باسلام خدمت شما پرسشگر محترم براي پاسخ به اين پرسش، تحقيقي وسيع، با صرف وقت کافي لازم است، اما آنچه در تحقيق ابتدايي مشخص مي باشد اين است که در کتب معروف تاريخي و مقتل هاي معتبر، ذکري از ياران ايراني امام حسين (ع) در کربلا نشده است يا دست کم من نيافته ام. اما با توجه به نقلهاي متفاوت، ظاهراً بين 3 تا 12 نفر از موالي در روز عاشورا در اردوي امام(ع) حاضر بوده اند که متأسفانه گزارشي از موطن اصلي ايشان پيدا نکرده ام. با توجه به بافت جمعيتي کوفه، احتمال حضور ايرانيان در سپاه عمربن سعد بيشتر مطرح مي شود. حتي در منابع، به نام يکي از اين افراد تصريحاً اشاره شده است. مثلاً، ابن جرير طبري در صفحه ي 438 از جلد پنجم تاريخ خود به يکي از غلامان شمر بن ذي الجوشن به نام «رستم» اشاره مي کند که به دستور شمر، زن يکي از اصحاب را به قتل رسانده است. البته برخي از کتب اشاراتي در اين باره داشته اند که جهت اطلاع (نه تاييد کامل آنها) در زير به آنها اشاره مي گردد: بعضي از نويسندگان برآنند که در کربلا ايرانيان نقش موثري داشته اند . براي نمونه مي گويند : شخصي به نام فيروزان از ياران امام حسين عليه السلام که در کربلا به شهادت رسيده است . فيروزان يا پيروزان [1]،يا فروزان [2] ،گرچه در منابع کهن رجالي از او نشاني نيست . با اين حال برخي مي گويند در دوران عمر اسير شد و به مدينه منتقل گرديد [3]. وي به سلک مسلمانان در آمده و غلام امام مجتبي [4]و سپس فرزندش عبدالله شد .او همراه کاروان حسيني به کربلا شتافته و در زوز عاشورا که نوبت به عبدالله رسيد به کمک عبدالله شتافت . گفته شده در کربلا صد و پنجاه نفر را درک فرستاد [5] . البته فراموش نشود که تمامي منابع ذکر شده ،تواريخ متقدم محسوب شده و هرگز جزو منابع دسته اول نمي باشد . ه احتمال زياد،آوردن اين نام در شمار شهداي کربلا از دوره صفويه به بعد انجام گرفته باشد . چرا که اسامي کتابهاي ذکر شده ،مربوط به عصر صفوي و دوران پس از آن است . نعمان بن ابيعبدالله معروف به (ابوحنيفه) مورخ شيعه که نبايد او را با ابوحنيفههاي ديگر و بخصوص (ابوحنيفه دينوري) اشتباه کرد ميگويد ايرانيان که در شب دهم محرم خود را به حسين (ع) رسانيدند بيست و پنج نفر بودند. اوکه در سال 363 هجري قمري در کشور مصر زندگي را بدرود گفت . (مجلسي) در کتاب (بحارالانوار) مينويسد که نعمان بن ابيعبدالله معروف به ابوحنيفه شيعه دوازده امامي بوده اما براي تقيه خود را اسماعيلي و شيعه هفت امامي معرفي ميکرده است. يکي ديگر از مورخين شيعه که گفته عدهاي از ايرانيان در شب دهم محرم سال شصت و يکم هجري خود را به حسين (ع) رسانيدند و روز بعد، به حمايت او، وارد جنگ شدند و به قتل رسيدند (قاضي سعد الدين ابوالقاسم عبدالعزيز) معروف به ابنبراج است . او ميگويد شماره ايرانياني که در شب دهم محرم خود را به حسين رسانيدند و روز بعد، در جنگ کشته شدند بيست نفر بود ابنبراج در مصر متولد شد و داراي مذهب شيعه بود و بعد از چندي به شام (سوريه) رفت و قاضي شهر ترابلس گرديد .او در سال 481 هجري قمري در طرابلس شام زندگي را بدرود گفت. ديگر از مورخيني که گفتهاند که در شب دهم محرم سال شصت و يکم عدهاي توانستند خود را به حسين (ع) برسانند و روز بعد، به حمايت وي بجنگند و کشته شوند ابوالقاسم عبدالواحد بن علي بن عمران اسدي معروف به (ابنبرهان) است که در سال 456 هجري زندگي را بدرود گفت. اين مورخ، صحبت از ايرانيان نميکند ولي مي گويد که در شب دهم محرم عدهاي از مردان کوفه که شماره آنها را از بيست تا سي نفر گفتهاند براي حمايت از حسين (ع) به او ملحق شدند و روز بعد، با دشمنان جنگيدند و به قتل رسيدند. ابنبرهان نوشته است که فرمانده يا رهبر مرداني که در آن شب توانستند خود را به حسين برسانند و از او حمايت کنند، (برويج) بوده است و اين اسم، معرب کلمه (پرويز) فارسي است و حتي به موجب گفته ابنبرهان هم به نظر ميرسد آنهائي که در آن شب توانستند خود را به حسين (ع) برسانند ايراني بودند. ابوعلي سيمجور که تاريخ خود را در نيمه اول قرن پنجم هجري نوشته و به نظر ميرسد بر تمام ماخذهائي که تا آن موقع راجع به تاريخ وقايع دودمان پيغمبر اسلام (ص) بوده دست داشته و توانسته از آنها استفاده کند، او ميگويد که عدهاي از ايرانيان مقيم کوفه بعد از اين که اطلاع حاصل کردند که حسين (ع) به کوفه نزديک شده ولي حاکم عراقين مانع از اين گرديده که وي وارد کوفه گردد تصميم گرفتند که خود را به حسين برسانند و بگويند که آماده هستند از او پيروي نمايند. آنها از کوفه خارج شدند و به قادسيه (واقع در مغرب کوفه) رفتند و در آن جا اطلاع حاصل کردند که حسين (ع) راه شمال را پيش گرفته است. طرفداران حسين (ع) کاروان او را تعقيب کردند تا اين که به کربلا رسيدند و در آن جا به اردوگاه عمر به سعد برخوردند. آنها که راه را مسدود ديدند در صدد برآمدند که اردوگاه را دور بزند اما به هر طرف که رفتند به اردوگاه سربازان برخوردند و نميتوانستند که خود را به حسين برسانند. کسي که نسبت به آنها سمت برتري داشت و ديگران از وي گوش شنوا داشتند گفت ما براي اين که خود را به حسين برسانيم بايد اين طور جلوه بدهيم که آمدهايم به سپاه عمر بن سعد ملحق شويم و وقتي به آن سپاه ملحق شديم کسي جلوي ما را نخواهد گرفت و خواهيم توانست که خود را به حسين برسانيم و به اين ترتيب آنها توانستند وارد سپاه عمر بن سعد شوند و چون سربازان، آنها را از خود دانستند و تصور کردند آمدهاند تا با کسي که بر خليفه خروج کرده بجنگند، از آنها ممانعت نکردند و آنان توانستند خود را به حسين برسانند و رهبر آنها به حسين گفت ما آمدهايم که به دعوت تو پاسخ مثبت بدهيم. حسين گفت شما چگونه توانستيد خود را به اين جا برسانيد آنها جواب دادند که چگونه خود را از طرفداران عمر بن سعد معرفي کردند و سربازان، آنان را آزادگذاشتند که به هر جا که ميخواهند بروند و پس از اين که سربازان خوابيدند آنان به راه افتادند و خود را به کاروان او رسانيدند. حسين به آنها گفت آيا ميدانيد عمر بن سعد فقط تا فردا صبح به من براي متارکه جنگ مهلت داده و بامداد فردا به من حمله خواهد کرد. ايرانيان گفتند که ما از اين موضوع اطلاع نداريم. حسين (ع) گفت پس بدانيد که من و کساني که نسبت به من وفادار ماندهاند فردا به قتل خواهيم رسيد و شما از راهي که آمدهايد برگرديد تا اين که کشته نشويد .ايرانيان گفتند ما نزد تو نيامدهايم تا اين که تو را ترک کنيم و فردا به حمايت تو خواهيم جنگيد.حسين (ع) گفت ولي کشته خواهيد شد. آنها گفتند کشته شدن در راه تو براي ما سعادت است. حسين (ع) گفت اگر شما با من بجنگيد و کشته شويد در راه خدا کشته ميشويد نه در راه من، زيرا من هم در راه خدا کشته خواهم شد.ايرانيان گفتند ما هم در راه خدا کشته ميشويم.به اين ترتيب سي مرد ايراني (يا بيست و پنج يا بيست نفر) در کربلا ماندند و روز بعد در جنگ شرکت کردند و کشته شدند و ما نميدانيم اين سي نفر را که در شب دهم محرم سال شصت و يکم هجري به حسين (ع) ملحق شدند جزو عدهاي بدانيم که در کتابهاي تاريخ شماره آنها را (به طوري که گفته شد) از سيصد نفر تا هفتاد و دو نفر ذکر کردهاند يا اين که اين سي نفر غير از آنها هستند.مورخيني که در نيمه اول قرن دوم هجري تاريخ سال شصت و يکم و وقايع آخرين روزهاي زندگي حسين (ع) را نوشتهاند تعمد داشتند که نام ايرانيان ذکر نشود زيرا نيمه اول قرن دوم هجري، دوره خلافت آخرين خلفاي بنياميه و اولين خلفاي بنيعباس بود و خلفاي بنيعباس مردمي حق ناشناس به شمار ميآمدند و با ايرانيان عداوت داشتند در صورتي که ايرانيان وسائل روي کار آمدن بنيعباس را فراهم کرده بودند.در تمام دوره بنياميه، خلفاي اموي، خونخوارترين سردار و درباري خود را مامور حکومت قسمتهاي مختلف ايران ميکردهاند براي اين که کينهاي شديد نسبت به ايرانيان داشتند .حکام خونخواري که بنياميه براي حکومت قسمتهاي مختلف ايران ميگماشتند طوري سفاک بودند که در صفحات تاريخ شرق، چون مظهر خونريزي شناخته شدهاند از قبيل (حجاج بن يوسف) و (زيد بن مهلب) و (مهلب بن ابيصفره) و (زياد بن ابيه) و علي بن عيسي) و ديگران.بيم مورخين از بنياميه، مانع از اين بود که بتوانند در قرن دوم هجري تاريخ سال شصت و يکم و کشته شدن حسين (ع) را طوري بنويسند که چيزي از آن کاسته نشده باشد و به احتمال، بر اثر اين بيم اسم ايرانياني را که براي حمايت از حسين رفتند از قلم انداختند. پي نوشت ها: [1]- روضة الشهدا ،کاشفي ،چاپ کتابفروشي اسلاميه ،ص 317 [2]- وسيلة الدارين ،ص 180 [3]- همان [4]- عشره کامله ،ص 426 [5]- رياض الشهاده ،ج 2 ص 161 ،162
نظر خودتان را ارسال کنید