سلام وقت شما بخير چنين چيزي از نصوص ديني بر نمي آيد . بر اساس آيات شريفه قرآن و روايات معصومين عده خاصى (مانند کافران معاند و مکابر) براى هميشه در جهنم خواهند بود. بنگريد:مکارم شيرازى، پيام قرآن، ج 6، ص 483. در آيات قرآن مجيد افراد يا گروههاى مختلفى - بالخصوص - به عنوان کسانى که هميشه در عذاب جهنم خواهند بود و مخلد در آتش هستند، نام برده شده است؛ از جمله: 1. کافران، اعم از منکران خدا يا عالم آخرت يا مشرکان و تکذيب کنندگان آيات الهى يا دشمنان خدا و پيامبر(ص) يا افراد مرتد؛آلعمران، 116 - اعراف 36 - بينه، 6 - توبه، 17 - بقره، 217 - آل عمران، 88 - فصلت، 28. 2. منافقاننسا، 140 - مجادله، 17. 3. آنان که غرق در گناهاند و گناه سراسر وجودشان را احاطه کرده است.Vبقره، 81 - يونس، 27. 4. قاتلان و جانيان (مرتکبان قتل عمد).Vنساء، 93. 5. رباخواران.بقره، 275. 6. ظالمان و ستمگران.شورى، 42، 44، 45 - حشر، 17. 7. کسانى که ميزان اعمالشان در قيامت سبک و بى ارزش باشد.مؤمنون، 102 و 103 - کهف، 105. 8. گنهکاران و سرپيچى کنندگان از دستورات خدا و رسول(ص).جن (72)، آيه 23؛ نساء (4)، آيه 14؛ زخرف (43)، آيه 74. البته همه اين موارد در زمانى است که فرد پيش از مرگ توبه متناسب با آن گناه نکرده باشد. اما آنچه در جمع بندى بين آيات مذکور و ساير آيات قرآن و نيز به ملاحظه روايات مىتوان گفت، همان است که شيخ مفيد فرمودهاند: «تمام علما اتفاق نظر دارند که تهديد به خلود در آتش مخصوص کفار است و کسانى از اهل نماز که داراى ايمان به خدا و اقرار به واجبات او دارند، هرگاه مرتکب گناهى بشوند، شاملنمى شود»اوايل المقالات، ص 53. قرينههاى فراوانى در خود آيات مذکور و نيز ساير آيات قرآن وجود دارد که نشان مىدهد آيات ياد شده، ناظر به کسانى است که گناهشان منتهى به کفر و انکار مبدأ يا معاد يا نبوت يا ضروريات دين مىشود، از جمله اينکه: (کأنما اغشيت وجوههم قطعا من الليل مظلما)؛ «گويى صورتهاى آنها با پارهاى شب تاريک پوشانده شد».يونس (10)، آيه 27. با توجه به توصيف کافران به اين وصف در آيات 40 تا 42 سوره عبس، که مقصود از اين گنهکاران. همان کافراناند. در آيه 48 و 116 سوره «نساء» که مىفرمايد: (ان الله لا يغفر أن يشرک به و يغفر مادون ذلک لمن يشاء)؛ «تنها مشرکان قابل بخشش نيستند و طبعا در جهنم خلود دارند، ولى گنهکاران ديگر قابل بخشش و آمرزشاند»آيت الله مکارم شيرازى، پيام قرآن، تفسير موضوعى، ج 6، صص 496 - 491.
نظر خودتان را ارسال کنید