سلام وقت شما بخير 1. کلمه فلسفه يک مشترک لفظي است که به بسياري از محصولات فکر بشري اطلاق مي شود ؛ ولي در واقع ، تعريف واحد و جهان شمولي ندارد ؛ چون فلسفه هاي موجود در دنيا نه موضوع واحدي دارند و نه روش و متد تحقيق واحدي دارند و نه انگيزه و غايت واحدي . لذا مي توان گفت ، نسبت کلمه فلسفه به مکاتب فلسفي موجود ، مثل کلمه دايناسور است ، نسبت گونه هاي مختلف آن ؛ که تنها در ماقبل تاريخ بودن باهم مشترکند که يک وجه اشتراک کاملاً اعتباري است. فلسفه هاي موجود نيز چنين حالتي نسبت به هم دارند ؛ يعني وجه اشتراکي که ارزش علمي داشته باشد ندارند. 2. اگر بخواهيم فلسفه هاي اسلامي را با تک تک فلسفه هاي موجود در جهان مقايسه کنيم ، روشن است که ماهها وقت طلب خواهد کرد ؛ حتّي اگر بخواهيم مقايسه اي اجمالي و کلّي بين فلسفه هاي غربي و فلسفه هاي اسلامي انجام دهيم باز مطلب به درازا خواهد کشيد ؛ لذا در اين نامه ، نقاط مشترک سه مکتب فلسفه اسلامي ( فلسفه مشّائي ، فلسفه اشراقي و حکمت متعاليه ) را در يک طرف قرار مي دهيم ، و نقاط اشتراک غالبي فلسفه هاي غربي را هم در طرف ديگر قرار مي دهيم ، تا بتوان مقايسه اي اجمالي بين اين دو انجام داد. ــ تفاوتهاي موجود بين فلسفه اسلامي و فلسفه هاي غربي. 1) تفاوت در موضوع : در فلسفه ي اسلامي موضوع فلسفه ، وجود يا موجود است ؛ و فلسفه اسلامي از احکام کلي وجود يا موجود بحث مي کند. در قرون وسطي و اوائل رنسانس ، موضوع بحث فلسفه هاي غربي با فلسفه اسلامي يکي بود ؛ ولي فلسفه هاي نوظهور غربي از حيث موضوع به شدّت دچار تشتت و اختلاف هستند ؛ به نحوي که با اندکي تسامح ، مي توان ادّعا نمود که فلسفه ، به تعداد فلسفه هاي غربي موضوع پيدا کرده است. 2) تفاوت در روش و متد تحقيق: در هر سه مکتب فلسفه اسلامي ، عقل بديهي و عقل برهاني و قضاياي بديهي و استدلال منطقي ، نقش محوري دارند ؛ ولي در اغلب مکاتب فلسفي نوظهور در غرب ، يا عقل و منطق به کلّي مورد انکار است يا ارزش معرفتي آن چندان قابل اعتنا نيست. لذا بين فلسفه اسلامي و اغلب فلسفه هاي غربي يک شکاف عميق معرفت شناختي وجود دارد. 3) تفاوت در انگيزه و غايت : در فلسفه اسلامي اساسي ترين انگيزه يک فيلسوف از ورود در بحث فلسفي يافتن حقيقت موجودات است ؛ و در رتبه بعدي انگيزه آنها اين است که خود و انسان را هماهنگ با عالم عيني کنند ؛ و انسان را نمونه علمي از عالم عيني کنند ؛ و وقتي تک تک انسانها هماهنگ با عالم عيني ساخته شدند در رتبه سوم نوبت مي رسد به ساختن مدينه فاضله ؛ يعني جامعه اي که اغلب مردم آن ، در مسير حقيقتند ؛ لذا فلاسفه اسلامي توجه چنداني به حلّ مشکلات ريز و درشت جامعه موجود ندارند ؛ چرا که معتقدند مشکلات موجود ، ناشي از اين است که مردم هماهنگ با نظام تکوين نيستند ؛ انبياء نيز آمده اند تا با تعليم کتاب و حکمت و با تزکيه مردم را در مسير حقيقت قرار دهند. لذا فلاسفه اسلامي هدف فلسفه را با هدف دين يکي مي دانند ؛ از اين رو فلاسفه اسلامي به شدّت تحت تأثير تعاليم ديني بوده و سعي مي کنند تا در حدّ امکان گزاره هاي ديني را با قالبي فلسفي بيان کنند ؛ امّا اغلب مکاتب فلسفي غرب دنبال اين نيستند که حقيقت را بيابند بلکه عدّه اي از آنها با اين انگيزه وارد مباحث فلسفي مي شوند که مشکلات دنيوي جوامع خودشان را حلّ نمايند ؛ و عدّه اي ديگر نيز که مذهبي هستند ، در صددند تا مشکلاتي را که دين مسيحيّت با آن روبرو شده است ، حلّ کنند. لذا در اغلب فلسفه هاي غربي کاري به اين ندارند که حقيقت چيست؟ و در صدد اين نيستند که مشکلات بشر را از زيربنا درست کنند ؛ بلکه همواره دنبال درمانهاي موضعي هستند ؛ لذا با نو شدن مشکلات جوامع غربي ، فلسفه ها ي جديدي نيز پديد مي آيند تا آن مشکلات را حل نمايند ؛ از اين روست که فلسفه اسلامي همواره رشدي عمقي داشته است ؛ و مکاتب نو ظهور فلسفه اسلامي همواره تکميل کننده فلسفه هاي قبل از خود بوده اند ؛لذا با گذر زمان فلسفه اسلامي عميقتر و فربه تر مي شود ؛ ولي فلسفه هاي غربي اکثراً جوانمرگ مي شوند و فلسفه اي تازه و اغلب متضاد با فلسفه قبلي جاي فلسفه مرده کاشته مي شود. 4) تفاوت در محتوا : در فلسفه اسلامي از تمام مراتب وجود ؛ يعني از مادّه گرفته تا خدا ، به تفصيل بحث مي شود ؛ ولي در اغلب فلسفه هاي غربي تمرکز روي بخش خاصي از عالم است ؛ مثلاً در برخي مکاتب غربي ، بحث از انسان پررنگتر است ؛ و در برخي ديگر بحث از زبان و در برخي ديگر بحث از تجربه و امور مادّي ، و در برخي ديگراز ادراکات بشري و...
نظر خودتان را ارسال کنید