يكي از فرضيههايي كه در مورد قدرت ذهن در بعضي از معنويتهاي نوظهور ارائه ميشود؛ فرضيه جذب ميباشد، تعريفهاي متفاوتي از آن شده است كه به عنوان نمونه گفته شده است: هر چيز را در ذهنت مجسم كني، آن را در دستهايت خواهي داشت.واين كه اگر انسان به دنيا فرمان دهد و باور كند كه به خواستهاش رسيده است، تنها با همين تصورات ذهني احساس كند (و مطمئن باشد) كه به خواستههايش رسيده است، يعني ديگر باور كند كه حتما به خواستهاش خواهد رسيد و شك نداشته باشد؛ البته در طول تاريخ با استفاده از نيروهاي شيطاني و سحر و ... گروهها و جرياناتي ديگر هم وجود داشتهاند كه سعي كردهاند، خواستهها و اهداف انسان را از راه امور غير عادي محقق كنند.
هرچند براي فرضيه جذب، دلايلي از علوم مختلف ارائه شده است و در برخي ابعاد آن ميتوان نمونههايي مشابه را در متون ديني يافت؛ و فوائدي مانند اعتماد به نفس و تسكين آلام و دردهاي رواني در آن وجود دارد؛ ولي بحث ما فعلا بر سر اين موارد نيست، بلكه سخن در آن است كه برخي از سخنرانان و نويسندگان داخلي كه خواستهاند قانون راز يا جذب را بومي كنند، آياتي از قرآن را مورد استناد قرار دادهاند و از آنجا كه اين آيات هم به نوعي به بحث انسان كامل مرتبط است بايد مورد توجه ما قرار گيرد. در اينجا به نمونهاي اشاره ميكنيم تا اشكالات واقع شده در نوع تفسير آنها روشن شود. از جمله آن آيات، آيه ۱۴ سوره مؤمنون است كه به طور مشخص، بخشي از آيه را مورد استفاده قرار دادهاند: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ [مؤمنون/۱۴] پس آفرين بر خدا و پرخير و بركت است او كه نيكوترين آفرينندگان است.» و تفسير آنها اين است كه خداوند به خاطر اين قدرت فوق العاده كه در ذهن انسان وجود دارد خود را تحسين كرده است و كساني كه از اين قدرت غافل هستند را مصداق عبارت كريمۀ قرآن ميدانند كه فرموده است: «أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ [اعراف/۱۷۹] و آنها همان غافلانند.»
بررسي و نقد:
۱. در ابتدا بايد دانست كه آيه ۱۴ مؤمنون با توضيح مراحل خلقت جسمي انسان آغاز ميشود: «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ.[المؤمنون/۱۴] آن گاه نطفه را علقه (به شكل خون بسته) كرديم، سپس علقه را (به صورت) مضغه (نظير گوشت جويده شده) ساختيم، آن گاه مضغه را (تبديل به) استخوانها (ى نرم) نموديم، پس بر استخوانها (لباس) گوشت پوشانديم، سپس آن را (كه جسمى نموكننده بود به واسطه دميدن روح حيوانى به صورت) خلقى ديگر (و جاندارى زنده و صالح براى عقل و علم) ايجاد كرديم، پس آفرين بر خدا و پرخير و بركت است او كه نيكوترين آفرينندگان است».
همانطور كه از ظاهر آيه روشن است، علت آن تبرك و تكريمي كه از انسان ميشود، دميدن روح در انسان است و اين روح الهي است كه او را متمايز ميكند و الاّ مراحل جسمي كه در اول آيه گفته شده است در حيوانات هم مشترك است بر اساس گفتار مفسران، (ف) كه در «فَتَبَارَكَ اللَّهُ» آمده است تفريع بر جمله اخير است «=ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ» يعني همين خلقت ديگر است كه باعث تحسين شده است و آنقدر با عظمت است كه به صراحت نيامده بلكه با عنوان (آخر) و مبهم آمده است.
حال سؤال اول آن است كه افرادي كه اين آيه را منطبق بر قانون جذب ميدانند آيا منظورشان قدرت روح و عظمتِ روح انسان است؟ كه ظاهرا چنين نباشد؛ چون در آن صورت ميتوانستند صراحتا از روح نام ببرند و آيات ديگر هم كه در مورد روح است استفاده كنند، ضمن آنكه در قرآن روح از امر پروردگار شمرده شده است و مباحث گستردهاي دارد. از سوي ديگر براي رشد و تعالي روحي، بايد از مسير مشخص شريعت بهره برد و تلاش و همت صاحب روح را هم ميطلبد و آيات و روايات فراواني كه انسان را به مجاهده و تقوا و نيز تلاشهاي اجتماعي و سياسي و عمل صالح فرا ميخواند، با اين مطلب سازگار نيست كه بگوييم با صرفِ تصور و خيال، انسان به دنبال خواستههاي خود باشد «وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى* وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى.[نجم/۳۹-۴۰] و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست و [نتيجه] كوشش او به زودى ديده خواهد شد.» «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[عصر/۲_۳] كه انسانها همه در زيانند. مگر آنها كه ايمان آورده و اعمال شايسته كردند و يكديگر را به حق سفارش نمودند و به صبر توصيه كردند.»
۲. اگر ادعا شود اين حالت خلاقيت ذهن و تأثيرگذاري ذهن بر جهان، حالت عموميت دارد، ميگوييم كه اين ادعا با واقعيت خارجي سازگار نيست و در اين جهان كه حاصل زندگي انسانها به صورت ملموس و تجربه شده وجود دارد افراد به بسياري از خواستهها نميرسند و خواستههاي آنها هم در تضاد است و امكان تحقق خواستههاي متضاد و متزاحم وجود ندارد، و اگر منظور آن است كه انسانهاي خاص و متكامل به اين موقعيت ميرسند، ميتوان وجود ولايت تكويني در معصومين (عليهالسلام) را تصور كرده كه در اين بخش مدّ نظر قرار گيرد؛ اما ماهيت ولايت تكويني با قانون جذب متفاوت است. در اين آيه هم اگر مقام انسان كامل و خليفه اللهي مدنظر قرار گرفته باشد، كلام مدعي با توجيهاتي قابل دفاع است؛ ولي اين قابليت در اختيار همگان نيست و قابل درك و تفويض به عموم انسانها نميباشد، در حالي كه مدافعانِ قانون راز گفتهاند: «حكمرانان و بزرگان، اين راز را ميدانستند و تلاش كردم مردم آن را نفهمند، چون در آن صورت همه ميخواستند از آن استفاده كند، بزرگان اين راز را مخفي داشتند.»
اين درحالي است كه همانطور كه گفته شده در آيه مطرح شده است كه اين خلقت، خلقت آخر است و خداوند، خود را به دليل آن تحسين نموده است، در حالي كه مانند قوانين كشف نشده مادي قابل دسترسي بشر باشد (كه بنابر ادعاي مدعيان، در حال كشف است) ديگر جايگاه تمجيد اين چنيني نداشت.
۳. آنچه در آيه ۱۴ سوره مؤمنون مورد تحسين قرار گرفته است، در برخي آيات ديگر هم عاملي براي خداوند بر سجده به انسان و عرضه امانت الهي (خلافت الهي) بر او شده است، در صورتي كه حتي اگر فرض بگيريم افرادي با استفاده از قانون جذب به مراحل خاصي رسيدهاند، براساس مستندات و فيلمهايي كه براي قانون راز ميآورند، غايت كار آنها، رسيدن به ثروت و مقام و موقعيتهاي مادي ويژه است، و مسلما چنين امكاناتي را ظالمان و مستكبران در طول تاريخ داشتهاند (امثال فرعون، قارون، نمرود) ولي ما نميبينيم كه در قرآن با بيان داستانهاي پيامبران و برخورد آنها با اين ظالمان، شديدا به نفي و مبارزه با آنها پرداخت است، پس روشن است كه حتي اگر آيه دلالت بر استفاده از قانون جذب و راز هم داشته باشد، نبايد محصول استفاده از اين قدرتها، صرف منافع دنيوي و امكانات زياد مالي و... شود، در حالي كه همان كساني كه از اين آيات، تفسير خاص ارائه ميدهند، افراد را در آن كلاسها به رسيدن به ثروت و منافع و امكانات دنيوي فرا ميخوانند و آنها را تشويق ميكنند كه اين خواستهها را اساس تفكر خود قرار دهند.
۴. اهلبيت (عليهمالسلام) كه داراي ولايت تكويني و تأثيرگذاري بر طبيعت بودند به حدّ كفاف از دنيا بسنده كردهاند و از آرزوها و آمال دنيوي دوري جستهاند. در پايان تأكيد ميشود كه از آن روي به قانون جذب پرداختيم كه با آن بياني كه مدعيان دارند، اين قانون به نوعي نافي تلاش، تقوا و ديگر سيرههاي ائمه است و به نوعي در تقابل با توسل و تكامل روح و مباحث انسان كامل است.
نظر خودتان را ارسال کنید