سلام وقت شما بخير پاسخ اجمالى : طبق براهين فلسفى که جاى ذکرش نيست زمان از محدوديّتهاى عالم مادّه مى باشد و در عالم برزخ و آخرت ، زمان وجود ندارد . لذا سال و روز و ماه در اين گونه موارد ، به معنى مقدارى قراردادى از زمان نيست . تمام امور آخرت نيز ظهور باطن امور دنيا مى باشند ، نه ذرّه اى بيش و نه ذرّه اى کم . پاسخ تفصيلى : خداوند متعال در آيه 4 معارج مى فرمايد : « تَعْرُجُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِى يَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَهٍ فرشتگان و روح به سوى او عروج مىکنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است . » مفسّرين در تفسير اين آيه ى شريفه فرموده اند به قرينه ى آيات بعدى ، منظور از اين روز ، روز قيامت مى باشد . خداوند متعال در آيه 5 سوره سجده نيز فرمود : « يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فى يَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ امور اين جهان را از آسمان به سوى زمين تدبير مىکند سپس به سوى او بالا مىرود ، در روزى که مقدار آن هزار سال است از سالهايى که شما مىشمريد . » . اهل تفسير براى تببين اين تفاوت که بين دو آيه ديده مى شود گفته اند : قيامت پنجاه موقف ( ايستگاه ) دارد که هر کدام هزار سال است که مجموع آن پنجاه هزار سال مى شود . امّا در اينکه مراد از « يوم » چيست ؟ و يعنى چه که مدّت آن هزار سال است ، نظرات گوناگونى ارائه شده که به چند مورد آن اشاره مى شود . امّا قبل از ذکر اين نظرات بيان دو مقدّمه ى کوتاه الزامى به نظر مى رسد . مقدمه نخست : کلمه ى يوم در قرآن کريم و روايات و همچنين در فرهنگ عرب ، معمولاً به معنى شبانه روز به کار نمى رود ، بلکه معمولاً به عنوان قطعه اى از زمان استعمال مى شود . براى مثال اميرمومنان فرمودند : « الدَّهْرُ يَوْمَانِ يَوْمٌ لَکَ وَ يَوْمٌ عَلَيْکَ فَإِذَا کَانَ لَکَ فَلَا تَبْطَرْ وَ إِذَا کَانَ عَلَيْکَ فَاصْبِر روزگار دو روز است روزى به نفع تو و روزى به ضرر تو پس چون به نفع تو شد فساد نکن ! و چون بر ضدّ تو شد صبر پيشه نما ! » . واژه « يوم » در قرآن کريم ، حتّى به معنى چندين ميليارد سال نيز به کار رفته است . « قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذى خَلَقَ الْأَرْضَ فى يَوْمَيْن بگو : آيا شما به آن کس که زمين را در دو روز آفريد کافر هستيد . » ( فصلت : 9 ) . روشن است که در اين آيه ، واژه ى يوم نمى تواند به معنى شبانه روز باشد ، چون قبل از خلقت زمين ، شب و روز زمينى هم وجود نداشت . در اين آيه خداوند متعال عمر زمين را به دو برهه تقسيم و هر کدام را يک روز خوانده است . مقدمه دوم : درباره ى عالم آخرت دو نظر عمده وجود دارد ، برخى صاحب نظران ، آن را عالمى مادّى نظير همين دنيا ، لکن با قوانينى ديگر دانسته اند امّا گروه ديگرى ، که عمدتاً فلاسفه ى اسلامى و عرفا هستند ، عالم آخرت را عالمى مجرّد ( غير مادّى ) مى دانند که خود اينها نيز بر دو گروهند عدّه اى معاد را صرفاً روحانى مى دانند که اينها بسيار اندکند ولى اکثر اينان معاد را « جسمانى روحانى » مى شناسند ، لکن جسم اخروى را جسم غير مادّى مى دانند تقريباً شبيه اجسامى که انسان در خواب مى بيند . طبق نظر اوّل ، در عالم آخرت نيز مثل دنيا ، حرکت و زمان وجود دارد ، لذا منظور از پنجاه هزار سال که در آيه آمده است ، همان پنجاه هزار سال زمانى است امّا طبق عقيده ى گروه دوم ، حرکت و زمان نمى توانند در عالم آخرت وجود داشته باشند چرا که از نظر فلسفى ، حرکت به تمام اقسام آن لازمه ى وجود مادّه مى باشد و زمان نيز مقدار حرکت را گويند پس در عالم آخرتى که غير مادّى است زمان راه ندارد . بر اين اساس ، پنجاه هزار سال مطرح در آيه نيز نمى تواند از سنخ زمان باشد بخصوص که ملائک نيز موجودات مجرّد و غير مادّى مى باشند و عروج آنها در زمان بى معنى است . نظريّه يکم : در عالم آخرت نيز زمان وجود دارد و جريان حسابرسى مردم نيز در طول زمان رخ مى دهد و اين جريان در پنجاه موقف اتّفاق مى افتند و افراد در هر موقفى به اندازه ى هزار سال دنيا نگه داشته مى شوند . البته طبق برخى روايات اين مقدار براى غير مومنين مى باشد و مومنين به سرعت مورد حسابرسى قرار مى گيرند . « وقتى اين آيه نازل شد ، کسى گفت يا رسول الله آن روز چقدر طولانى است ! ! فرمود : قسم به کسى که مرا به حقّ مبعوث نمود ، آن روز براى مؤمن سبک و آسان مىشود آسانتر از يک نماز واجب که در دنيا مىخواند . » ( تفسير التبيان ، شيخ طوسى ، ج 10 ، ص : 115 ) نظريّه دوم : در آخرت زمان وجود ندارد ، لکن حسّ حاصل از زمان وجود دارد يعنى انسانها به خاطر اينکه قبلاً زمان را احساس نموده اند ، حسّ حاصل از آن را در وجودشان دارند که از آن تعبير مى شود به زمان روانشناختى . انسان در همين دنيا با دو گونه زمان مواجه است ، زمان فيزيکى که ربطى به ادراک انسان ندارد و چه انسان به آن توجّه داشته باشد يا نداشته باشد ، اين زمان کار خود را مى کند امّا زمان دوم ، زمان روانشناختى است که ربط مستقيم به ادراک انسان از امور خارجى دارد . طبق اين زمان ، وقتى کسى مشغول کار مورد علاقه ى خود است ، گذر زمان را بسيار سريع حسّ مى کند به گونه اى که مثلاً مدّت زمان پنج ساعت براى او يک ساعت جلوه مى کند در مقابل ، وقتى اشتغال به امر مورد تنفّر خود دارد ، گذر زمان را بسيار کند مى يابد به گونه اى که مثلاً يک ساعت براى او پنج ساعت مى نمايد . در آخرت نيز اگر چه زمان فيزيکى وجود ندارد ولى زمان روانشناختى موجود است لذا مدّت روانى حسابرسى براى مومنين ، که ترس و واهمه اى از حساب ندارند ، به اندازه ى خواندن يک نماز واجب نمودار مى شود امّا غير مومنين ، که سخت از اين محاسبه ى اعمال هراسانند ، مدّت روانى آن را پنجاه هزار سال مى يابند . و اين است سرّ تفاوت زمان حسابرسى براى مومن و غير مومن ، که در حديث نبوى به آن اشاره شده است . نظريّه سوم : صاحبان اين نظريّه نه تنها نظر اوّل را قبول ندارند ، بلکه نظر دوم را هم مخدوش مى دانند چرا که به اعتقاد اينها ، زمان روانشناختى نيز نتيجه و پيامد زمان فيزيکى است پس اصل زمان بايد باشد تا روان آدمى بتواند آن را کوتاه يا بلند بنماياند و اصل زمان در آخرت وجود ندارد . همچنين به نظر مى رسد که زمان روانشناختى ، مرتبط با ذهن باشد و در آخرت ، ذهن وجود ندارد و همه ى علوم انسان اخروى ، علم حضورى است . از نظر فلسفى ، ذهن داشتن ، نتيجه ى وجود بدن مادّى است لذا براى موجود مجرّد ( غير مادّى ) ذهن معنا ندارد . پس يوم مطرح شده در آيه نه از سنخ زمان فيزيکى است و نه از سنخ زمان روانشناختى و ذهنى . بلکه اساساً « يوم » صرفاً ظرف زمان نيست . يوم در حقيقت ظرف ظهور امور و حقايق مى باشد ، چه حقايق مادّى و زمانى و چه امور غير مادّى و اگر اين واژه در مورد قطعه اى از زمان نيز به کار مى رود براى اين است که زمان يکى از ظروف ظهور حقايق است به اين معنى که حقايق مادّى در ظرف زمان به ظهور مى رسند و تا زمان سپرى نشود امور مادّى از باطن عالم به عالم مادّه نازل نمى شوند . پس معنى آيه اين است که در آخرت ، حقيقت امر افراد در پنجاه موقف براى آنها ظاهر مى شود و ظهور حقيقت امور آنها در هر موقفى ، در هزار مرحله مى باشد . و شايد موقف اوّل او موقع احتضار و جان دادن است که طبق روايات عالم پس از مرگ را بر وى نمودار مى سازند و از بدو زندگى وى تا ختم آن را بر روح مى نمايانند و شخص خود مى يابد که عمر خود را چگونه گذرانده است چرا که « مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُه هر که مرد يقيناً قيامتش برپا شد . » ( بحار الأنوار ، ج 58 ، ص 7 ) و چه بسا اين نمودار کردن مراحل زندگى شخص در هزار مرحله براى او رخ دهد . خداى تعالى نيز در ذکر اين موقف از واژه ى يوم استفاده نموده فرمود : « لَقَدْ کُنْتَ فى غَفْلَهٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْيَوْمَ حَديدٌ ( به او خطاب مىشود : ) تو از اين غافل بودى و ما پرده را از چشم تو کنار زديم ، و امروز چشمت کاملاً تيزبين است . » ( ق : 22 ) . در مواقف ديگر نيز شخص به همين نحو حقايقى را يکى بعد از ديگرى مشاهده مى کند تا عالم برزخ خاتمه يافته عالم آخرت برپا شود و شخص وارد مواقف آن گشته در هر موقفى ، طىّ هزار پرده بردارى ، حقايقى را دريابد . حاصل سخن آنکه : يوم در قرآن کريم ، از سنخ زمان نيست بلکه به ظرف ظهور هر حقيقتى ، يوم گفته مى شود . به قطعه اى از زمان نيز از آن جهت يوم مى گويند که در هر قطعه از زمان ، حقايقى ظهور مى يابند که قبلاً ظهور نداشتند . پس ايّام اخروى ، مواقفى هستند که حقيقت امور در آنها ظاهر مى گردد . لذا آخرت را يوم تبلى السرائر گفتند . سال نيز مجموعه اى از ايّام مى باشد . لذا مجموعه اى از ظروف ظهور حقايق را يک ظرف ظهور بزرگتر لحاظ نموده ، آن را سال مى نامند . در آخرت ، پنجاه موقف وجود دارد که در آنها ، حقايق امور ، آشکار مى شوند لکن نه به يکباره بلکه در هر موقفى هزار مرحله از ظهور به بطون رفتن است يعنى شخص ابتدا باطنى را آشکارا شهود مى کند آنگاه باطن عميقتر از آن را شهود مى کند و به همين ترتيب پيش مى رود تا باطن هزارم . آنگاه وارد موقف بعدى مى شود و شبيه همين پروسه را طىّ مى کند . مواقف و سالها و ايّام برزخ و آخرت ، دقيقاً همان مراحلى هستند که هر کسى در زندگى دنيا طىّ نموده است . لکن اين ظاهر است و آن باطن .
نظر خودتان را ارسال کنید