آیا توسل و تبرک به غیر خدا بدعت نیست؟

متن سوال: 
آيا توسل و تبرک به غير خدا و زيارت قبور و مسح درب و ديوار حرم، شرک و بدعت محسوب نمي‌گردد؟ آيا پيامبر(ص) مسلمانان را از اين نوع کارها نهي نکرده است؟

از منظر مباني فکري و عقيدتي همه فرقه‌هاي اسلامي، ماهيت شرک حقيقتي روشن و مشخص است که در قالب‌هاي مختلف و در مقابل توحيد متجلي مي‌شود و انواع و اقسام گوناگوني همچون: شرک در الوهيت، ربوبيت، خالقيت، فاعليت و. . . پيدا مي‌کند؛ حال بايد ديد آيا توسل به امامان معصوم و تبرک به حرم امامان و مسح در و ديوار حرم، رفتاري مشرکانه است يا خير؟ اين گونه اعمال، به هيچ وجه مصداق شرک نيست؛ زيرا توسل شيعه به امامان معصوم و انبياي الهي(ع) ماهيتي کاملاً توحيدي دارد و به علاوه، در منابع ديني هم به‌وضوح مورد تأييد قرار گرفته است. براي توضيح بيشتر ابتدا لازم است تأملي در ماهيت توسل در نظر شيعه داشته باشيم؛ توسل، به معناي تقرب و نزديکي به يک چيز از طريق اخذ وسيله و مانند آن است؛‌(1) يا به عبارت ديگر، مدد جستن از وسيله‌اي براي رسيدن به مقصود است؛ اين معنا از توسل منطبق بر سنت خداوند در زندگي عادي بشر است؛ چون به صورت طبيعي انسان براي رسيدن به هدف بايد به اسباب و وسايل يا واسطه‌ها متوسل شود. خداوند به مقتضاي لطف و رحمت بي‌انتهاي خويش، اسباب سعادت مردم را از طريق وسايطي فراهم کرده؛ هر چند خداوند توانا است که به طور مستقيم تمام عالم را اداره کند و نياز به واسطه‌هايي براي انتقال فيض ندارد، اما سنت الهي بر اين تعلق گرفته که جهان هستي را بر اساس نظام اسباب و عوامل اداره نمايد و فيض خود را تنها از راه علل و اسباب اعطا کند. به همين دليل، امام صادق‌(ع) مي‌فرمايد: «ابي الله أن يجري الاشياء الا بالأسباب؛‌(2) خداوند پرهيز دارد که امور و اشيا را از غير طريق علل و سببش جاري سازد. » بر اين اساس، انسان در همه کارهاي زندگي(مادي يا معنوي) به اسباب و وسايل توسل مي‌جويد. در زندگي عادي و بشري، انسان به اسباب و علل که وسيله و واسطه جهت رسيدن به مطلوب هستند، متوسل مي‌شود؛ مثلاً مريض مي‌شود و به پزشک و دارو متوسل مي‌شود و از طريق آن‌ها به شفايي که از جانب خداوند است، مي‌رسد؛ يا گرسنه مي‌شود و از طريق توسل و بهره‌مندي از غذاهاي گوناگون خود را سير مي‌نمايد و. . . ؛ بديهي است که در هيچ يک از اين امور، نه جايگاه خداوند مخدوش مي‌شود و نه رفتار انسان براي دفع حوايجش مشرکانه تلقي مي‌گردد. در امور معنوي نيز خداوند براي اعطاي فيض خويش، راه‌ها و اسبابي را مشخص کرده است، مانند: نماز، روزه، نيکي به يتيم، خدمت به مردم و.... ما معتقديم که از جمله اسباب و عوامل نزول فيض و رحمت الهي و تقرب به خداوند، بهره‌مندي از وجود انسان‌هاي به حق رسيده(امامان و پيامبران) است. خداوند اين راهکار را نيز براي نتيجه‌گيري در اين عرصه قرار داده است؛ همان گونه که در نزول برکات مادي مثلاً شفا را در دارو قرار داده و به پزشک‌، آگاهي براي درمان انسان‌ها را عطا نموده است. پس اگر عملي مشرکانه و به دور از ساحت توحيد به حساب آيد، موضوع مادي و معنوي يا دنيوي و اخروي بودن آن دخالتي نخواهد داشت و اين عنوان، مربوط به ماهيت عمل است. در نتيجه، اگر واسطه قرار دادن برخي انسان‌ها براي رسيدن به حوايج معنوي و تقرب به خداوند شرک باشد، توجه و تقرب به پزشک جهت درمان بيماري يا موارد مشابه هم رفتاري مشرکانه محسوب مي‌گردد؛ امري که ضرورت عقل و منابع نقلي و سيره متشرعه به هيچ وجه آن را نمي‌پذيرد. به علاوه، چنان که در گذشته اشاره شد، ريشه اصلي توسل به غير خداوند در قرآن کريم آمده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ؛‌(3) اى کسانى که ايمان آورده‏ايد، از خدا پروا کنيد و با وسيله به او توسل جوييد‌. » با توجه به اين‌که کلمه وسيله در آيه اطلاق دارد، شامل همه اموري مي‌شود که انسان را براي تقرب الهي يا دريافت حاجت از خداوند کمک مي‌کند، بنابراين، همان طور که براي گرفتن حاجت به اعمالي چون نماز و روزه و درود به پيامبر متوسل مي‌شويم يا مکان‌هايي مانند خانه خدا و حطيم و مسجد النبي و. . . را واسطه و وسيله رسيدن به مقصود قرار مي‌دهيم، مي‌توانيم به ارواح مطهر پيامبر‌(ص)، اولياي الهي و بندگان صالح نيز متوسل شويم و آن‌ها را در پيشگاه خداوند شفيع قرار داده و قرب الهي يا قضاي حوايج خود را از خداوند بطلبيم؛ همان گونه که استفاده کردن از ابزار و وسايل مادي منافاتي با توکل بر خداوند ندارد؛ بلکه در راستاي توکل است. در نتيجه، درخواست وساطت از اولياي الهي بر آن مبنا استوار مي‌گردد که ما اين عمل را در راستاي درخواست از خود خداوند قلمداد مي‌نماييم و تمام قدرت و اراده و توانمندي اين بزرگواران را در طول قدرت و اراده و خواست خداوند مي‌دانيم. پس کمک خواستن از ايشان، همانند استفاده از هر وسيله ديگري است که خداوند براي آن قدرت تاثيرگذاري و برطرف کردن مشکلي براي ما را قرار داده است که اثر‌بخشي آن هيچ منافاتي با قدرت و اراده الهي ندارد. پس همه خواستن‌هاي ما از اين واسطه‌ها، عين درخواست از خود خداوند است و تفاوت ماهوي ندارد و همه اين امور، نوعي عبادت و توجه به خداوند محسوب مي‌گردند؛ همان گونه که خود خداوند براي عبادت خود بندگان را به سوي نمادها و مظاهري چون کعبه و. . . فراخوانده است؛ آيا مي‌توان گفت وقتي خدا هست، ديگر چرا توجه به کعبه و طواف بر گرد او؟ ممکن است گفته شود خداوند تا آن حد به انسان نزديک است که براي تقرب به او و يا رسيدن به برخي از نتايج مطلوب و مورد نظر هيچ نيازي به کمک خواستن از امور ديگر نيست؛ چون خود فرموده: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد؛‌(4) ما به او [انسان] از رگ قلبش نزديک‌تريم‌» و به علاوه، در سوره حمد بر استعانت انحصاري از خود او در لسان مؤمنان تأکيد نموده است: « إِيَّاکَ نَسْتَعين؛‌(5) تنها از تو يارى مى‏جوييم‌. » پس واسطه قرار دادن غير خدا در اين مسير بي‌معنا است. در پاسخ به اين اشکال مي‌گوييم اگر اين گونه است، پس چرا خداوند خود برخي از اعمال و عبادات را به عنوان وسايلي براي رسيدن به نتيجه مطلوب و ابزار ديگري براي استعانت به ما معرفي مي‌فرمايد؟ چنان‌که در قرآن تأکيد مي‌نمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؛‌(6) اى افرادى که ايمان آورده‏ايد! از صبر‌(و استقامت) و نماز، کمک بگيريد. ‌» آيا منطقي است بگوييم وقتي خود خدا هست، کمک گرفتن از نماز چه معنايي دارد؟ به علاوه، اگر براي تقرب به خداوند و توجه به او نياز به هيچ واسطه ديگري نبود، چرا خداوند خود براي وساطت پيامبر در طلب مغفرت از خداوند براي گنهکاران تأثير و نتيجه قائل است؟ و در قرآن آمده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما؛‌(7) اگـر آنـان هنگام ستم بر خويشتن، نزد تو مى‌آمدند و از خدا درخواست آمرزش مى‌کردند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مى‌نمود، خدا را توبه‌پذير و مهربان مى‌يافتند. » يا در داستان برادران حضرت يوسف، درخواست وساطت در استغفار و طلب بخشش از درگاه خداوند صراحتاً از جانب برادران گنهکار در نزد پدرشان نقل شده است که گفتند: «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئينَ؛‌(8) اى پدر ! براى ما استغفار کن که ما خطا کار بوديم. ‌» حضرت يعقوب نيز اين تقاضا را نه تنها انکار نکرد، بلکه به آن‌ها قول مساعد داد و فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّي؛ به‌زودى براى شما از درگاه خداوند تقاضاى آمرزش مى‏کنم. ‌» از اين قبيل آيات به‌خوبي روشن مي‌شود که: نفس توجه و کمک خواستن از واسطه‌هاي آبرومند در درگاه خداوند، همانند استفاده از ابزارهايي تأثيرگذار در نتيجه‌گيري براي امور مورد نظر است و اين امر، هيچ منافاتي با قدرت و خواست و اراده الهي و توحيد او در مرتبه ربوبيت و فاعليت و استعانت ندارد؛ همان گونه که همه موحدان براي رسيدن به بهبودي از بيماري‌ها، دست به دامان درمان و دارو مي‌شوند و اين امر را با قدرت خداوند و شفا‌بخش بودن او، مخالف نمي‌دانند. البته برخي عالمان وهابي در برابر اين آيات صريح و حکم عقل نکته‌اي عجيب را مطرح مي‌سازد و آن اين‌که اين قبيل نمونه‌هاي قرآني درخواست از افراد زنده بود که قدرت بر کمک داشتند، نه به افراد مرده که چنين تواني ندارند؛ در نتيجه، درخواست از مردگان شرک است !! در پاسخ به اين ادعاي عجيب بايد گفت: ما معتقديم که ائمه‌(ع) شهيد از دنيا رفته‌اند و قرآن کريم تصريح نموده که شهدا زنده‌اند و برخي امور را چون زندگان، بلکه بهتر از بسياري از زندگان درک مي‌کنند و مي‌دانند: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون؛(9) آن‌ها را که در راه خدا کشته شدند، مرده مپنداريد؛ بلکه آنان زندگان‌اند و نزد خداي شان روزي مي‌خورند. ‌» طبق اين آيات معلوم مي‌شود که شهدا بعد از مرگ، مثل ساير مردم نيستند؛ بلکه داراي حياتي خاص‌اند و از برخي امور که در دنيا مي‌گذرد، آگاه مي‌شوند و آثار و اثرشان در دنيا باقي و برقرار است. اگر اين مدعاي شما صحيح باشد، چرا در تشهد نماز خطاب به رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ سلام داده مى‏شود: «السلام عليک ايها النبى و رحمة الله و برکاته»؟! اگر مرده‏ها سخن زنده‏ها را نمى‏شنوند، چرا در روايات آمده است: پيامبر‌(ص) هرگاه به زيارت مرده‏ها مي‌آمده، با آنان اين‏گونه سخن مي‌گفته: «السَّلَامُ عَلَيْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِکُمْ لَاحِقُونَ.... »‌(10) آيا عقيده به اين‌که انسان پس از مرگ، هيچ سخنى نمى‏شنود، مخالف رواياتى نيست که در صحيح بخارى آمده که پيامبر‌(ص) فرمود: «شخصى که از دنيا رفته، صداى کفش مردمى را که براى تشيع جنازه‏اش آمده‏اند، مى‏شنود. »؟!(11) با توجه به مطالب مذکور بايد بگوييم که درخواست از غير خداوند متعال زماني بوي شرک دارد که ما درخواست‌شونده را مستقل از خداوند متعال و در عرض خداوند متعال بدانيم؛ اما اگر درخواست‌شونده را مستقل از خداوند متعال ندانيم و او را وسيله‌اي براي استجابت دعا قرار دهيم، نه تنها با شرک منافات ندارد؛ بلکه در آيات و روايات نمونه‌هاي فراواني از اين گونه اعمال يافت مي‌شود که دلالت بر جواز و مطلوبيت آن دارد؛ چنان‌که در کتاب صحيح بخاري که نزد اهل سنت اصح کتب بعد از قرآن است، نقل شده که خليفه دوم در جريان طلب باران به عموي پيامبر‌(ص) متوسل شده و گفته: « اللهم إنا کنا نتوسل إليک بنبينا فتسقينا وإنا نتوسل إليک بعم نبينا فاسقنا‌؛‌(12) خدايا! ما به واسطه پيامبران به سوي تو متوسل مي‌شويم. پس ما را سيراب نما و ما به واسطه عموي پيامبرمان به سوي تو متوسل مي‌شويم، پس ما را سيراب نما‌. » اما مسئله تبرک به قبور و در و ديوار و ضريح هم يک اصل روشن قرآني دارد و آن اين‌که برخي از اشيا و اجسام به واسطه موقعيت خاص و شرايط ويژه‌اي که مي‌يابند، مقدس و متبرک و ارزشمند مي‌گردند؛ همانند سنگ‌هاي خانه خدا که در موارد بسيار با سنگ‌هاي جديد تعويض شد و يا پرده خانه خدا که هر ساله تعويض مي‌شود؛ اما به محض قرار گرفتن بر روي اين خانه با عظمت، مقام و مرتبه‌اي خاص و حرمتي بالا مي‌يابد که مؤمنان به آن چسبيده و خود را بدان متبرک مي‌سازند؛ نظير اين موارد در سنگ حجر الاسود يا جلد و صفحه قرآن و. . . هم ديده مي‌شود و البته موارد متعدد بسيار ديگري نيز مي‌توان براي آن يافت. ما معتقديم همه آنچه به اولياي الهي منسوب مي‌شود، مانند مکان زندگي يا محل دفن و. . . به دليل اين انتساب مي‌تواند واجد همين تقدس و ارزش باشد؛ البته بدون آن‌که در اين مسئله نوعي افراط و خروج از مباني فکري و رفتارهاي عملي مشرکانه و نوعي پرستش تحقق بپذيرد. در واقع، همان گونه که حقيقت پيامبر به روح الهي او است و جسم او به دليل همراهي با اين روح بلند ارزش مي‌يابد و دست او بوسيدني است، همين بدن در هر کجا دفن گردد، لازم الاحترام است و مکان دفن او و ضريح او نيز متبرک و ارزشمند و لازم الاحترام خواهد بود. حقيقت اين عمل، چيزي جز تکريم حقيقت روح نبوي و جايگاه نبوت نيست و شيعيان نيز در تکريم مکان دفن پيامبران و امامان جز اين امر را قصد نمي‌کنند و به هيچ وجه، از اين تکريم و تقديس نوعي هم‌عرضي اين بزرگواران با خداوند را به مخيله خود راه نمي‌دهند و به همين دليل، در هنگام نماز در يکي از بزرگ‌ترين زيارتگاه شيعيان در مشهد الرضا ـ عليه السلام ـ جمعيتي قريب به يک ميليون پشت به حرم و بارگاه، و رو به قبله به نماز مي‌ايستند و اصولاً در اين حرم و حرم‌هاي ديگر در وقت نماز، درب ورودي ضريح بسته مي‌شود و همه متوجه عبادت واجب خود مي‌شوند. البته مسئله تبرک به اشياي منتسب به اولياي الهي، داراي شاهد قرآني نيز هست؛ آن‌جا که حضرت يوسف پيراهن خود را براي استشفاي چشم پدر مي‌فرستد و مي‌گويد: «اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبي‏ يَأْتِ بَصيرا‌؛(13) اين پيراهن مرا ببريد و بر صورت پدرم بيندازيد، بينا مى‏شود!‌» روشن است که الياف اين پيراهن با ساير پيراهن‌ها تفاوتي ندارد؛ اما انتساب آن با پيامبر الهي و اتصال آن با آن بدن مطهر، خاصيتي خاص به او مي‌دهد که مي‌تواند چشمي نابينا را بينا نمايد. پس اصل تبرک اين گونه اشيا، مبناي قرآني نيز دارد. با اين توضيحات روشن مي‌شود که اين عمل، بدعت نيز محسوب نمي‌گردد؛ چون ابن حجر عسقلاني از علماي بزرگ اهل سنت در تعريف بدعت مي‌نويسد: «البدعةُ ما أُحدثَ و ليس له أصل فِي الشرع، و ما کانَ له أصل يدلّ عليه الشّرع فليس ببدعة؛‌(14) بدعت، چيزى است که‌(پس از پيامبر) پديد آمده باشد و ريشه از آن و حکم جواز آن در شريعت يافت نشود. » در نتيجه، آن چيزى که دليل و ريشه‏اى در دين دارد، بدعت نخواهد بود؛ بر اين ساس، از آن‌جا که اين گونه اعمال ريشه ديني دارد و مصداقي از اصل کلي قرآني در تعظيم شعانر الهي است که فرمود: «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب؛‌(15) هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين کار نشانه تقواى دل‌ها است‌»، نمي‌توان آن را بدعت دانست؛ بلکه امري ديني و منطبق بر اصول مورد قبول دين است. به علاوه، بر فرض که آن شکل تعظيم و تکريم در اسلام سابقه نداشته باشد، باز رواج مصاديق جديد براي تعظيم شعائر در زمان‌هاي مختلف به معناي بدعت نيست؛ همان گونه که براي تعظيم کعبه در گذشته پرده‌اي ساده بر آن افکنده مي‌شد، اما امروزه براي اين امر کارخانه‌اي بزرگ ساخته شده که با استفاده از الياف طلا و نقره و تجهيزاتي کاملاً مدرن و به روز اين امر را انجام مي‌دهند. اين‌ها تغيير مصاديق براي يک اصل ديني است و نمي‌تواند بدعت باشد. و اما در خصوص نهي پيامبر از اين امر در منابع مورد قبول شيعه چنين چيزي وجود ندارد و خود معصومان بر زيارت قبور و تکريم و تعظيم آن تأکيد و تشويق مي‌فرمودند؛ اما در منابع اهل سنت روايتي بر اين مضمون وارد شده که: «اللهم لا تجعل قبرى وثنا لعن الله قوما اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد؛‌(16) خدايا قبر مرا بت قرار نده و لعنت خدا بر قومي که قبور انبياي خود را مسجد قرار دادند. » در خصوص اين روايت، فارغ از اين‌که منبع آن از منظر مباني شيعي مورد قبول نيست، از نگاه اهل سنت نيز تأملاتي وجود دارد: 1. افرادي که در سند اين حديث قرار دارند، يا ضعيف هستند و يا مجهول؛ مثلاً عبدالوارث نزد علماي رجال اهل سنت مردود است؛ چون قَدَري مسلک بوده است. و ابو صالح، مردّد بين ضعاف و ثقات است و عبدالله بن عثمان، منکر الحديث و ابن بهمان، شناخته شده نيست. پس حديث از نظر سند اشکال دارد. 2. اين حديث هيچ دلالتي بر حرمت نماز و دعا در جوار قبور ندارد؛ زيرا اشاره به رفتار برخي پيروان ديگر اديان دارد که به هنگام مرگ فردي از صالحان خود، مسجدي روي قبرش بنا مي‌کردند و تمثال‌هايي روي آن مي‌گذاشتند و به سوي آن تصاوير و قبر سجده مي‌کردند و اين معنا، ارتباطي به خواندن نماز براي خداوند و رو به کعبه در کنار قبور صالحان ندارد. اين نکته‌اي است که بزرگان اهل سنت نيز آن را تأکيد کرده‌اند. قرطبي مي‌گويد: «اِنَّما صوَّر اوائلهم الصور ليتأنسوا بها ويتذکّروا أفعالهم الصالحة فيجتهدون کاجتهادهم ويعبدون عند قبورهم ثمّ خلَّفهم قوم جهلوا مرادهم و وسوس لهم الشيطان، إن اسلافهم کانوا يعبدون هذه الصور ويعظّمونها فحذّر النبي عن مثل ذلک؛‌(17) در اين اقوام ابتدا پيشينيانشان تصاوير افراد صالح را تهيه مي‌کردند و بر قبورشان مي‌نهادند تا با آن انس بگيرند و اعمال صالحه آن‌ها را به ياد آورند و همانند آن‌ها در اعمال صالح تلاش و کوشش نمايند، و در کنار قبور آن‌ها به عبادت مي‌پرداختند؛ اما اقوام پس از ايشان، منظور گذشتگانشان را درک نکرده و شيطان نيز ايشان را وسوسه نمود که گذشتگان آن‌ها اين تصاوير را مي‌پرستيدند و همين تصاوير را تعظيم مي‌نمودند. به همين جهت، پيامبر از نظير اين عمل نهي نمود. » بيضاوي نيز مي‌گويد: «لمّا کانت اليهودوالنصاري يسجدون لقبور الأنبياء تعظيما لشأنهم ويجعلونها قبلة يتوجّهون في الصلاة نحوها واتخذوها اوثاناً، لعنهم النبيّ(ص). . . ؛‌(18) وقتي يهود و نصاري به قبرهاي پيامبران خود به جهت تعظيم مقام آن‌ها سجده مي‌کردند و آن‌ها را قبله نمازهاي خود قرار مي‌دادند و اين قبور را همانند بت ساختند، پيامبر ايشان را لعن نمود.... ‌» به همين جهت، طبق نظر علماي اهل سنت نيز اين روايت نمي‌تواند دليل بر حرمت توجه به قبور و نماز خواندن در کنار آن‌ها باشد؛ هرچند بدون اين روايت هم به حکم اصول و مباني اسلامي به منزله بت قرار دادن قبور و پرستش و سجده بر آن‌ها يا قبله قرار دادن مقابر حرام و رفتاري مشرکانه است. پي‌نوشت‌ها: 1. خليل بن احمد فراهيدي، العين، دار الهجره، 1409ق، ج 7، ص 298، ماده وسل. 2. ثقة الاسلام کلينى، الکافي، دار الکتب الإسلامية تهران، 1365ش، ج 1، ص 183. 3. مائده(6)، آيه 35. 4. ق(50)، آيه 16. 5. فاتحه(1)، آيه 5 6. بقره‌(2)، آيه 153. 7. نساء‌(4)، آيه 64. 8. يوسف(12)، آيه 97. 9. آل عمران(3)، آيه 169. 10. مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، بي‌تا، ج 1، ص 218. 11. بخاري، صحيح بخاري، بيروت، دار ابن کثير، اليمامة، 1407ق، ج 1، باب الميت يسمع خفق النعال، ص 448. 12. همان، ص 342، ح 964. 13. يوسف(12) آيه 93. 14. ابن حجر العسقلاني، فتح الباري في شرح صحيح البخاري، دار إحياء التراث العربي، بيروت. بي‌تا، ج 5، ص 156، ج 17، ص 9. 15. حج(22)، آيه 32. 16. أحمد بن حنبل، المسند، مؤسسة قرطبة- القاهرة، ج 2، ص 246، ح 7352. 17. العيني الحنفي، عمده القاري شرح صحيح البخاري، نرم‌افزار مکتبة الشامله، ج 6، ص 457. 18. همان، ج 6، ص 458.

پربازدیدترین ها