رابطه دین و علم پزشکی؟

متن سوال: 
اگر عملي از لحاظ علم پزشکي يا روانپزشکي و يا روانشناسي براي انسان مفيد باشد ممکن است که از لحاظ ديني و مذهبي مخالفتي و مغايريتي با آن داشته باشد يا مذهب آن را تأييد مي کند؟

سلام وقت شما بخير احتمال دارد عملى به لحاظ روانشناسى يا پزشکى مفيد تلقَى شود ، ولى از لحاظ مذهبى مفيد نبوده و مذهب آن را تاييد نکند . مثلاً برخى اطبا در مواردى شراب را به عنوان دارو تجويز مى کنند ولى در روايات اهل بيت ( ع ) به صراحت بيان شده که از امور حرام درمان نجوييد . چرا که شراب اگر چه در موردى مفيد است ولى در مقابل ، مضرّات فراوانى نيز دارد و مهمتر از همه آنکه راه ورود شيطان به قلب آدمى و از وسائل غلبه ى اوست . حتى با توجه به اينکه مکاتب متعددى در روانشناسى و پزشکى موجود است ، احتمال دارد مطلبى را برخى از مکاتب روانشناسى بپذيرند و برخى مکاتب ديگر آن را رد کنند . کما اينکه مکاتب طبّ نيز ممکن است در مواردى با يکديگر اتّفاق نظر نداشته باشند . مثلاً روانشناسى فرويد تفاوتهاى فراوانى با روانشناسى آبراهم مزلو دارد . يا مبانى طبّ سنّتى مسلمين يا چينى ها و هندى ها با مبانى طبّ غربى بسيار متفاوت مى باشد . آموزه هاى دينى با برخى از اين گزاره‌هاى علوم تجربى هماهنگى دارند . ولى ممکن است با برخى ديگر از گزاره‌هاى علوم تجربى مطابقت نداشته باشند . مثلا برخى از روانشناسان خود ارضايى را تجويز کرده و مفيد مى دانند هرچند بسيارى ديگر از روانشناسان آن را مضر مى‌دانند ، ولى از نظر دينى اين کار حرام بوده و تاييد نمى‌شود . حال ممکن است در اينجا سوالى به ذهن بيايد که اگر عملى مورد تاييد علوم تجربى باشد ولى دين با آن مخالفت کند ، چکار بايد کرد ؟ در اين تعارض کدام را بايد مقدم کرد ؟ براى پاسخ به اين سوال بهتر است ويژگى‌هاى علوم تجربى را ذکر کرده و رابطه ى آنها با آموزه هاى دين را بررسى کنيم . تا شما بزرگوار بتوانيد به پاسخ دقيق‌ترى دست يابيد 1 - يکى از مسائلى که در علوم تجربى مشاهده مى‌شود اين است که در اين علوم نظريات متعدد و گاها متعارض همديگر وجود دارد . در علوم تجربى انسانى مثل روانشناسى يا روان پزشکى همواره چندين نظريه در عرض هم در جامعه ى علمى حضور دارند و چه بسا برخى از اين نظريات در تضادّ با نظريه ى ديگر نيز مى باشند . مثلاً برخى از مکاتب روانشناسى وجود روح را انکار نموده تمام رفتارها و حالات انسان را ناشى از خواصّ مغز و بدن مى دانند در حالى که برخى مکاتب ديگر وجود روح را قبول دارند . همچنين برخى مکاتب روانشناسى انسان را موجودى مختار مى دانند ولى مکاتب ديگرى هم هستند که وجود اختيار را از ريشه انکار کرده ، انسان را ماشينى زنده فرض مى کنند . لذا در اينجا بهتر است به‌جاى علم روانشناسى بگوييم ، مکاتب گوناگون روانشناسى وجود دارند که گاه متضادّ با يکديگر نيز مى باشند . با توجه به اين مقدمه توجه داشته باشيد که حتى همان عملى که بيان کرديد از نظر روانشناسى مفيد باشد احتمال دارد از نظر برخى مکاتب ديگر وانشناسى و يا پزشکى مفيد نباشد . 2 - بطور کلى علوم تجربى ( مانند پزشکى ، روانشناسى ، روانپزشکى و . . ) داراى ويژگى‌هاى زير است : الف ) کاملا غير قابل خدشه نبوده و مانند علوم فلسفى و رياضيات مبتنى بر براهين قطعى نمى‌باشد . ب ) داراى متد تجربى {L= (experimental) =L} است . ج ) مرکب از گزاره‌هاى صحيح و سقيم است . اگر به دقت ويژگى‌هاى علوم تجربى مورد بررسى قرار گيرد به خوبى مى‌توان فهميد که آيا بين گزاره‌هاى دينى و علمى تعارضى مى‌تواند وجود داشته باشد يا نه ؟ داده‌هاى علوم تجربى در نگاهى ابتدايى به دو بخش تقسيم پذيرند : 1 - قوانين علمى : اين بخش از گزاره‌هاى علمى تا حدى از قطعيت برخوردار است و تأثيرپذيرى کمترى از عوامل ظنى دارد . اين گونه قضايا اگر حقيقتاً وجود داشته باشند با گزاره‌هاى قطعى دينى هيچگونه برخورد و تعارضى ندارد . البته مقصود ما از دين در اين بحث خصوص اسلام است ، نه هر دينى ، زيرا چه بسا بر اثر تحريفات پديد آمده در اديانى چون مسيحيت تعارضات جدى در اين مرحله نيز يافت شود . 2 - نظريات علمى {L= (Theories) =L} با توجه به اين‌که نظريات علمى از قطعيت برخوردار نيست و در موارد بسيارى اين نظريات دچار ابطال و دگرگونى مى‌شوند ، بنابراين نبايد انتظار داشت که هميشه نظريات علمى با داده‌هاى دينى هماهنگ و کاملاً سازگار باشد ، زيرا لازمه آن اين است که دين نيز مانند آراى ظنى و تجربى دانشمندان همواره دستخوش تغيير و دگرگونى شود . بنابراين ممکن است برخى از گزاره‌هاى دينى با برخى از گزاره‌هاى علمى در زمانى معارض افتد و در زمان ديگرى موافق شود . به عنوان نمونه مى‌توان ديدگاه قرآن درباره پيوند بيولوژيک جنين با والدين را در نظر گرفت . که تا اواخر قرن نوزدهم مغاير نگرش علمى رايج در زيست‌شناسى بود ، ولى در نيمه دوم قرن 19 نظريات مبتنى بر پيوند يکسويه فرزند با پدر يا مادر همگى منسوخ گرديد و علم جديد نيز با ديدگاه قرآن در اين زمينه همسو شد . از طرف ديگر بايد توجه داشت که کاروان علمى بشر هنوز در نيمه راه است و بسيارى از نظريات علمى موجود نيز در آينده دگرگون خواهد شد ، طبيعى است در ميان اين آرا ، انديشه‌هاى صحيح و سقيم بسيارى وجود خواهد داشت ، بنابراين انتظار هماهنگى کامل دين و علم به معناى دانش تجربى انتظارى نابجاست ، ليکن آنچه مسلم است اين است که بين قطعيات دين و علم تعارضى نبوده ، و نخواهد بود . اما در موراد غير قطعى اگر ميان علوم تجربى که احتمال خطا دارد و احکام قطعى اسلام ( که از آيات و روايات صحيح بدست آمده‌اند ) تعارضى بوجود آيد ، اشتباه است که قطعى را رها کرده و ظنى را قبول کنيم . لذا نظريات قطعى دين هميشه مقدم مى‌شوند . در پايان مقاله زير را ميآوريم تا بتوانيد با مطالعه آن به اطلاعات بيشترى دست يابيد . نقد علوم تجربى از ديدگاه فلسفه علوم تجربى . بر خلاف نظر اکثر مردم ، که علوم تجربى را علومى قطعى و تغييرناپذير مى انگارند ، از نظر فيلسوفان علم ، که کارشان ارزيابى روش تحقيق علوم مى باشد ، اساساً در علوم تجربى چيزى به نام قانون قطعى و يقينى وجود ندارد و هر چه در علوم تجربى است همگى نظريه اند و قوانين آنها صرفاً ارزش کاربردى دارند و ارزش هستى شناسانه ى آنها کمتر از آن چيزى است که معمولاً گمان مى شود . البته دقّت شود که علوم حسّى غير از علوم تجربى مى باشند . علوم حسّى ، اطّلاعاتى جزئى هستند که مستقيماً از راه حواسّ به دست مى آيند و هيچ گونه استدلالى در آنها وجود ندارد ، تا سخن از درستى يا نادرستى آنها باشد . بر اين اساس ، اينکه کره ى ماه گرد است يا سطح آن پوشيده از گودالهايى مى باشد يا اينکه فلان حيوان در فلان منطقه زندگى مى کند يا اينکه نور سفيد بعد از گذر از منشور ، به هفت رنگ تجزيه مى شود و . . . ، هيچکدام جزء مسائل علوم تجربى محسوب نمى شوند بلکه همگى علوم حسّى مى باشند . امّا اينکه چرا کره ى ماه گرد است ؟ يا اينکه علّت پيدايش چاله هاى آن چيست ؟ يا چرا فلان حيوان در فلان منطقه زندگى مى کند و در جاى ديگر يافت نمى شود ؟ يا اينکه علّت تجزيه شدن نور سفيد به طيف هفت رنگ چيست ؟ مسائلى هستند که علوم تجربى بايد به آنها پاسخ دهد ، و اينجاست که پاى نظريه ها و مدلهاى ذهنى به ميان مى آيند و همينجاست که استدلال مطرح مى شود و همينجاست که علوم تجربى از استدلال غير يقينى استفاده مى کند . براى روشن شدن مقصود به اجمال ، چند مثال ذکر مى شود . الف اوّلين کسى که نظريه ى اتم ( ذرّه ى بنيادى و نشکن ) را مطرح ساخت دموکريتوس ، فيلسوف يونانى بود . اين نظريه در قرون اخير دوباره مطرح شد تا بوسيله ى آن برخى مشاهدات ما در عالم فيزيک و شيمى توجيه شوند . لذا اعتراف به وجود اتم نه از راه مشاهده ى حسّى بود و نه از راه برهان عقلى وجودش اثبات شده است . فرض وجود اتم صرفاً براى اين بود که مى توانست برخى از سوالات ما را پاسخ دهد . بعد از مدّتى دانشمندان متوجّه شدند که فرضيه ى اتم به تنهايى نمى تواند همه ى سوالات را جواب دهد ، لذا اين نظريه مطرح شده که شايد اتم هم اجزايى دارد . باز اين مساله نيز نه حسّى است نه عقلى و فقط فرضى مفيد است که در يافتن پاسخ برخى سوالات ما ، کار آيى دارد . در اين زمان تامسون مدل کيک کشمشى را ارائه داد که در آن اجزائى به نام الکترون مثل کشمش هايى در کيک کشمشى پراکنده اند . اين مدل بسيارى از سوالات را جواب داد ولى در برابر برخى سوالات تازه تر نارسايى اش آشکار شد . لذا مدل اتم هسته دار رادرفورد مطرح شد که آن نيز مشکلات باز هم بيشترى را حلّ نمود ولى باز ناتوانى اش در حلّ مسائل نوظهور روشن شد . لاجرم مدل سياره اى بور پيشنهاد شد که سالها از پس سوالات بر آمد ولى بالاخره آن نيز در برابر سوالات جديدتر به زانو در آمد و مدل کوانتومى شرودينگر جاى آن را گرفت که امروزه بر اذهان اساتيد و دانشجويان فيزيک حکومت مى کند . امّا اين آخر ماجرا نيست . چون بر خلاف دانشجويان و اساتيد مقلّدى که به غلط خود را مجتهد فيزيک مى پندارند ، دانشمندان محقّق ، اين مدل را هم به چالش کشيده اند . امروزه حتّى خود اتم زير سوال است کجا رسد اجزاء آن . امروز نظريه نوظهور ابَرريسمان است که با مکانيک کوانتوم دست و پنجه نرم مى کند . حاصل مطلب اين که امروزه اگر ما وجود اتم ، الکترون ، پروتون ، پوزيترون ، نوترون ، فتون و امثال آنها را مى پذيريم صرفاً از اين جهت است که کارکرد داشته تجارب و مشاهدات ما را توجيه مى کنند . و کارکرد داشتن يک نظريه منطقاً دليل بر درستى آن نيست . در همين روندى که گفته شد ملاحظه فرموديد که مدلهاى گوناگون اتم هر کدام کارکردهايى داشتند . پس آيا همه ى آنها درستند . روشن است که همه درست نيستند . اساساً کار علوم تجربى همين است که دنبال مدلهايى با کارکردهاى هر چه بيشتر است . و هر گاه مدلى قويتر ارائه شد مدل قبلى بازنشسته مى شود . ب شاهد ديگر در علم نجوم است . هيئت زمين مرکزى بطلميوس که نتيجه ى سالها رصد ستارگان و محاسبات رياضى بود ، ساليان درازى درست مى نمود ، تا آنجا که با اين نظريه حرکت تمام سيارات قابل توجيه بود و بر اساس آن مى شد خسوف و کسوف را به دقّت پيش بينى نمود . لذا عدّه ى به خاطر کارکرد داشتن آن و پيش بينيهاى درستش گمان مى کردند که اين نظريه کاملاً درست است ، تا اينکه ابوسعيد سجزى در قرن چهارم هجرى در درستى اين نظريه ترديد ايجاد نمود و گفت خورشيد مرکز عالم است و زمين به گرد خورشيد مى گردد . ابوريحان بيرونى اين نظريه را از ابوسعيد سجزى در کتاب خود نقل نموده و گفته است من نيز شک دارم که آيا خورشيد مرکز عالم است يا زمين ولى درستى هيچکدام قابل اثبات نيست چون محاسبات نجومى طبق هر دو نظريه به يک جواب منتهى مى شوند . امّا کپرنيک بعد از حدود چهار صد سال از او ، باز نظريه ى وى را مطرح ساخت گاليله آن را تئوريزه نمود و شواهدى تجربى بر درستى آن ارائه نمود . کپلر مدارهاى دايره اى سيارات را بيضوى کرد و نيوتن با قانون جاذبه اش اين هيئت را محکم ساخت چنان که بعضى ادّعا کردند فيزيک به آخر خود رسيده است . و در حالى که اين نگرش به عالم هستى ، حقيقتى و قطعى تلقّى مى شد و بر اساس آن صدها مساله ى بشر حلّ مى شد ، و به راحتى مى شد با اين نظريه بر روى کره ى ماه فرود آمد ، ناگهان آلبرت اينشتين با نظريه ى نسبيت عامّ و ادوين هابل با نظريه ى انبساط عالم از راه رسيدند و بساط هيئت نيوتنى را در هم فرو ريختند ، و تبيينى متفاوت از عالم و گرانش ارائه دادند . نظريه ى نسبيت و انبساط جهان نيز تنها نظريه ى مطرح در جهان امروز نيست بلکه اينها نيز رقيبهايى در عالم علم دارند که ممکن است روزى جاى اينها را بگيرند . پس چگونه مى توان اين نظريات را قطعى دانست . خود دانشمندان طراز اوّل علوم تجربى برخلاف رده هاى پايين و مقلّد اين علوم هيچگاه به علوم تجربى به عنوان علم قطعى نظر نمى کنند و الّا در پى کشف جديد نمى بودند . اين افراد کم اطلاع از ماهيت علوم تجربى هستند که اين علوم را يقينى مى انگارند . مفاهيمى چون الکترون ، پرتون ، نوترون ، کوارک ، پوزيترون ، انحناى فضا ، نيرو ، فتون و . . . همگى فرضيه هايى هستند براى توجيه مشاهدات حسّى انسان ، که خودشان هيچگاه محسوس نيستند . لذا امروزه در نظريه ى ابر ريسمان ، تمام اين امور به چالش کشيده شده اند . اگر کسى با تاريخ علوم تجربى ، بخصوص فيزيک نظرى ، آشنا باشد آنگاه متوجّه مى شود که اين مفاهيم چگونه زاده شده اند . در اينجا ذکر چند اعتراف از فيزيکدانان بزرگ نيز خالى از فايده نيست . هايزنبرگ : « فرمولهاى رياضى جديد ديگر خود طبيعت را توصيف نمى کنند ، بلکه بيانگر دانش ما از طبيعت هستند . ما مجبور شده ايم که توصيف طبيعت را که قرنها هدف واضح علوم دقيقه به حساب مى آمد کنار بگذاريم . تنها چيزى که فعلاً مى توانيم بگوييم اين است که در حوزه ى فيزيک اتمى جديد ، اين وضعيت را قبول کرده ايم زيرا آن به حدّ کافى تجارب ما را توضيح مى دهد . » ( ديدگاههاى فلسفى فيزيکدانان معاصر ، ص 34 ) کمبل : « حوزه ى کار فيزيک مطالعه ى يک جهان خارجى نيست بلکه مطالعه ى بخشى از جهان داخلى تجارب است . و دليلى وجود ندارد که ساختارهايى نظير {L= W =L} که ما وارد مى کنيم تناظرى با واقعيت خارجى داشته باشند . » ( همان ) هايزنبرگ : « هستى شناسى ماترياليسم مبنى بر اين توهّم است که . . . واقعيت مستقيم دنياى اطراف ما را مى توان به حوزه ى اتمى تعميم داد . امّا اين تعميم غير ممکن است . اتمها شىء نيستند . » ( همان ، ص 42 ) آلبرت اينشتين گفته است : « اين فرض که موج و ذرّه ، تنها اشکال ممکن مادّه هستند اختيارى است و چيزى تضمين نمى کند که در آينده صورتهاى ديگر مادّه کشف نشوند . حدّ اکثر مى توان گفت که تا اين زمان نتوانسته ايم به بيش از اين دست يابيم . » ( تحليلى از ديدگاههاى فلسفى فيزيکدانان معاصر ، نوشته دکتر مهدى گلشنى ، ص 73 ) گذشته از اعترافات دانشمندان بزرگ علوم طبيعى ، تاريخ علوم تجربى نيز گواه صادقى است که نشان مى دهد نظريات علوم تجربى دائماً در حال تحوّل و ابطال مى باشند . مثلاً روزگارى قانون جاذبه ى نيوتن جزء يقينيات فيزيک شمرده مى شود و حتّى کسى گمان نمى کرد که روزى ابطال گردد ولى ملاحظه فرموديد که نظريه ى نسبيت عامّ اينشتين ، نظريه ى نيوتن را از اساس باطل و طرحى ديگر در انداخت . باز قانون ترکيب سرعتها در فيزيک نيوتنى از قطعيات فيزيک شمرده مى شد و تمام شواهد تجربى نيز آن را تأييد مى کردند ، ولى نسبيت خاصّ اينشتين ، نشان داد که اين قانون نادرست بوده ولى نادرستى آن در سرعتهاى معمولى روشن نمى شود . خود نسبيت عامّ و خاصّ نيز هم اکنون در معرض نقد جدّى دانشمندان قرار دارند و ايرادات فراوانى بر آنها وارد نموده اند ولى هنوز نظريه اى جاى آن را نگرفته است . فيزيکدانها حتّى نام نظريه جايگزين را هم تعيين نموده ، نظريه وحدت ناميده اند چرا که قرار است آن نظريه فرضى نسبيت و مکانيک کوانتوم را با هم متّحد نمايد و نارسايى هر دو را برطرف سازد . همچنين وضع موجود برخى علوم تجربى مثل روانشناسى و جامعه شناسى ، خود گواه است که اين روش ، يقين آور نيست . در عصر کنونى دهها مکتب روانشناسى و جامعه شناسى وجود دارند که برخى از آنها در تضادّ کامل با يکديگر قرار دارند . همه ى اين مکاتب ، از روش علوم تجربى استفاده مى کنند حال اگر اين روش يقين آور است ، پس همه ى اين مکاتب بايد درست باشند . امّا چگونه ممکن است اين مکاتب متضادّ همه باهم درست باشند ؟ ! !

پربازدیدترین ها