بسم الله الرّحمن الرّحيم پس از فراز و نشيبهاي فراوان، پايههاي حکومت اسلامي در مدينه استقرار يافت؛ يهوديان مدينه و اطراف آن که در واقع به علت نقض پيمان خود که با پيامبر خدا صلياللهعليهوآله بسته بودند، دچار سرنوشتي شوم شده بودند، در پي آن تعدادي از آنها کشته و برخي از قبايل نيز مانند بنيقين قاع و بنينضير به منطقه خيبر کوچانده شدند. به تدريج دشمنيها آشکار شد، تا آنکه در سال هفتم هجري، پيامبر خدا صلياللهعليهوآله پس از صلح حديبيه فرصتي يافت تا با بازماندگان يهوديان در جزيرة العرب به نبرد بپردازد. موقعيت جغرافيايي، اقتصادي و اجتماعي خيبر: خيبر سرزميني است در هشت منزلي مدينه و در راه شام، واقع در جلگه وسيع و حاصلخيزي در شمال مدينه و ساکنان يهودي آن در امور زراعت و جمع ثروت و تهيه سلاح و طرز دفاع، مهارت کاملي داشتند؛ آمار جمعيتي آنها حدود بيست هزار نفر بود که در ميان آنها مردان جنگاور و دلير فراوان به چشم ميخورد. در زبان يهودي خيبر به معني «حصن» است. البته به گفته ياقوت حموي به اين منطقه به خاطر وجود قلعه هاي 7 گانه خيابر نيز ميگفتند.[1] حصن ناعم ، ( حصن تموص يا حصن ابي الحقيق )، حصن السلالم ، حصن الشق ، حصن النطاه ، حصن الوطيح ، حصن الکتيبه هفت قلعه خيبر بود که در سال 7 هـ.ق در جنگ خيبر با رشادت حضرت اميرالمؤمنين علي عليهالسلام فتح شد. نبرد خيبر: بياعتمادي ناشي از تحرکات ناجوانمردانه يهوديان خيبر، پيامبر خدا صلياللهعليهوآله را بر آن داشت تا پس از رهايي از جريان صلح حديبيه براي ريشه کن ساختن اين عنصر فساد به سمت آنان حرکت کند. از سويي در اين زمان بود که پيامبر خدا صلياللهعليهوآله نامههايي براي دولتهاي بزرگ مجاور مانند کسري ايران و قيصر روم نوشته بود که با لحني قاطع آنان را به دين اسلام دعوت نمود. اينکه در اين ميان اين دولتها از هم پيمان ديرينه خود در جزيرة العرب يعني يهوديان براي ضربه زدن به حکومت اسلامي استفاده کرده باشند، هيچ بعيد به نظر نميآيد. بر همين اساس پيامبر خدا صلياللهعليهوآله در صدد خلع سلاح چنين عامل فسادي برآمد.[2] پيامبر خدا صلياللهعليهوآله به همراه لشگر اسلام که 1600 نفر بود و 200 سواره داشت به سمت خيبر به راه افتاد. در تاريخ حرکت آنان مورخان اسلامي وحدت نظر ندارند؛ به عنوان نمونه ابن هشام تاريخ حرکت مسلمانان را ماه محرم ميداند[3] ولي ابن سعد تاريخ حرکت را در جماد الاولي سال هفتم ميداند.[4] آيت الله جعفر سبحاني ميگويد: پيامبر صلياللهعليهوآله سفيراني را در ماه محرم به حبشه فرستاده بود تا آنکه مهاجران به حبشه را به اين نبرد فرا خواند و مهاجران به همراه سفيران در جماديالاخر سال هفتم براي نبرد خيبر به پيامبر صلياللهعليهوآله پيوستند. بنابراين قول دوم ميتواند صحيحتر باشد.[5] اتخاذ مواضع سياسي توسط وجود مقدس پيامبر اکرم صلياللهعليهوآله در بر پايي اين نبرد آن هم پس از رهايي از شر مشرکان مکه با صلح حديبيه از نکات بسيار زيباي تاريخ اسلام است. زيرا، فکر پيامبر با بستن پيمان حديبيه، از ناحيه جنوب (قريش) آسوده بود. ايشان ميدانست که اگر حرکتي به سمت يهود آغاز کند، قريش دست کمک به سوي يهود دراز نخواهد کرد. در اين بين ايشان بر تاکتيک استتار در نبرد نظامي تأکيد داشتند به اين صورت که محل استقرار آنان براي حملات غافلگيرانه بايد مخفي ميماند و همچنين براي گمراه کردن دشمن، قبل از هر اقدامي منطقه مورد نظر بايد محاصره ميشد.[6] شايد گروهي تصور کردند که منظور پيامبر صلياللهعليهوآله از اين راهپمائي به سوي شمال، سرکوبي قبائل «غطفان» و «فزاره» - که همدستان يهود در جنگ احزاب بودند – ميباشد. پيامبر، وقتي به بيابان «رجيع» رسيد، محور حرکت ستون را به سوي خيبر قرار داد، و بدينوسيله ارتباط اين دو متحد را از هم گسست، و از اينکه قبائل مزبور به يهوديان خيبر کمک کنند، جلوگيري نمود. با اينکه محاصره خيبر قريب يک ماه طول کشيد، با اين حال، قبائل مزبور نتوانستند، متحدان خود را ياري نمايند.[7] حمله مسلمانان به قلعه هاي يهوديان خيبر آغاز شد. مسلمانان توانستند پس از فتح قلعهها يکي پس از ديگري بيشتر قلعهها را فتح کنند؛ اولين قلعهاي که فتح شد، «حصن ناعم» بود و سپس حصن قموص که بزرگترين قلعه گشوده شد. پس از فتح 5 قلعه مسلمانان به طرف دو قلعه باقي مانده وطيح و سلالم حمله کردند اما با مقاومت شديد يهوديان مواجهه شدند. بنا به تصريح اکثر منابع تاريخي که اين واقعه را از فضايل آن حضرت نقل ميکنند، پس از آنکه ابوبکر و عمر از فتح قلعه دست خالي برگشتند.[8] پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: فردا پرچم را به دست کسي ميدهم که حمله ميبرد و فرار نميکند و خدا و رسولش او را دوست ميدارند، او هم خدا و رسولش را دوست ميدارد، و خدا خيبر را بدست او ميگشايد.[9] روز بعد همه جمع شدند تا ببينند اين افتخار نصيب چه کسي ميشود. لذا حضرت فرمود: علي کجاست؟ گفتند: او چشم درد دارد و استراحت ميکند. حضرت فرمود تا او را حاضر کردند. آنگاه دستي به چشم علي عليهالسلام کشيد و البته در نقلهايي ديگر آمده که آب دهان مبارک را بر چشمان علي عليهالسلام زد و سلامت او را از خدا خواست،[10] و چون بهبود يافت پرچم را به او سپرد. حضرت به دستور پيامبر صلياللهعليهوآله نمايندگاني را براي دعوت يهوديان به اسلام فرستاد اما با عدم پذيرش آنان حضرت تا پاي قلعه پيش رفت. نبرد حضرت با حارث برادر مرحب و در نهايت پيروزي بر مرحب که از سرداران بزرگ سپاه يهود بود از افتخارات مولاي متقيان عليهالسلام و شيعه به شمار ميآيد.[11] داستان حماسه علي عليهالسلام در کندن درب قلعه از فضايل برجسته آن حضرت است. مرحوم شيخ مفيد (ره) در اين باره از آن حضرت چنين نقل ميکند: من در خيبر را کنده به جاي سپر به کار بردم و پس از پايان نبرد آن را مانند پل به روي خندقي که يهوديان کنده بودند، قرار دادم. سپس آن را ميان خندق پرتاب کردم! مردي پرسيد آيا سنگيني آن را احساس نمودي؟ گفتم به همان اندازه سنگيني که از سپر خود احساس ميکردم.[12] اما جريان فتح فدک که بدون درگيري و با مصالحه انجام شد، بعدها در تاريخ اسلام به يکي از مسايل مهم و مورد نزاع ميان اهل بيت و حاکمان قرار گرفت. فدک سرزمين آباد و پر محصولي بود در نزديکي خيبر و با مدينه حدود 140 کيلومتر فاصله داشت. بلاذري در اين باره چنين مينويسد: گويند که رسول الله صلياللهعليهوآله در بازگشت از خيبر محيصة بن مسعود انصاري را نزد اهل فدک فرستاد و ايشان را به اسلام دعوت کرد. رئيس آنان مردي بود که به وي يوشع بن نون يهودي ميگفتند. پس ايشان با رسول الله صلياللهعليهوآله صلح کردند، بر اين اساس که نصف خاک فدک را به وي دهند و اين از آنان پذيرفته شد و بدينسان نيمي از فدک مخصوص رسول الله صلياللهعليهوآله گرديد، زيراکه مسلمانان به خاطر آن اسبي و اشتري نتاخته بودند و آنچه فوائد آن بود براي مسافران درمانده صرف ميشد.[13] يوشع بن نون يهودي که رياست دهکده را عهدهدار بود، نبرد را صلاح ندانست و صلح و تسليم را برگزيد، و قرار شد نيمي از حاصل زمين، ساليانه در اختيار پيامبر قرار بگيرد و آنان تحت سطره اسلام و امنيت حاصل از آن زندگي کنند. در دين اسلام سرزمينهايي که بدون حمله نظامي به دست مسلمانان ميافتد، فيء نام دارد و در اختيار شخص پيامبر و امام پس از اوست. بر اين اساس، پيامبر، فدک را به دخترش فاطمه (عليها السلام) بخشيد و از اين بخشش دو هدف داشت: 1. زمامداري مسلمانان پس از پيامبر با حضرت اميرالمؤمنين علي عليهالسلام بود؛ اين منصب به هزينه نياز داشت و فدک ميتوانست تأمين کنندهي آن باشد. 2. زندگاني خاندان پيامبر از جمله دختر و فرزندانش حسنين (عليهماالسلام) بايد به صورت آبرومندانه اداره ميشد و فدک در اين زمينه نيز به کار ميآمد. پس از کشمکشهاي فراوان در اين نبرد با پيروزي مسلمين به پايان رسيد. در پايان به طور اجمال ميتوان دستاوردهاي اين نبرد را براي مسلمين چنين دانست: 1- آرامش در شهر مدينه برقرار شد. 2- آوازه اسلام به عربستان و کشورهاي ديگر رسيد. 3- جنگ خيبر مقدمه فتح مکه گرديد. 4- بر اثر فتح خيبر، مسلمانان صاحب زمين و ثروت شدند. 5- با فرستادن بخشي از غنائم جنگي؛ مثل خوار و بار و خرما براي مساکين مکه، توجه آنها به اسلام جلب شد. --------------------------------- پي نوشت: [1] . معجم البلدان، ياقوت حموي (م 626)، ج 2، ص 409، بيروت دار صادر، ط. الثانيه 1995. [2] . فروع ابديت، آيت الله العظمي جعفر سبحاني. [3] .سيره ابن هشام، ج 2، ص 328. [4] .طبقات الکبري، ج 7؛ ص 77. [5] .فروغ ابديت، آيت الله جعفر سبحاني، ص 390. [6] .همان. [7] .ابن هشام، همان، ج 3، ص 330. [8] .البدايه و النهايه، همان، ج 7، ص 337. [9] .البدايه و النهايه، ابن کثير، ج 7، ص 336، بيروت ، دارالفکر، 1407 – 1986، تاريخ طبري، ج 3، ص 12، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت دار، التراث، ط، الثانيه، 137 – 1968. [10] .تاريخ الاسلام، ذهبي، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، ج 3، ص 625، بيروت دارالکتاب العربي، چاب دوم، 1413 – 1993؛ امتاع الاسماع، مقريزي، تحقيق محمدبن عبدالحميد المنيسي، ج 11، ص 286. الاصابه في تمييز الصحابه، ابن حجر عسقلاني؛ تحقيق احمد عبد الموجود و علي محمد معوض بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1415 – 1995. [11] .تاريخ الاسلام، همان، ج 2، ص 415. [12] .ارشاد شيخ مفيد، ص 59. [13] .فتوح البلدان،بلاذري، ص 38، بيروت دار و مکتبه الهلال، 1988.
نظر خودتان را ارسال کنید