باسلام خدمت شما پرسشگر محترم ليبراليسم به عنوان يکى از مکاتب و ايدئولوژى هاى مهم غرب است که مبتنى بر ويژگى ها ، اصول و مقدمات فکرى است که يکى از آنها اومانيسم و انسان محورى است . در ادامه به صورت مختصر توضيحاتى پيرامون اين دو اصطلاح ارائه مى شود : ليبراليسم : واژه {L= Liberal =L} در لغت به معناى مختلف به کار رفته است : آزاد مرد در مقابل برده ، روشنفکر ، سخاوتمند ، لاابالى ، بىبند و بار و . . . اما در اصطلاح به يک گونه طرز تفکر در زمينههاى سياسى ، اقتصادى ، فرهنگى و دينيگفته مىشود که تکيه اصلى آن بر آزادى هر چه بيشتر و توجه به حقوق طبيعى افراد است . اين مکتب که اولين بار به عنوان يک حزب سياسى در سال 1850 م در انگليس مطرح گرديد داراى اصول و ويژگىهايى است از قبيل : 1 - فردگرايى : فرد و حقوق او بر همه چيز مقدم است . اگر دولت هم تشکيل شده است بايد در خدمت خواستههاى افراد جامعه باشد و نفع جامعه ، موهوم است . 2 - ارزش مطلق آزادى : تنها حد آزادى در نظر ليبرالها ، آزادى افراد ديگر است . ديگر هيچ مقولهاى از قبيل عدالت اجتماعى و اقتصادى ، حفظ بنيان خانواده ، اخلاق و . . . نمىتواند آن را محدود کند . همه بايد قربانى اين آزادى مطلق شوند . 3 - انسان محورى و امانيسم : با توجه به نگرش مادى اين انديشه به عالم ، آنچه اصل است ، انسان است . به همين دليل در وضع قوانين و ارائه خطوط اصلى سياست و اقتصاد و فرهنگ ، آنچه مهم و اصل است ديدگاه انسان و اراده اوست . برخلاف اديان الهى و توحيدى که خدامحور هستند و مقنن اصلى را خداوند مىدانند . براى آگاهى بيشتر . ک : 1 - پرسشها و پاسخها ، آيتالله مصباح يزدى ، ج 2 4 - فرهنگ واژه ها ، عبدالرسول بيات و جمعى از نويسندگان ، مؤسسه انديشه و فرهنگى دينى 3 - فرهنگ سياسى ، دکتر بهروز شکيبا 4 - ليبراليسم غرب ، آنتونى آرپلاستر ، ترجمه عباس مخبر ، نشر مرکز . 5 درآمدى بر ايدئولوژى هاى سياسى ، اندرو هى وود ، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى آزادى و ليبراليسم : درمطالعه تمدن معاصر غربى اين واقعيت را از نظر دور نمى توان داشت که اين تمدن على رغم برخى ضعف ها و کاستى هاى بنيادين , و صرف نظر از بعضى پى آمدها و دست آوردهاى ناگوار , مشتمل بر پديده هاى نوظهور فراوانى در عرصه هاى مختلف است . در بطن اين تمدن , رويکردها و جهت گيرى ها و مسائلى مطرح شد که در تاريخ بشر سابقه نداشت و تنها مى توان آن ها را از ويژگى هاى مدرنيسم و تمدن معاصر غربى بر شمرد . نوع نگاه به علم و اهداف و غايات و روش آن , بازنگرى در جايگاه خرد آدمى و به بوته نقد کشيدن فلسفه و عقل محض , ترويج خودبسندگى عقل و دانش بشرى و استغناى از وحى , پى ريزى دولت مدرن , رواج دموکراسى و حکومت مبتنى بر مشارکت مردمى , طرح مسئله آزادى در ابعاد مختلف سياسى , فرهنگى و اقتصادى از اهم اين ويژگى هاى نوظهور تمدن معاصر است . از نگاه دينى و با توجه به آموزه هاى اسلامى , ره آوردهاى تمدن غربى براى انسان معاصر در مواضع متعددى غير قابل قبول و نقد پذير است , بررسى ابعاد اين چالش و تحليل تفصيلى آن مواضع خود محور بحث جالب و تأمل برانگيز ديگرى است که نگارنده در مقام آن نيست . در اين نوشتار سعى بر آن است که به طور اجمالى و محدود برخى جوانب تفسير مدنيت معاصر از آزادى را مورد ارزيابى قرار دهيم و در باب نسبت آن با آموزه هاى دينى به داورى برخيزيم و در جهت تأمين اين غرض به بيان و بنان اسلام شناس فرهيخته و مجاهدى که عرفان و برهان و قرآن و فقاهت و سياست را به هم درآميخت توجه خاص خواهيم داشت امام بزرگوارى که در عين پاى بندى حيرت برانگيز به اصول و مبانى و ارزش هاى اسلامى در ميدان عمل و نظر , درکى واقع بينانه و منصفانه از شرايط جهانى و واقعيت هاى مدنيت معاصر داشت و اگر در مواضعى به طرد و نقد برخى وجوه آن مى پرداخت نه از سر تعصب بلکه از سر دورانديشى و روشن بينى بود . 1 جايگاه امام راحل به عنوان رهبر يک انقلاب و بنيان گذار يک حکومت نوپا اقتضا مى کرد که با وجوهى از تمدن معاصر درگيرى فکرى و چالش بيش ترى داشته باشند . جمهوريت , دموکراسى و آزادى از مقولاتى بودند که ايشان به عنوان رهبر انقلابى و مؤسس يک نظام بايستى مواضعى روشن در مورد آن ها اتخاذ کنند و تاريخ انقلاب نشان داد که تلفيق اسلاميت با جمهوريت و پر رنگ شدن نقش مردم و مشارکت آنان در حاکميت به مدد تصوير روشنى است که ايشان از حکومت دينىِ متناسب با شرايط نوين فرهنگى , سياسى , اجتماعى بشر معاصر داشتند . نسبت ميان دين و آزادى نيز از مسائل مورد توجه جدّى حضرت ايشان بود و بارها در اين مورد اظهار نظر نمودند . پيش از پرداختن به بحثى تفصيلى تر در اين زمينه لازم است که ابعاد و جوانب بحث هاى مختلفى که در باب آزادى امکان طرح دارد را مورد اشاره قرار دهيم تا روشن شود که بحث اين مقال در کدام محور از مباحث آزادى جريان دارد . ساحت هاى مختلف بحث از آزادى تفسير نوين از آزادى به ويژه در سنت تفکر ليبرالى بحث ها و نزاع هاى فراوانى را درافکنده است مجموعه مباحث قابل طرح در اين زمينه را مى توان به شرح ذيل دسته بندى کرد : الف ) بحث در مفهوم آزادى : آزادى از مفاهيم کش دار و قابل تفسير فراوان است . به طور طبيعى هر نحله فکرى بايد مشخص کند که به کدام تفسير از آزادى گرايش دارد و نفى و اثبات خويش را متوجه کدام تلقى از آزادى کرده است . مقاله معروف ( آيزايا برلين ) به نام ( دو مفهوم از آزادى ) که در سال 1957 نگاشت تأثير فراوانى در تشديد بحث درباره مفهوم آزادى نهاد و آن را به بحثى محورى در زمينه آزادى بدل کرد . ب ) آزادى يک حق است يا يک ارزش : آيا آزادى يکى از حقوق طبيعى و فطرى بشر است يا آن که يک ارزش است . معناى ارزشى بودن آزادى آن است که نظر به آثار و نتايج مطلوبى که آزاد بودن انسان به همراه دارد بايد از آن دفاع کرد و به انسان آزادى بخشيد . امّا اگر آزادى را يک حق بدانيم , آزاد بودن انسان ها واقعيتى است که بايد بدان تمکين کرد و سلب آن محتاج دليل و مدرک است نه اعطاى آن . آزادى حقى است که خداوند يا طبيعت و خلقت به بشر داده است . نگاه ارزشى به آزادى آن را به مثابه يک روش مى بيند . روشى که سودمندى و کارآيى خود را نشان داده است و از نظر انسان معاصر به عنوان روشى سودمند در عرصه سياست و فرهنگ و اقتصاد اعمال مى شود . ج ) مطلق يا مقيد بودن آزادى : آيا آزادى مطلق مطلوب است يا آن که بايستى در جهاتى مقيد شود . آيا اين حق وجود دارد که در قالب قوانين موضوعه برخى آزادى ها را در برخى موارد تحديد و تضييق کرد ? د ) ارزش مطلق بودن آزادى : سنت تفکر ليبرالى بر آن است که آزادى ارزش مطلق است يعنى اگر آزادى را حق بدانيم فوق همه حق هاست و اگر آزادى را يک ارزش بدانيم باز هم فوق همه ارزش هاست . معناى اين مطلق بودن آن است که به واسطه و به بهانه هيچ ارزشى نمى توان آزادى را تحديد و تضييق کرد . تنها يک ارزش است که مى تواند آزادى را تحديد کند و آن نيز خود آزادى است . اگر آزادى يک فرد , مخلّ به آزادى فرد ديگر شد در اين جا مى توان آزادى فرد اوّل را محدود کرد . بنابراين مدافعان ارزش مطلق بودن آزادى برآنند که به واسطه عدالت يا دين و يا به خطر افتادن اخلاق فردى و ارزش هاى دينى نمى توان برخى آزادى ها را سلب و محدود کرد . ه ) منابع تحديد آزادى : آزادى مطلق طرفداران چندانى ندارد ( برخلاف ارزش مطلق بودن آزادى ) و به ناچار در هر جامعه اى قدرى از آزادى هاى فردى توسط دولت و تدابير و قوانين موضوعه آن تضييق و تحديد مى شود . پرسش اصلى در اين محور آن است که منابع تحديد آزادى چيست . به چه معيارهايى مى توان آزادى فردى را در عرصه هاى مختلف اقتصادى , سياسى , فرهنگى ( انديشه و بيان ) محدود کرد ? آيا اخلاق و مذهب و سنت هاى قومى مى توانند مبناى تحديد آزادى قرار گيرند ? و ) نحوه سازگارى حفظ اقتدار دولت در عين دفاع از آزادى ها : از مباحث مهم و اساسى انديشه سياسى در قرون اخير آن است که ميان دو ضرورت چگونه مى توان وفاق و سازگارى ايجاد کرد . از يک طرف حفظ اقتدار دولت در جامعه يک ضرورت است و از طرف ديگر , دولت مقتدر به طور طبيعى برخى آزادى هاى شهروندان را در قالب قوانين و تصميم گيرى هاى خود , سلب مى کند پس چگونه مى توان دولت مقتدرى داشت که پاسدار حريم آزادى هاى فردى باشد . اين معضله محور اصلى تدوين حقوق اساسى در بسيارى از سيستم هاى حکومتى و سياسى است و هر نظام سياسى به گونه اى به اين مشکل پرداخته و راه حلّ خاص خويش را عرضه کرده است . ز ) مبانى نظرى آزادى : در محور اوّل اشاره داشتيم که تلقى ها و تفاسير متنوعى از آزادى وجود دارد . هر يک از اين تفاسير بر پشتوانه هاى نظرى خاصى تکيه زده اند . تنقيح اين مبانى و تبيين انسان شناسى و معرفت شناسى و فلسفه اخلاقى که هر يک از آن ها را احاطه کرده است از مباحث جالب و ضرورى مربوط به آزادى است . مباحث هفت گانه فوق , بحث هاى عامى است که نگاه همه جانبه به آزادى ضرورت طرح آن ها را ايجاب مى کند امّا براى يک عالم دينى فضاى ديگرى از بحث نيز گشوده مى شود . و آن نسبت سنجى ميان تلقى غالب و رايج از آزادى در انديشه معاصر غرب با اسلام و آموزه هاى آن است . عالم دينى با تکيه بر ارزش ها و آموزه هاى دينى خود مى تواند در اين ساحت ها وارد شود و موضع گيرى نمايد و در باب ميزان انطباق ديدگاه هاى مختلف با اسلام به داورى برخيزد و در برخى موارد از وجه منطقى ناسازگارى برخى تعاليم دينى با تلقى هاى رايج از آزادى دفاع کند يعنى عالم دينى بايد بتواند از فلسفه برخى احکام شريعت که ناسازگار با برخى آزادى هاى متداول و پذيرفته شده مى نمايد , دفاع کند . اين گونه مباحث از مباحث خاص آزادى محسوب مى شود . بايد اعتراف کرد که بحث از ساحت هاى مختلف آزادى و نسبت آن با دين در جامعه ما کم رونق است و چه روشن فکران و چه عالمان دينى به طور جدّى و همه جانبه به اين مباحث نپرداخته اند . امام راحل نيز در برخى از اين عرصه ها اظهار نظر کرده اند و البته اظهار نظر ايشان بيش تر در قالب موضع گيرى کلى و تفکيک و ترسيم خطوط بوده است نه در غالب بحثى آکادميک و ردّ و اثبات هاى فلسفى و علمى رايج در مباحث نظرى و فکرى . امام خمينى در مجموعه بيانات خويش در باب آزادى دو محور از محورهاى هفت گانه فوق را بيش تر مورد توجه قرار داده اند : يکى بحث مفهوم آزادى است و اين که تلقى اسلام از آزادى متفاوت با تلقى رايج در غرب از آزادى است . ديگرى بحث از لزوم تقييد آزادى در چارچوب اسلام وقوانين آن است يعنى از نظر ايشان آزادى هرگز ( ارزشى مطلق ) نيست بلکه به واسطه ارزش ها و قوانين اسلامى بايد محدود و مضيق شود . 3 با توجه به اين نکته , دامنه بحث در ادامه مقاله را محدود مى کنيم و تنها از انحاى تفاسير موجود از آزادى و نقطه نظر خاص حضرت امام در باب ماهيت آزادى بحث مى کنيم و بحث در ساير جنبه ها را به مجالى واسع تر موکول مى کنيم . تفسيرهاى آّزادى از آزادى تعاريف زيادى ارائه کرده اند با اين وجود مى توان تمامى آن ها را در سه تلقى و تفسير اصلى گنجاند يعنى على رغم اختلاف در تعابير و تنوع بيان هر تعريفى لزوماً داخل در يکى از سه رويکرد اصلى در باب ماهيت آزادى است . اين سه تلقى و رويکرد اصلى عبارتند از : الف ) آزادى منفى ب ) آزادى مثبت حداقلى ج ) آزادى مثبت حداکثرى . آزادى منفى {L= (negativefreedom =L} ) به معناى فقدان موانع و اجبار براى انجام اعمال است و به همين جهت است که اين تلقى از آزادى را ( آزادى از {L= )(freedomfrom =L} ) مى نامند . بر طبق اين تفسير , فردى که در انجام افعال ارادى و انتخابى خويش توسط فرد يا افراد يا گروه يا دولت تحت فشار و اجبار نباشد , آزاد است يعنى آزاد ( از ) اجبار و تحميل است . آزادى منفى در سنت فردگرايى و ليبراليسم اروپايى نقش محورى داشت . ليبرال ها همواره از اين ايده دفاع مى کردند که هر انسانى خود بايد انتخاب کند که چگونه و چطور رفتار کند بى آن که از ناحيه کسى يا قدرتى در رفتارش مورد اجبار و فشار باشد . در نزد ليبرال ها , آزادى به معناى رهايى از تحميلات خاص بيرونى افراد ديگر است . کتاب ( در باب آزادى {L= )(onliberty =L} ) ( جان استوارت ميل ) شايد در زبان انگليسى بهترين کتابى باشد که به روشنى اين مفهوم از آزادى فردگرايانه و ليبرالى را تبيين کرده است . 4 بر اساس اين تلقى کلاسيک از آزادى , هر نوع اجبارى از آن جا که سدّ راه آرزوهاى بشر مى شود به خودى خود بد است هر چند اين اجبار براى جلوگيرى افراد از ارتکاب به شرّ بزرگ ترى استفاده شود , و عدم مداخله که نقطه مقابل اجبار است فى نفسه خوب است هر چند تنها امر خوب نيست . 5 درآميختگى ليبراليسم با اين تلقى از آزادى به حدّى است که برخى ليبرال هاى معاصر نظير فردريک هايک {L= (Hayek) =L} برخى تجديد نظرهاى صورت گرفته در ربع پايانى قرن نوزدهم را موجب سقوط و زوال ليبراليسم انگليس مى دانند و معتقدين به اين آزادى تجديد نظر شده ( آزادى مثبت ) را ليبرال نمى دانند . 6 آزادى مثبت {L= (positive) =L} را که ( آزادى براى {L= )(freedomto =L} ) نيز تعبير مى کنند بر آن است که صرف فقدان فشار و اجبار بيرونى شخص يا اشخاص ديگر تأمين کننده آزادى بشر نيست , زيرا چه بسا در ظرف و شرايطى هيچ اجبار و اکراه بيرونى توسط ديگران بر من تحميل نمى شود در عين حال من آزاد نيستم . به قول هربرت ساموئل : ( کسى که در زندان فقر و عدم امنيت اسير است , آزادى حقيقى ندارد , آزادى حقيقى به اين است که از قيد اين امور نيز آزاد باشد . ) 7 معتقدين به آزادى مثبت برآنند که صرف غايت تحميل و فشار شخص يا اشخاص ديگر براى آزادى و اختيار انسان کافى نيست . براى آزاد بودن فراهم بودن علل و اسباب طبيعى نيز لازم است . ليبراليسم کلاسيک و پيروان آزادى منفى تنها به نقش اجبار و تحميل انسانى در سلب آزادى توجه کرده اند و از نقش علل و اسباب طبيعى که گاه مانع تحقق آزادى مى شوند غفلت ورزيده اند . براى رسيدن انسان به مطلوب و غايتش سه شرط لازم است : نخست فقدان اجبار و تحميل بيرونى و ديگرى فقدان علل و موانع طبيعى که سد راه وصول به مطلوب مى شوند و شرط سوم وجود اسباب و توانايى هايى که شخص را در وصول به هدفش يارى مى دهند . در اواخر قرن نوزدهم در ذهن و انديشه برخى ليبرال ها اين تفکر جوانه زد که آزادى اقتصادى به تلقى کلاسيک آن ( اين که هر شخص رها و آزاد باشد که بدون ايجاد محدوديت و فشار از طرف دوست عمل اقتصادى انجام دهد ) منتهى به شکل جديدى از فقر و بى عدالتى مى شود و آزادى اقتصاد عدّه اى موجب آفت و پژمردگى شانس زندگى عده زيادى از افراد مى شود و در عمل , آزادى آن ها را سلب مى کند , بنابراين اگر بخواهيم که همه آزاد باشند ( آزادى به معناى مثبت ) يعنى همگى زمينه و اسباب وصول به غايات خويش را داشته باشند بايد به اجبار از برخى فعاليت هاى اقتصادى جلوگيرى کرد و آزادى برخى ( آزادى منفى ) را سلب کرد . آقاى گرين {L= (T.H.Green) =L} در سال 1880 منادى اين تفکر بود و از اين رو موجب بروز تحولى در انديشه ليبراليسم گرديد و زمينه زوال ليبراليسم کلاسيک را فراهم آورد . اين طرز تلقى از آزادى به نوعى در سنت سوسيال دموکراسى هاى قرن بيستم مورد توجه قرار گرفت . 8 همان طور که مشاهده مى شود ( آزادى مثبتِ حداقلى ) به ابزار و وسائط توجه دارد و صرف فقدان اجبار را کافى نمى داند و آزادى را يک قدرت مثبت براى انجام دادن يا لذت بردن مى داند قدرتى که در سايه تأمين وسائط و اسباب و فقدان موانع ( اعم از موانع طبيعى و اجبار و تحميل اشخاص و گروه ها ) حاصل مى شود . اين تلقى از آزادى به نيازها و ظرفيت ها و شرايط اجتماعى توجه دارد و خواهان فراهم شدن شرايط و ظرفيت هاى اجتماعى براى همگان در جهت وصول به غاياتشان است در غير اين صورت آن ها را آزاد نمى داند ولو تحت فشار و اجبار اشخاص و ديگران نباشند . 9 آزادى مثبتِ حداقلى داورى و قضاوتى در باب نوع غايات و اهداف آحاد افراد ندارد بلکه آن را مبهم مى گذارد و خواهان فراهم آمدن زمينه ها و شرايط براى رسيدن افراد به غاياتشان است بى آن که در باب نوع اين غايات و تعيين و تشخيص آن ها نقطه نظر و ديدگاهى داشته باشد . امّا ( آزادى مثبت حداکثرى ) قدمى فراتر مى رود و غايات خاصى را معين مى کند و آزادى بشر را مشروط به فراهم آمدن اسباب و شرايط براى وصول به آن غايات خاص مى داند . آزادى مثبتِ حداکثرى در اصل جهت گيرى در باب آزادى با ديدگاه حداقلى مشترک است که آزادى بشر به صرف رها بودن او از اجبار و تحميل بيرونى و اعمال محدوديت اختيارى تأمين نمى شود بلکه اسباب و علل و شرايط بايد مهيا باشد و ساير موانع نيز بايد برطرف شود تا بتوان انسان را حقيقتاً آزاد و آزاده ناميد . تفاوت اين دو ديدگاه صرفاً در آن است که ديدگاه حداکثرى غاياتى نظير خود شکوفايى {L= (selfrealization =L} ) يا تکميل نفس را مطرح مى کند . امورى به عنوان کمال نفس آدمى بر شمرده مى شوند و آن گاه آزادى انسان در سايه فراهم بودن زمينه براى رسيدن به اين کمالات تعريف مى شود . آزادى مثبتِ حداکثرى مبتنى بر انسان شناسى خاصى است و من انسانى را فراتر از من غريزى و شهوى مى داند به قول آيزايا برلين : ( اگر آزادى را به ارباب خود بودن و بنده ديگرى نبودن تفسير کنيم اين بحث مهم پيش مى آيد که کدام خود ? هگل و افلاطون و طرفداران آنان با در نظر گرفتن خود طبيعى و پست تر و خود معنوى و برتر , از چيزى به نام بردگى طبيعت ياد مى کنند . انسان ممکن است در عين حال که هيچ اجبار بيرونى در کار نيست , برده طبيعت و من سفلى خود باشد و در عين حال که مفهوم منفى آزادى خدشه دار نشده در عين حال آزادِ به معناى مثبت آن نباشد به تعبير ديگر , آزاد سازى خود هميشه توأم با نوعى بردگى براى خودِ ديگر ماست . خود طبيعى و لجام گسيخته اگر آزاد باشد معنايش در بند شدن خود معقول و پنهان و معنوى ماست . ) 10 امام و مفهوم آزادى امام خمينى در بيانات متعددى آزادى ليبرالى غرب را که همان آزادى به تفسير اوّل است را طرد مى کند . از نظر ايشان رهايى و به خود وانهادگى انسان در همه جا مطلوب نيست و براى صلاح و رشد جامعه لازم است که در مواردى آزادى هاى فردى تحديد و تضييق شود : ( آن آزادى که در غرب است يک قدرى فحشاست که هر جورى دلشان مى خواهد عمل کنند , در شهوات هيچ قيد و بندى نباشد , آزادند هر طورى دلشان مى خواهد در فحشا غوطه ور شوند . ) 11 ( بايد همه بدانيم که آزادى به شکل غربى آن که موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى شود از نظر اسلام و عقل محکوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانى ها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومى و مصالح کشور حرام است . ) 12 ( گفته مى شود که مطبوعات آزادند , بيان آزاد است اين ها معنايش اين نيست که مردم آزادند که هر کارى مى خواهند بکنند مثلاً آزادند دزدى بکنند , به فحشا بروند , آزادند مراکز فحشا درست کنند . اين آزادى , آزادى غربى است البته به استثناء دزديش اين آزادى غربى است که هر کس هر کارى دلش مى خواهد بکند ولو اين که يک کارهايى باشد ناشايسته . اين طور آزادى در ايران نمى تواند باشد . ) 13 همان طور که ملاحظه مى شود . ايشان به طور صريح آزادى ليبرالى يا آزادى منفى را کاملاً مردود اعلام مى کنند و به سمت آزادى مثبت آن هم از نوع حداکثرى آن گرايش پيدا مى کنند . از نظر حضرت امام , محدوديت هاى اعمال شده توسط شريعت و قوانين اسلامى نه تنها مخلّ آزادى نيست بلکه آزاد کردن بيشتر انسان است و اين تحليل جز با پذيرش مفهوم آزادى حداکثرى سازگار نمى باشد . ( اين مقدار آزادى که خداى تبارک و تعالى به مردم داده است بيش از آن آزادى هايى است که ديگران داده اند . آن ها آزادى غير منطقى داده اند و آزادى هايى که خدا داده است آزادى منطقى است . همه چيزهايى را که آن ها داده اند آزادى نيست , آزادى بايد منطقى و طبق قانون باشد . ) 14 از نظر ايشان آزادى حقيقى در چارچوب تعاليم اسلام معنا پيدا مى کند , پس آزادى گرچه ارزش است و نعمت الهى اما برتر از ساير ارزش ها نيست و اسلام و ارزش ها و تعاليم آن فوق همه چيز است و حدود آزادى بايد در چارچوب اسلام و قوانين آن ترسيم شود . ( ما آزادى در پناه اسلام مى خواهيم , استقلال در پناه اسلام مى خواهيم , اساس مطلب اسلام است . ) 15 تلقى حداکثرى از مفهوم آزادى مثبت در انديشه امام ريشه در تعاليم اسلامى دارد . آيات و روايات ما تقويت کننده اين تفسير از آزادى مى باشند . در اين جا به پاره اى از آن ها اشاره مى کنيم . قرآن شريف دعوت رسول اللّه ( ص ) به توحيد و نفى شرک و ترغيب به عبوديت و بندگى را آزاد کردن انسان ها مى داند يعنى عقايد باطل و آداب غير اسلامى گرچه با ميل و خواست و اراده و انتخاب انسان ها پذيرفته شوند و انجام گيرند , موجب بردگى و بندگى و اسارتند . ( يأمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنکر و يحلّ لهم الطيبات و يحرّم عليهم الخبائث ويضع عنهم إصرهم والاغلال التى کانت عليهم . ) 16 امر به معروف و نهى از منکر و تحريم برخى افعال در ديدگاه ليبرالى از آزادى , تضييق آزادى انسان هاست امّا از آن جا که موجب کمال آدمى و فربهى من واقعى او مى شود در تلقى مثبت حداکثرى از آزادى , عين رهايى و آزادسازى آدمى است و آيه شريفه به اين مضمون گواهى مى دهد که اين امور بند اسارت از پاى آدمى باز کردن است . در روايات اسلامى نيز آزادى مثبت مورد توجه قرار گرفته است , زيرا برخى اعمال محدوديت ها بر خوشتن و خود را در مسير بندگى خداوند قرار دادن و کنترل غرايز و شهوات به عنوان مسير حريّت و آزادگى انسان معرفى شده اند , امام على ( ع ) مى فرمايد : ( من ترک الشهوات کان حرّاً . ) 17 هم چنين فرمود : ( من زهد فى الدنيا أعتق نفسه و ارضى ربّه . ) 18 ( من قام يشراط العبوديّه اُهلّ للعتق . ) 19 آن چه در اين مقاله از نسبت دين و آزادى مورد بررسى قرار گرفت تنها بحث از مفهوم آزادى بود اميد آن که اهل تحقيق به ساير ابعاد و جوانب گوناگون اين بحث توجه جدّى مبذول دارند و در آينده نزديک شاهد تحقيقات جالب و راه گشايى در اين زمينه باشيم .
نظر خودتان را ارسال کنید