باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
ابتدا نکته اي را ياد آور مي شويم از آنجا که ماديگراها خواستهاند از اين نظريه به نفع خود سوء استفاده کنند و آنرا دليلي بر عدم نياز طبيعت به خدا قلمداد کنند، يادآور ميشويم: نه «تحول انواع» مخالفتي با اصول خداشناسي دارد ونه به «ثبات انواع» از دلايل خداشناسي است بلکه هر دو طرف نسبت به اثبات خدا يکسان است. زيرا آنچه اثبات خدا بر آن تکيه دارد برهان نظم است خواه اين نظم به صورت «ثبات انواع» باشد يا «تکامل انواع» و ادله ديگري که در مورد اثبات خدا وند متعال بحث مي شود.1
تعريف:
الف. تکامل انواع (ترانسفورميسم): انواع موجودات زنده در ابتدا به شکل کنوني نبودند، بلکه پس از آنکه نخستين سلولهاي موجود زنده پيدا شد، به تدريج تکامل يافتند و از نوعي به نوع ديگر تغيير شکل دادند و انواع موجودات را بوجود آوردند که کاملترين حلقهي آن انسان است.
ب. ثبات انواع (فيکسيسم): انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همين شکل کنوني ظاهر گشتند و هيچ نوع، به نوع ديگر تبديل نشده است و طبعاً انسان هم داراي خلقت مستقلي بوده است.2
تاريخچه:
اولين کسي که اين نظريه را با روش علمي تشريح کرد دانشمند معروف فرانسه، لامارک3 ميباشد ولي جهان علم در آن زمان نتوانست آنرا هضم کند اما هنگامي که پس از او چارلز داروين4 دانشمند انگليسي آنرا مطرح کرد به خاطر تغيير شرايط پذيرفته شد و به همين خاطر وي به عنوان پايهگذار تحول انواع معرفي گرديد.5
اصول چهارگانهي دارونيسم:
1. تنازع بقا: هر موجودي با صدها عامل نابود کننده روبروست، ولي ميخواهد عوامل باقي ماندن خود را تحصيل کند از اين رو همواره ميان موجودات عالم، کشمکش است.
2. انتخاب اصلح: در ميدان مبارزه، پيروزي با کسي است که قويتر است و به شرايط قويتر مجهزتر.
3. قانون وراثت: هر اختلافي در پدر و مادر رخ دهد به عينه به فرزندان انتقال مييابد و در طول زمان به صورت يک تغيير کلي و نوعي درميآيد.
4. سازش با محيط: در صورتي که محيط تغيير کند جانور تغيير متناسب با آن تغيير کرده، و به مرور زمان اعضايي که نياز دارد به وجود ميآورد و اعضايي را که نياز ندارد از دست ميدهد.
* او شجرهي انسان را به ميمون رسانده و آن هم به «سمور» ميرسد که قدر مشترک (واسطه) ميان آن دو نيز، همان «پريماتها» هستند.6
دارونيسم در عصر حاضر يا فرضيهي موتاسيون:
فرضيهي «تکامل انواع» همراه با انواع موافقتها و مخالفت هاي، گذشتهي پر فراز و نشيبي دارد.
اما اکنون اگر چه دلايل دانشمندان گذشته ارزش خود را از دست داده است اما خود «تحول انواع» هنوز داراي ارزش است و دانشمندان ميکوشند از راه ديگري آنرا اثبات کنند.گرچه فرضيه بودن آن هنوز جاي خود باقي مي باشد
اين همان جهش يا موتاسيون است؛ که البته بر خلاف نظر داروين تدريجي نيست، بلکه دفعي و ناگهاني است و چون در ژنها رخ ميدهد قابل انتقال به نسل ديگر است؛ بر خلاف صفات اکتسابي، که در اين ميان واسطهاي ميان موجود تغيير يافته و موجود قبلي وجود ندارد.7 با اينکه بسياري از مردم عادي بر اين باورند که تکامل پديدهاي علمي و اثباتشده ميباشد، واقعيت اين است که بعد از گذشت 150 سال، تکامل فرضيهاي است اثباتنشده و بدون سنديت. در واقع بايد گفت که قرائن و شواهد بسياري تکامل را رد ميکنند.
فرضيه تکامل که نخستين بار توسط چارلز داروين در کتابش بهنام اصل انواع مطرح شد، اين نظر را پيش مينهد که موجودات زنده از اَشکال ساده نظير باکتري، به اَشکال پيچيدهتر نظير انسان تکامل يافتهاند. اين تحول و تکامل زاييده تصادف بوده است؛ نخستين مولکول نيز در اثر تصادم اتمها در يک ملغمه ابتدايي بهوجود آمده است. نتيجه اين امر پيدايي موجودات زنده بوده است.
نابسندگي شواهد و دلايل
تأثير و نفود فرضيه تکامل را نميتوان دستکم گرفت؛ اين فرضيه طرز تفکر انسانها را درباره جهان و وجود خودشان دگرگون کرده است. اما اکنون بعد از گذشت 150 سال، تکامل هنوز در سطح يک فرضيه باقي مانده است، و هنگاميکه شواهد و دلايل مطرحشده را موشکافانه بررسي ميکنيد، پي ميبريد که چقدر نابسنده و غيرقطعي هستند.
فسيلها تکامل را اثبات نميکنند
فسيلها گواه بر تکامل ميباشند! اين ادعايي بوده که دانشمندان با صدايي بلند عنوان ميکردند. اما مشکلي که در مورد فسيلها وجود دارد، اين است که ميان حيواناتي که فسيلها گواه بر وجود آنها هستند، و حيوانات همنوعشان در عصر ما، هيچ فسيلِ مياني وجود ندارد، گويي حيوانات اوليه ناگهان بهصورت حيوانات امروزي تحول و تکامل يافتهاند. داروين نيز خود متوجه اين نقصان در فرضيه خود بود، اما بر اين باور بود که يک روز فسيلهاي مياني يافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال، فسيلي دال بر وجود حيوانات مياني و در حال تکامل يافت نشده است.دانشمندان معتقد به تکامل براي رفع اين نقيصه، اين نظر را مطرح کردند که تحول با چنان سرعتي رخ داد که فسيلي از آنها باقي نمانده است. طبعاً دليل و مدرکي علمي در اين زمينه وجود ندارد.
هومولوژي تکامل را اثبات نميکند
هومولوژي نظريهاي است که معتقد است ارگانيزمهاي زندهاي که از ساختاري همسان برخوردارند، از يک اصل واحد ناشي شدهاند و به اين ترتيب اين نظريه، تکامل را اثبات ميکند.مشکل در اينجاست که نمونههاي فراواني با اين نظريه تناقض دارند. بهعنوان مثال، بافت کليوي جانداران را در نظر بگيريد. کليههاي ماهي داراي شکل جنيني کاملاً متفاوتي با خزندگان و پستانداران ميباشند. ممکن نيست که آنها از يک ساختار ناشي شده باشند.يا به دستگاه گوارش توجه کنيم. اگر همه جانداران از يک اصل ناشي شدهاند، تکامل و تحول اين دستگاه در جانداران مختلف نيز ميبايست يکسان باشد. اما عکس اين صادق است. کوسه، قورباغه، خزندگان، و پرندگان، داراي دستگاه گوارشياي هستند که بهگونهاي متفاوت تحول يافتهاند. نمونههاي بسيار ديگري ميتوان براي اين امر آورد.
زائدهها تکامل را اثبات نميکنند
تکاملگرايان بر اين نظر پا ميفشردند که بدن جانداران داراي اندامهايي است که امروز ديگر کاربردي ندارند. اندامهايي مثل آپانديس و لايههاي نيمهکروي در چشم زائده ناميد شدهاند زيرا در زمان داروين تصور ميشد که اينها بلامصرف ميباشند. طبق اين نظريه، اين اندامها در دورههاي اوليه هستي کاربردي داشتهاند، اما بهتدريج که انسان خود را با محيط سازگار ساخت، کاربرد خود را از دست دادند. بهعقيده اين دسته از دانشمندان، آنها اکنون شاهدي هستند بر آنچه قبلاً بوديم.باز در اين مورد هم شواهد، عليه اين نظريه هستند. تمام آنچه که زائده ناميده شده، امروز نيز کاربردي مفيد دارند. آپانديس در واقع غدهاي است لنفاوي، و لايه نيمهکروي نيز همچون يک قاشقک، اشياء خارجي را از داخل چشم جمعآوري ميکند. بسياري از ما شنيدهايم که انسان قبلاً دُم داشته است. اين حرف خندهدار است. ستون فقرات انسان داراي 33 مهره است. هيچ شاهدي بر اين مدعا وجود ندارد که او قبلاً 34 مهره داشته است. فردي بهاسم هِکل بود که نظريه دم انسان را پيش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محکوم به تقلب شد!
زيستشناسي مولکولي بيش از ساير عوامل، تکامل را رد ميکند!
چيزي بهنام شکل ساده حيات وجود ندارد
در روزگار داروين اين عقيده رواج داشت که حيات از اَشکال سادهتر بهسوي اشکال پيچيدهتر حرکت ميکند. علم امروزه ثابت کرده است که چيزي بهنام /شکل ساده حيات وجود ندارد. حتي سادهترين سلول باکتري بهگونهاي باورنکردني پيچيده است. آنچه که سلولهاي ساده ناميده ميشود، شامل DNA و RNA و پروتئين ميباشد که به يکديگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع، تمام سيستمهاي بيوشيميايي و فيزيولوژيکي به يکديگر وابسته ميباشند. لذا اين تصور تکاملگرايان که اندامها بهگونهاي مستقل تحول مييابند، پذيرفتني نيست.
اَشکال مياني وجود ندارد
نه فقط فسيلهاي مياني يافت نشده، بلکه زيستشناسي مولکولي نيز با قطعيت ثابت کرده که در سطح بيوشيمي نيز شکل مياني وجود ندارد.بهاين ترتيب، مثلاً پروتئينها هيچگاه از يک مرحله تا مرحله ديگر تحول نمييابند، بلکه هميشه از نوع تا نوع ديگر تحول پيدا ميکنند. پروتئينها از اسيد آمينه درست شدهاند. اگر آنها مانند مهرههاي رنگي در يک گردنبند تصور کنيم، طبق نظر تکاملگرايان، پروتئين وقتي به انواع پيشرفتهتر تبديل شود، بايد مهرهاي به اين گردنبند پروتئين اضافه شود. بنابراين، بايد طبعاً انتظار داشت که در جانداران پيشرفتهتر، مهرههاي بيشتري بر گردنبند پروتئيني وجود داشته باشد. اما در عمل اينطور نيست. مثلاً بياييد انسان را با دو نوع ماهي مقايسه کنيم (با توجه به اينکه ماهي در طرح تکاملي، پيش از انسان بهوجود آمده است): ماهي بدون آرواره (که در سير تکامل بسيار قديميتر است) و ماهي آروارهدار که جديدتر است. با کمال تعجب ميبينيم که پروتئين موجود در هموگلوبين انسان به پروتئين ماهي بدون آرواره بيشتر شبيه است تا به ماهي آروارهدار، در حاليکه طبق نظر تکاملگرايان ميبايست عکس اين باشد.
سه ميخ واپسين بر تابوت تکامل
1 - عدم قطعيت در اثبات شواهد
همه شواهدي که مخالفين تکامل در دست دارند، تکامل را رد ميکند. اما هيچيک از شواهدي که طرفداران تکامل ميکوشند ارائه دهند، قطعيت ندارد زيرا هيچگاه نميتوان آنها را در سير طولاني تکامل اثبات کرد. مثلاً نميتوان يک باکتري و يک ماهي را گرفت و گفت که آنها به مراحل مختلف تکامل تعلق دارند، زيرا طبق نظر تکاملگرايان، حيات از 300 ميليون سال پيش آغاز شده، و در اين مدت هم باکتري تحول يافته و هم ماهي. هيچکس نميتواند بگويد که باکتري ساده قبلاً چطور بوده، چون باکتري هم مانند ماهي تحول يافته است. اين فرض که باکتري موجود سادهتري است، بياساس است.
2 - نظم هرگز از بينظمي ناشي نشده
طبق نظر تکاملگرايان، نظم از بينظمي اوليه بهوجود آمده است. اين ادعا کاملاً برخلاف قانون دوم ترموديناميک است که ميگويد هر سيستمي بهسوي بينظمي و اضمحلال فزاينده پيش ميرود. اين اصطلاحات بسيار علمي ميباشند، اما ما خودمان در زندگي روزمره شاهد آن هستيم. هيچ استثناي شناختهشدهاي در مورد اين قانون وجود ندارد. اما تکاملگرايان ميکوشند تمام نظريه خود را بر يک استثناء استوار سازند.
3 - تصادفي استهزاءآميز
فرضيه تکامل، پيدايي حيات را يک تصادف ميداند. از نظر آماري پيدايي حيات در اثر تصادف امري محال است. مثلاً در مورد پروتئيني که در هموگلوبين وجود دارد، اين احتمال که اسيدهاي آمينه بهطرزي درست ترکيب شوند، 1 در 10 به توان 167 ميباشد، چيزي که از نظر رياضي غيرممکن است. تازه اين فقط در مورد پروتئين موجود در هموگلوبين است.کاهن اعظمِ تکامل، ريچارد داوکينز، خودش پذيرفته که هر سلول شامل اطلاعات کدبنديشده ديجيتالي است که اطلاعات موجود در آن، بيشتر از مجموعه سي جلدي دائرهالمعارف بريتانيکا است. او اين را ميپذيرد، با اينحال معتقد است که بايد انتظار داشت که افراد هوشمند باور کنند که کتاب پرحجمي چون دائرهالمعارف بريتانيکا در اثر يک تصادف بهوجود آمده باشد!فرضيه تکامل در دادگاه دانش محکوم است. ما مسيحيان ميتوانيم مطمئن باشيم که تعليم کلام خدا در مورد خلقت بسي متقاعدکنندهتر از فرضيه تکامل است. معتقدين به خلقت الهي نبايد منتظر کشف فسيلهاي مياني باشند زيرا مخلوقات هر يک در نوع و جنس خود آفريده شدهاند (پيدايش 1:21 و 24 و 25). معتقدين به خلقت الهي انتظار دارند که براي هر نوع و هر جنس از جانداران، ژن خاص خود آنها يافت شود. ايشان به بعضي از اندامهاي انسان بهعنوان زائده نگاه نميکنند. ايشان از پيچيدگي سلولها آشفتهخاطر نميشوند بلکه از مهارت و عظمت خالقي که آنها را ساخته است در حيرت ميافتند. و سرانجام، معتقدين به خلقت نيازي ندارند که منتظر تصادف و شانس شوند، زيرا ميدانند که در ابتدا خدا آسمانها و زمين را آفريد .
در پايان به ذکر چند نکته پيرامون اين گفتمان مىپردازيم:
1- اينکه خداوند آفرينش خود را از طريق نظام عليت و اسباب و مسببات به انجام مىرساند، دليل بر اين نيست که لزوماً از طريق روند تحولى و از تک ياخته به سوپر سلولى باشد؛ بلکه آن مسأله قاعدهاى فلسفى و کلى است که به انحاى گوناگون قابل تصوّر و تبيين است.
2- مستفاد از ظاهر قرآن اين است که انسانهاى کنونى همه از نسل آدم (ع) و حوا مىباشند و هيچ واسطه نسلى ديگرى بين آنها نيست؛ يعنى، هر چند انسانهاى ديگرى پيش از آدم بر زمين زيستهاند، ليکن آنان بين حضرت آدم و انسان هاى پس از وى اختلاط نسلى ندارند. بنابراين يا خود حضرت آدم وابستگى نسلى به آنها دارد و يا ندارد: اگر داشته باشد ديگر انسانها از طريق وى به آنان متصل مىشوند. و اگر نداشته باشد، هيچ گونه اتصالى بين بنى آدم و انسانهاى پيش از وى نيست، چه آنکه قرآن فرموده است: {/وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِيراً وَ نِساءً{15-21{I4:1I}؛ خداوند از آن دو (آدم و حوا) مردان و زنان بسيارى را منتشر ساخت»، (نساء ، آيه 1). البته در مورد چگونگى انتشار نسل وى، اقوال مختلفى وجود دارد؛ ولى آنچه با آيه شريفه نيز انطباق بيشترى دارد و علامه طباطبايى در تفسير الميزان نيز آن را پذيرفته است. ازدواج فرزندان حضرت آدم با يکديگر است. اين مساله هر چند در آغاز بعيد مى نمايد، ليکن با توجه به تغيير احکام الهى متناسب با شرايط زمانى و مکانى و اعتبارى بودن احکام تشريعى، مىتوان آن را پذيرفت.
3- از نظر منطقى نفى نظريه تکامل لزوماً به معناى دفعى دانستن خلقت نيست؛ چنان که تبيين به تدريجى بودن خلقت نيز منحصر به نظريه تحول انواع نمىباشد. از سوى ديگر آيات قرآن بر اصل تدريجى بودن خلقت دلالت روشن دارند، ولى انطباق آيات آن با نظريه تبدل انواع نيازمند تأويل و دست کشيدن از ظواهر است و تا زمانى که اين نظريه همچنان در بوته نقض و ابرام است، تأويل آيات و کنار نهادن ظواهر کتاب آسمانى روا نيست.
قرآن کريم و نظريه تکامل:
قرآن کريم به عنوان يگانه کتاب آسماني موجود که به اعتقاد همهي دانشمندان اسلامي از هر گونه تحريف مصون مانده است در آيات متعددي، از خلقت انسان سخن به ميان آورده و از همين رو پژوهشهايي که پيرامون نظريهي تکامل صورت گرفته بيشتر به بررسي مساله خلقت انسان از ديدگاه قرآن معطوف گرديده است.8
ما در ابتدا ديدگاههاي مختلف را در اين باره بيان کرده و سپس به سراغ آياتي ميرويم که بر اثبات يا نفي نظريه تکامل به آنها استناد جستهاند.
ديدگاه دانشمندان:
1. رد نظريه تکامل و تمسک به ظاهر برخي از آيات خلقت:9
ظاهر برخي آيات دلالت بر خلقت مستقيم انسان از خاک دارد10 که با تئوري کامل در تعارض است. البته اين قبيل دانشمندان تعارض را وقتي مسلم ميدانند که اين نظريه از تئوري بودن خارج و به قانون تبديل شود، و براي آن موقع نيز راه را باز گذاشتهاند. آنها ميگويند: ظواهر به گونهاي نيست که قابل تاويل نباشد11 و آنها آيات را به وسيله آيات ديگر، که تا حدي تکامل انواع را ميرسانند ميتوان تفسير کرد. اين نظريه پرطرفدارترين نظريه در بين دانشمندان اسلامي ميباشد.حتي برخي گفتهاند: آيات در اين زمينه صراحت دارند و اگر هم اين نظريه اثبات شود آفرينش انسان ـ به خاطر وحي ـ از اين قاعده مستثني خواهد بود.12
2. پذيرش نظريه تکامل و تطبيق آن بر برخي از آيات:
برخي افراد13 نظريهي تکامل را پذيرفته و آن را موافق قرآن دانستهاند، و آيات مخالف را تاويل کردهاند.
نظريه تکامل در آيينه آيات
آيات قرآن را در رابطه با رد يا اثبات اين نظريه به سه دسته ميتوان تقسيم کرد:
آياتي که در اثبات نظريه تکامل مورد استناد واقع شدهاند.
1. آياتي که خلقت همه چيز را از آب ميداند.14
2. آياتي که خلقت را به سه مرحله تقسيم ميکند:15
2 ـ 1. بعد از خلقت و قبل از شکلگيري انسان؛
2 ـ 2. بعد از شکلگيري انسان و قبل از انتخاب آدم؛
2 ـ 3. انتخاب آدم از بين انسانها و بعد، امر کردن فرشتگان به سجدهي بر آدم.16
3. آياتي که به مرحلهي اول آفرينش انسان اشاره ميکند:
3 ـ 1. آفرينش انسان از خاک؛17
3 ـ 2. آفرينش انسان از آب؛18
3 ـ 3. آفرينش انسان از نطفه.19
4. آياتي که به مرحلهي دوم آفرينش انسان اشاره دارد (بعد از شکلگيري و قبل از انتخاب آدم.)20
5. آياتي که به مرحلهي سوم آفرينش انسان اشاره دارد. (انتخاب آدم از بين انسانها).21
آياتي که در رابطه با اثبات نظريه ثبات انواع مورد استناد واقع شده است:
1. آنها که خلقت همهي انسانها را از نفس واحد ميدانند؛22
2. آنها که خلقت آدم(ع) را از خاک ميدانند.23
آياتي که قابل انطباق با هر دو نظريه «تکامل انواع» و «ثبات انواع» است.24
جمعبندي و بررسي نظريه تکامل و قرآن:
آيات نامبرده در راستاي استدلال بر نظريههاي ياد شده، مورد رد و اثبات شديد صاحبنظران قرار گرفته است که مجال ذکر آنها نيست. در اين باره لازم است به دو نکته توجه داشت:
اول آنکه اين نظريه هر چند هنوز اثبات نشده است ولي مورد قبول بيتشرجوامع علمي (علوم تجربي) قرار گرفته و نظريهي «ثبات انواع» تغيير به صورت يک احتمال در کنار آن مطرح است و از طرف ديگر آيات قرآن هم قابل انطباق بر هر دو نظريه است،و هم به گونهاي است که طرفدار يک تئوري ميتواند با آوردن احتمالات متعدد آيات، استدلال ديگري را ابطال کند.
بنابراين:
1. بايد دقت نمود که اين مساله هنوز در حد يک نظريه يا فرضيه است.
2. به صورت قطعي نميتوان گفت که قرآن در اين زمينه چه نظري دارد، بله براي هر کدام ميتوان شواهدي اقامه نمود، و محققين مختلف هم ممکن است در روند تحقيقات خود به يک سمت متمايل شوند ولي بهتر آن است که تا اثبات يا رد قطعي اين نظريه، برداشت از آيات به صورت احتمالي بيان شود.
3. در صورت اثبات اين نظريه، آيات به گونهاي نيست که با آن تضاد داشته باشند.25
پي نوشت ها
1 . دارونيسم يا تکامل انواع، جعفر سبحاني، ص 18 و 19، انتشارات توحيد.
2 . ر.ک: پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، د. محمدعلي رضايي اصفهاني، ج 2، انتشارات کتاب مبين، چاپ چهارم، 1383.
3 . (1829 ـ 1744 م).
4 . (1882 ـ 1809 م).
5 . ر. ک: دارونيسيم يا تکامل انواع، استاد جعفر سبحاني، انتشارات توحيد، ص 15 ـ 17.
6 . ر.ک: همان، ص 57، 63.
7 . ر.ک: همان، ص 120 و 121.
8 . تکامل زيستي و آيات آفرينش، ابراهيم کلانتري، ص 42 و 43، ناشر: موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1382.
9 . نظريه تکامل از ديدگاه قرآن، مسيح مهاجري، ص 54.
10 . «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ» روم / 20.
11 . همان، ص 56 و 59.
12 . همان، ص 60 و 66.
13 . خلقت انسان، يدالله سحابي، ص 188، به نقل از نظريه تکامل از ديدگاه قرآن.
14 . انبياء / 30، نور / 45.
15 . اعراف / 11، حجر / 26 ـ 29.
16 . پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، همان، ص 256 ـ 261.
17 . انعام / 2، ص / 71، سجده / 8، مومنون / 12، صافات / 11، حجر / 29.
18 . فرقان / 54، سجده / 8 ـ 9.
19 . دهر / 2.
20 . بقره / 213.
21 . آل عمران / 33 (همان، ص 262 ـ 269)
22 . انعام / 98.
23 . آل عمران / 59.
24 . نحل / 4، کهف / 37، انفطار / 87، علق / 21 (همان، ص 275 ـ 276)
25 . برگرفته از پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، همان، ص 276.
براي مطالعه بيشتر مراجعه فرماييد به:
1. تکامل زيستي و آيات آفرينش، ابراهيم کلانتري، ناشر موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1382.
2. تکامل در قرآن، علي مشکيني اردبيلي، ترجمه: ق. حسيننژاد، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
3. نظريه تکامل از ديدگاه قرآن، مسيح مهاجر، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1363، داروتيسم يا تکامل انواع، جعفر سبحاني، انتشارات توحيد.
4. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، د. محمدعلي رضايي اصفهاني، ج 2، انتشارات کتاب مبين، چاپ چهارم، 1383.
5. خلقت انسان در قرآن، استاد محمدتقي مصباح يزدي.
6. آفرينش و انسان، محمدتقي جعفري.
7. خلقت انسان، يدالله سحابي.
8. قرآن، طبيعت و تکامل، مهدي بازرگان.
9. تفسير نمونه، آيتالله مکارم شيرازي، ج 11.
موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید