسلام است والا در اسلام چنين اطلاقي وجود ندارد و اسلام چنين حکمي ندارد، لذا لطفا برداشت هاي خود را به عنوان نظر اسلام و دين مطرح نفرماييد. ابتدا لازم به ذکر است که درهيچ ديني اجازه خروج از دين داده نمي شود و براي کساني که از دين خارج شوند احکام سختي دارند، لذا اين مسئله اختصاص به اسلام ندارد . اما در بحث ارتداد در اسلام مي توان بيان داشت که: حضرت امام مي فرمايند: راه آخرت راهي است که جز با قدم اختيار نمي توان آن را پيمود سعادت بازور حاصل نشود فضيلت وعمل صالح بدون اختيار فضيلت نيست وعمل صالح نمي باشد وشايد معناي آيه شريفه ((لااکراه في الدين))نيزهمين باشد بلي ، آنچه درآن اِعمال اکراه و اجبارمي توان نمود صورت دين الهي است نه حقيقت آن. (1) آيت الله مصباح نيز در اين زمينه فرمودند : دين داراي سه بخش اعتقاد قلبي ، اقرار زباني وعمل به دستورات ديني است اما رکن اساسي دين اعتقاد قلبي وباور است وبه همين دليل هيچ کس را نمي توان مجبور به پذيرش اعتقادي خاص کرد معتقدات هر کس در صندوقچه فکر وقلب اوست که براي کسي دسترسي به آنجا ممکن نيست ومعناي آيه شريفه بيان همين امر واقعي وتکويني است که گوهر دين قابل اکراه واجبار نيست . (2) از ديگر شواهد بحث نحوه بيان آيه شريفه است چنانکه فرمود : لااکراه ( يعني اکراهي در دين نيست ) واين بدين معناست که امکان تحقق چنين امري (اجبار در دين ـ اعتقاد قلبي ) وجود ندارد که اگر امکانش بود فعل نهي استعمال ميشد بدين صورت که : (( لا تکره )) (اجبار نکنيد ) چنانکه در آياتي ديگر مي فرمايد : ((لا تکرهوا فتياتکم علي البغاء))(3) (دخترانتان را به فحشاء مجبور نکنيد . پس در مورد حکم ارتداد و وعده عذاب و آزادي عقيده لازم است که بيان شود که دين اسلام فطرى است. اگر فردى به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انکار نداشته باشد، به صورت طبيعى و معمولى به آن ايمان مىآورد. قرآن مىگويد: «لا اکراه فى الدين؛ در پذيرش عقيده اکراه نيست». اصولاً عقيده با اکراه سازگار نيست. اين سخن درستى است اما قرآن به دنبال سخن مذکور مىگويد: «قد تبيين الرشد من الغى؛ راه راست از راههاى انحرافى و نادرست روشن است».(4) يعنى وقتى راه رشد و حقيقت آشکار است، دليلى براى اکراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انکار و عناد آن را پذيرا است. اما انسان حق ندارد از آزادى سوءاستفاده کند و به بهانه آزادى، اعتقادات را به باد مسخره بگيرد؛ اين سخن نيز مورد پذيرش عقل و عرف است. حال اين که خدا با او چگونه برخورد مىکند، تنها خدا مىداند که وى صداقت دارد يا از روى عناد و لجاجت به اين عقيده روى آورده است. خداوند فرداى قيامت بر پايه عدل و حکمت، با او رفتار خواهد کرد. همو فرموده است: «اگر حجت بر کسى تمام نشده باشد، مؤاخذهاش نمىکند. مىگويد: هر قدر که عقلش خوبىها را که درک کرده، به آن عمل کرده است، ثواب و پاداش دريافت مىکند و به هر اندازه، در عمل، کوتاهى و يا ضد باورش را انجام داده است، جزا و کيفر مىبيند. ديگر اينکه وعده عذاب صرفا براي کافران نمي باشد و بر تمام کساني که گناه کار مي باشد وعده عذاب داده شده است و بنابر نظر بر تمام گناهان کبيره وعده عذاب داده شده است، پس انجام هر گناه کبيره اي وعده عذاب دارد و گناه کار صرفاَ کافر نمي باشد . در موردحکم ارتداد و آزادي عقيده اضافه مي کنيم که : اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد که دين اسلام بر حق نيست يا به تحقيق در اين مورد بپردازد، مىتواند دين ديگر را انتخاب کند، اما در جامعهاى که براساس اعتقادات و باورهاى دينى، قوانين، رفتارهاى اجتماعى و فردى، اميال و آرزوهاى انسانها ارزشهاى اخلاقى شکل گرفته که هر يک از اين موارد کارکردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضعگيرى نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و ا جتماعى ايجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعى خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت که افکار عمومى و ايمان مردم را متزلزل مىکند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يک سرى شرايط اسلام با مرتد برخورد مىکند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فکرى و فرهنگى جامعه آسيبى وارد نکرد، به او کارى ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقيدهاش نزد خودش محترم است. پي نوشت ها: 1.آداب الصلوه، حضرت امام خميني ،ص 37 2. پرسش ها وپاسخها ، آيت الله مصباح ، ج 4، ص 38 3. سوره نور ، آيه 33 4. بقره (2) آيه 256 پاسخ سوال سوم: ابتدا بايد عدالت را معني کنيد و بعد درمورد عدالت بودن رفتار و عمل امام يا نبودن آن بحث کرد، لذا تا تعريف روشني از عدالت نداشته باشيد نمي توان در اين باره بحث نمود يا مطلبي ارائه کرد. اما در اين باب گفتني است: بـا ظهور حضرت مهدى (عج ) دوران ستمگران به سر رسيده و زمين از لوث وجودشان پاکسازى مى شود. امام جواد(ع) در اين باره فرمود: وقـتـى شـمار لشکر مهدى (عج ) به ده هزار نفر رسيد، به فرمان خدا خروج مى کند و پيوسته دشمنان خدا را از دم تيغ مى گذراند تا آنکه خداوند از او خشنود شود.(1) روايـات بسيار ديگري نيز مؤيد اين مطلب است که ظهور حضرت و تشکيل حکومت عدل مهدوي بدون خون و خون ريزي محقق نمي شود. مـفـضـّل از يـاران امـام صـادق عـليـه السـلام نقل مى کند که روزى در حضور ايشان سخن از قائم (عج ) پيش آمد و من گفتم: اميدوارم کارش (قيام حضرت مهدي) به آسانى پيش رود. امـام عـليـه السلام فرمود: چنين نخواهد بود و اين پيروزى دست نخواهد داد، جز در غرقاب خون و عرق بدن .(2) بنابر روايت ديگرى يکى از ياران امام باقر عليه السلام به ايشان عرض کرد: مـى گـويـنـد وقـتـى مـهـدى عليه السلام قيام کند، همه کارها برايش خود به خود رو به راه مى شود، بى آنکه قطره خونى ريخته شود. امام فرمود: ابـداً چنين نيست. به حق آن که جانم در دست اوست، اگر بنا بود کارها بدين آسانى پا گيرد، براى پيامبر اسلام چنين مى شد؛ پس چرا در راه مبارزاتش دندانش شکست و صورتش زخم برداشت. نـه چنين نيست به خدا قسم (پيروزى حاصل نخواهد شد) جز اينکه ما و شما غرق در عرق و خون زخمهاى خود گرديم.(3) در بيانى ديگري نيز امام صادق عليه السلام فرمود: گويا قائم عليه السلام و يارانش را مى بينم که خطر از هر سو بر سرشان سايه انداخته، توشه هاى آنان تمام شده، جامه هايشان فرسوده گشته، سجده بر پيشانى آنان اثر گذارده اسـت، روزهـا هـمـچـون شـيـر ژيـان و شب هنگام نيايشگر حق، دلهايشان چون پاره هاى آهن است ... .(4) اينها همه و همه نشانگر انست که صاحبان زر و زور و تزوير و دنياپرستان و دين ستيزان، در سپاه تا دندان مجهز شيطان، در برابر سپاه حضرت مهدي (عج) صف آرائي مي کنند و به راحتي تمکين نمي کنند از اينرو بي شک نتيج? اين مقاومت و ايستادگي سپاهيان شيطان، که در نهايت، به نصرت الهي با پيروزي سپاه حضرت مهدي (عج) ختم به خير مي شود، از يکسو شهادت بسياري از ياران حضرت مهدي و از سوي ديگر ريختن خون ستمگران و مخالفان قيام قائم (عج) و حکومت عدل وي مي باشد. پي نوشت ها: 1 - بحارالانوار ، ج 51 ، ص 157. 2 ـ همان، ج 52 ، ص 358. 3 ـ همان. 4 ـ همان، ص 386 موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید