باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
پاسخ سوال اول و دوم:
شيطان هيچگاه از عمل خود و نافرماني خداوند توبه نکرد، بلکه بر آن افزود.
شيطان نه تنها توبه نکرد و از خداوند طلب آمرزش ننمود، بلکه از خدا خواست به او مهلت دهد تا ديگران را نيز گمراه کند، نه اين که به جبران گذشته بپردازد.
از آيات قرآن استفاده ميشود حتي اگر او توبه کند، توبهاش پذيرفته نميشود، چون شيطان پس از انجام گناه و ايستادگي در برابر خدا، سعادت و نجات خود را در جهان ديگر به کلي به خطر انداخت، بنابر اين، گناه شيطان به حدي است که قابليت توبه را از او سلب کرده و توب؟او قابل پذيرش نيست و جايگاه ابدي او جهنم. خواهد بود.(1)
شيطان از روي جهالت گناه نکرد، بلکه به سبب تمرد و طغيان و با اطلاع و آگاهي از نافرماني خدا گناه کرد، پس راه توبه را مسدود ساخت. از طرفي براي شيطان عملاً توبه ممکن نيست،زيرا علاوه بر نافرماني خدا، بسياري از مردم را گمراه کرده است. کسي که ديگران را گمراه کرده، اگر بخواهد توبه کند، بايد همه آنها را هدايت نمايد و اين کار براي شيطان ممکن نيست.
و در تکميل لازم به يادآوري است که:
عناد وخودخواهى شيطان او را از توبه بازداشت، به دليل اين که وقتى خدا به فرشتگان فرمان داد تا براى آدم سجده کنند، او به جاى فرمان برى نافرمانى کرده و براى خلاف خود متکبّرانه دست به بهانه جوئى زد، او آفرينش خود را با آفرينش آدم مقايسه کرد و گفت:
«مرا از آتش آفريدى و او را از گِل»
به نظرش آتش بر گِل شرافت داشت و خود را بزرگتر از آن ديد که براى آدم سجده کند و سجده نکرد، با آن نافرمانى «از کافران شد» خدا به او فرمود: «تکبر کردى» از سجود «يا از برتران هستى»؟ ابليس گفت:
«من از او بهترم»
چون من از آتشم و او از خاک و آتش بر خاک شرافت دارد. وقتى خودخواهى، عناد، نافرمانى و اصرار شيطان بر عصيان بر ملا شد و حاضر به توبه نبود، خدا به او فرمود: «تو رانده شده اى» يعنى از رحمت من رانده شدى «و لعنت من تا روز قيامت بر تو خواهد بود».
پي نوشت:
1 - تفسير نمونه ، ج 6 ، ص 112 - 105، با تلخيص.
پاسخ سوال دوم:
توجه داشته باشيد که شيطان از طايفه جن است، زاد و ولد شيطان در راستاي زاد و ولد جنيان است، لذا امکان آن طبيعي است و نمي توان آن را منع نمود.
پس ابليس از آفريدگان خداوند واز جنيان است و مدتهاى طولانى خداوند را عبادت کرده بود، و به واسطه نافرمانى از خداوند، از درگاه او رانده شد و از اين پس به نام شيطان شناخته مىشود. شيطان بر هر موجودى گفته مىشود که انسان را فريب دهد، خواه از جنيان باشد يا از انسانها، بنابراين، شيطان از ابتدا شيطان آفريده نشد. او در ابتدا پاک بود. او مخلوقى چون ساير مخلوقات خدا در اطاعت پروردگار و از مقربين درگاه ربوبى بود، اما در مقابل يک دستور الهي که سجده و تعظيم در مقابل انسان بود ، لغزيد (1) و از درگاه الهى رانده شد.(2) شيطان در برابر آن همه عبادت، از خداوند تقاضاى زنده ماندن تا روز قيامت را نمود و خداوند او را تا آن روز مهلت داد.
شيطان آفريده نشد تا خلايق را بفريبد. او فريب نفس خويش را خورد و از خداوند مهلت خواست تا دنيا هست، او نيز باشد، و از آن پس قسم خورد تا انسانها را بفريبد مگر کسانى را که مؤمن باشند.(3) و خداوند نيز اين مهلت را به شيطان داد .
اما چرا اين مهلت را از طرف خداوند يافت ، مىتوان گفت فلسفه وجود شيطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرايز و نفس اماره درون انسان است که انسانها را به سوى بدى و دور شدن ا ز خدا امر مىکنند. از طرف ديگر گرايش به سوى کمال و نيکى و خرد و رسولان و پيامبران الهى، در مقابل آنها قرار مىگيرند تا انسانها را به کمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نيرو در انسان است که وى مىتواند با اختيار خود، يکى از دو راه را انتخاب کند تا به سعادت يا شقاوت برسد. بنابراين اگر نفس اماره و نيروهاى سرکش و شيطانها نبودند، انسان نمىتوانست در معرض آزمون الهى قرار گيرد و با نفى و طرد و مبارزه با آنها، موجب شکوفا شدن استعدادهاى عالى انسانى و سير در مسير کمال و خوشبختى و سعادت ابدى شود، پس شيطان شر مطلق نيست.
علامه طباطبايى فرموده است: اگر شيطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شيطانى که انسان را به شر و معصيت دعوت کند، از ارکان نظام عالم بشريت است، و نسبت به صراط مستقيم، او به منزله کناره و لبه جاده است و معلوم است که تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمىشود .(4)
به تجريه و تحقيق ثابت شده است که فلزات براى آن که از ناخالصى و زوائد پاک شوند، بايد در کورههاى داغ قرار گيرند تا پس از آن به شکل فلزى با ارزش درآيند. انسان نيز براى خالص شدن، نيازمند امتحانى سخت است تا جوهره اصلى اش نمايان شود که در نتيجه وارد مرحله استحقاق و محبت الهى گردد و با خطاب ارجعى لايق ديدار پروردگارش شود. دنيا ميدان آزمايش است و انسان هدف اين آزمايش، پس حريف قدرى چون شيطان لازم است تا انسان بتواند در مصاف با او، استعدادهاى خارقالعاده خود را شکوفا کند.
بنابراين ماهيت وجود انساني ، ماهيت موجود داراي اختيارو انتخاب است و چون مسئله انتخاب به ميان آيد ، بايد دو طرف نيک و بد فرض شود تا انتخاب و اختيار معنا داشته باشد.
پس خداوند چون انسان را موجود داراي اختيار آفريد ، نمي توان گفت چرا راههاي گناه ( و از جمله وجود شيطان ) بسته نشد و چون راههاي گناه بسته نشد ،راه دوزخ هم بسته نيست.
بله خداوند انسان را آفريد و هدف اين است که او به بهشت دست يابد ، اما با اختيار و انتخاب خود او و طبعا انسان هائي وجود دارند که با سوء اختيار خود راه بهشت و رحمت الهي را انتخاب نمي کنند ، بلکه جايگاه دوزخ را انتخاب مي کنند.
بنابراين وجود بهشت و دوزخ ، بنابر انتخاب و اختيار انسان ها است و انتخاب و اختيار انسان ها ، لازمه وجود موجود داراي اختيار است. پس نمي توان گفت چرا خداوند فقط بهشت را نيافريد .
هم چنين بايد دانست که شيطان (چه شيطان جني و چه شيطان انسي) با انواع حيلهها و القاها و زينت دادنها به زمينه گناه که در نفس انسان است، ترغيب ميکند، امّا شيطان، علّت تامه گناه نيست به اين معنا که غرائز نفساني در وجود انسان، باعث و علّت گناه است و شيطان هم با ترفندهاي خود به آن کمک ميکند. بنابراين، اگر شيطان هم خلق نميشد، انسان به وسيله همان غريزي که در وجودش هست، گناه ميکرد، بله اگر شيطان نبود، انسان، کمتر گناه ميکرد، چون تحريکات شيطاني نبود. قلمرو قدرت شيطان در حد وسوسه است. يوسوس في صدور النّاس لذا پيامبر(ص) در خطبه آخر شعبان فرمود: يغلّ فيه الشياطين؛ يعني در ماه مبارک رمضان شياطين در غل و زنجيرند و قدرت بر وسوسه ندارند . اما معصيت و گناه انسان ها در اين ماه بسته و ختم نمي شود ، اگر چه کمتر مي شود.
در مقابله وجود شيطان و نفس اماره در جود انسان ، عقل و خرد وي و فطرت خداجوي و پيامبران الهي قرار دارند .
پس در يک طرف نيروهاي خير و در طرف ديگر نيروهاي شر وجود دارند .
حديثي را از امام صادق(ع) نقل ميکنيم که فرمود: اصول الکفر ثلاثة: الحرص و الاستکابر و الحسد، فامّا الحرص، فانّ آدم(ع) حين نهي عن الشجرة حمله الحرص علي أن أکل منها و امّا الاستکبار فابليس حيث امر بالسجود لآدم(ع) فأبي و امّا الحسد فابنا آدم حيث قتل احدهما صاحبه؛ امام صادق(ع) فرمود: ريشههاي کفر سه چيز است: حرص و استکبار و حسد، امّا حرص، باعث شد که آدم از درختي که خوردن از آن ممنوع شده بود، بخورد و از بهشت رانده شد و اما استکابر، باعث شد که ابليس وقتي که خدا به او امر کرد که بر آدم سجده کن، سجده نکرد و باعث کفر او شد و امّا حسد باعث شد که قابيل، برادرش هابيل را بکشد.(5)
در اين روايت ريشههاي گناه را همان غرايز موجود در نفس انسان دانسته است. فريب شيطان از طريق همين نيروها در وجود انسان است و اگر کسي بتواند نيروهاي وجود خود را در کنترل خود قرار دهد و عقل و خرد بر هواهاي نفساني غالب کند ، فريب شيطان را نخواهد خورد.
پينوشتها:
1 - ر. ک : سوره بقره، آيه 34
2 - ر. ک: سوره حجر (15) آيه 34.
3 - ر. ک: سوره ص (38) آيات 83 و 82.
4 - تفسير الميزان، ترجمه فارسى، ج 8، ص 50.
5- . اصول کافي، ج 2، ص 289.
موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید