باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
پاسخ سوال اول:
حافظ شيرازي که او را لسان الغيب مي نامند، مردي از تبار علما و داراي سيره و روح عرفا بوده است. اگر چه آوازهي اشعار او در زمان حياتش از دروازهي شيراز به خارج سرايت کرده بود، ولي مردم زمانش بيشتر او را درجملهي دانشمندان حکمت و فقه و ادبيات و معارف الهي و در زمرهي سالکان مي شناختند. از آن هنگام که اشعارش توسط يکي از هم شاگردان و هم بحث او جمع آوري گشت و به صورت ديوان در آمد، به تدريج شخصيت شعر او بر ديگر ابعاد وجوديش غلبه يافت و به شخصيتي شهرت يافت که در زمان حياتش از آن احتراز داشت و به غير آن مشهور بود. اين توصيفات را محمد گلندام جمع کنندهي ديوان حافظ که با او در کلاس درس قوام الدين حسن شرکت مي کرد، از هم شاگردي خود داشته است و مرحوم قزويني يکي از حافظ شناسان خيلي نزديک به عصر خواجه شيراز يا معاصر با او، حافظ را اين گونه معرفي نموده است.
از نوشته هاي مورخان و تذکره نويسانِ معاصر با حافظ يا نزديک به او و هم چنين از ديوان اشعار او، استنباط مي شود خواجهي شيراز از زمرهي علما و دانشمندان شيعهي عصر خويش بوده است.
از گفتار علامه مطهري (ره) نيز شيعي بودن حافظ را مي توان فهميد. او مي گويد: اگر چه حافظ مي گويد:
(قطع اين مرحله بي همرهي خضر مکن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهي) اما کسي نمي داند استاد و مراد حافظ ـ در تصوف و عرفان ـ چه کسي بوده و علتش اين است که شيعه بوده است و تصوف شيعه از تصوف سني اين امتياز را دارد که کمتر دچار اين سلسله ها و اين تشريفات بوده است و اين حرف ها بيشتر مال متصوفهي اهل تسنن است و متصوفهي واقعي شيعه، هم عميق تر بوده و هم کمتر اهل اين حرفه ها هستند که خودشان را شيخ و استاد نشان دهند.
برخي اشعار ديوان حافظ نيز گوياي افکار و اعتقادات شيعي او است . او از تشنگي و مظلوميت حضرت اباعبدالله و ياران ابشان ياد مي کند و ظهور کوکب هدايت حضرت ولي عصر را آرزو مي نمايد.
حال جاي اين پرسش است که با توجه به اينکه بسياري از بزرگان ادبي ما در آثار خود مدح و ثناي خلفاي راشدين را نوشته اند و ممکن است بعضي از آنها هم شيعه بوده باشند مانند سعدي، حافظ، عطار و مولوي. دليل و حکمت آن چيست؟
براي روشن شدن پاسخ اين پرسش بايد به اين چند مطلب توجه شود:
الف_ آنانکه به حقيقت ، سني مذهب بودند، نيازي نداشتند به اينکه عقايد خود را پنهان کنند چون آنان حاکم بودند و همواره امنيت داشتند. (مجالس المؤمنين ، تأليف شهيد قاضي نورالله شوشتري، ج 2 ، ص 103 به بعد، حالات شيخ عطار) لکن شيعيان در اقليت و زير فشار حاکمان سني مذهب بودند و امنيت نداشتند. آنان براي حفظ مکتب و جان و مال خود ناچار بودند با حاکمان وقت همراهي کنند و در مواردي عقايد خود را اظهار نکنند و اين برنامه از سوي امامان شيعه ارائه شده بود و شيعيان بايد آن را اجرا مي کردند.
ب_ اگر کسي سني مذهب باشد، دو پهلو حرف نمي زند و اصلاً نيازي به دو پهلو حرف زدن نيست و اگر ببينيم کسي در مواردي خلفاء را مدح مي کند و در مواردي از آنان به نيکي ياد نمي کند بايد بفهميم که اين شخص سني مذهب تمام عيار نيست بلکه مي توان گفت که او شيعه مذهب است و گر نه دو پهلو سخن نمي گفت و اظهار مدح يا دوستي ، براي علل خاصي بوده است. (همان)
ج_ يکي از برنامه هاي اساسي مکتب شيعهء اثني عشريه که از سوي امامان معصوم پايه ريزي شده ، تقيه است. اصحاب کهف در ميان مردم زندگي مي کردند ولي خود را همراه آنان کرده بودند، در اعياد و مجالس جشن شرکت مي کردند، مانند آنها به خود زنار مي بستند و به اين وسيله خود را حفظ مي کردند. (اصول کافي، ج 2، کتاب الکفر و الايمان ، باب التقيه ص 218 ، ص 8) عمار ياسر در زير فشار شکنجه با شکنجه گران هماهنگي کرد و در خدمت پيامبر اظهار ناراحتي مي کرد. آيه آمد که اين عمل، اشکال ندارد و پيامبر هم به عمار فرمود: اگر باز هم چنان صحنه اي روي داد، تو همانطور عمل کن. (همان، ص 219 ح 10) در روايات فراواني ، امامان شيعه دستور به تقيه داده اند و هرکس که پيرو امامان است در موارد تقيه ، تقيه مي کند و رفتاري از پيش خود انجام نمي دهد.
امام باقر (عليه السلام) فرمودند: التقيه ديني و دين آبائي و لا ايمان لمن لاتقيه له، يعني تقيه دين من و دين اجداد من است و شيعه ايکه تقيه ندارد دين ندارد. (همان، ص 219 ح 12)
امام باقر (ع) فرمود: تقيه براي اين منظور تشريع شده که خون حفظ شود و براي همين در مورد خون تقيه نيست (همان ، ص 220 ، ح 16) اگر بگويند : به فلان کسي ناسزا بگو و گرنه تو را مي کشيم. در اينجا بايد ناسزا بگويي و حق نداري به خاطر ناسزا نگفتن خود را به کشتن بدهي ولي اگر بگويند فلان فرد را بکش و گر نه تو را مي کشيم در اينجا حق نداري او را بکشي گر چه تو را بکشند ، تو بايد کشته بشوي و کسي را به ناحق نکشي.
در مجالس المؤمنين ج دوم ص 6 : (مخفي نماند اينکه اکابر اين طايفهء رفيعه، گاه مي گويند: الصوفي من لامذهب له و گاه مي گويند: عمل به احوط مي کنيم ، در حقيقت گريز است از التزام به يکي از مذاهب سنت و احتراز از تصريح به انقياد مذهب شيعه از روي تقيه است) معناي اين جمله ها اين است که عرفا براي اينکه خود را مقيد به يکي از مذاهب اهل سنت نکنند ، مي گفتند که عارف، مذهب خاصي ندارد و به شيعه بودن خود تصريح نمي کردند و اين عدم تصريح از باب تقيه بوده است.
در همين کتاب در حالات شيخ عطار مي گويد: اگر بگويند شيخ عطار در کتابهاي خود در چند مورد به حقانيت خلفاي سه گانه تصريح کرده است پس چگونه شيخ عطار را شيعه مي دانيد؟ در جواب مي گوييم : اختصاص به شيخ عطار ندارد حتي آنهايي که به اتفاق فريفين، شيعه هستند آنها هم از باب تقيه خلفاي ثلاثه را مدح کرده اند (مجالس المؤمنين ج 2، ص 103 ، به بعد)
خود همين قاضي نويسنده مجالس المؤمنين ، سالها در هندوستان قاضي القضاه و مدرس علوم اسلامي بوده و شيعه بودن او را کسي نمي دانست و او در تمام آن سالها به تقيه رفتار مي کرد و آن روز که فهميدند او شيعه اماميه اثني عشريه است ، آنقدر بر او شلاق زدند که جان به جان آفرين تسليم کرد.
از آنچه گذشت معلوم شد که اين مدح و ثناها از باب تقيه است و هيچگونه اشکالي ندارد. طبق آنچه از ابيات مذهبي فردوسي برمي آيد او نيز شيعه مذهب بوده است.
درباره مذهب ابن سينا :
درباره مذهب بوعلي نمي توان به آساني قضاوت کرد زيرا گرچه او به اصول اسلام سخت پاي بند بود و حتي براي حل معضلات و مشکلات فلسفي و علمي به مسجد مي رفت و از درگاه پروردگار مدد مي طلبيد، در نوشته هايش کمتر به اعتقادات شخصي خود اشاره کرده است.
ابن سينا مانند عالم معاصر خود ابوريحان راجع به مذاهب سني و شيعه اظهارنظر شخصي نکرده و به وضوح از تمايلات خود به يک گروه سخن بميان نياورده است گرچه از يکي دو مورد در پايان الهيات شفا برمي آيد که او به وجود امام معتقد بوده و در برخي مسائل مانند فلسفه سياسي از نظريات شيعه بهره مند شده و از آن پيروي کرده است.
در مورد مذهب رازي:
محمدبن زکرياي رازي فيلسوف و حکيم نامدار و معروف ايران، با نقض هايي که بر فرقه هاي کلامي و به ويژه معتزليان داشته، مي تواند راهگشاي ما در بحث از تشيع او باشد. به رغم اتهام رازي به الحاد و مادي گري، در تاريخ حيات فکري جهان اسلام، داده ها و اسناد تاريخي ـ فلسفي برجاي مانده، که بر گرايش شيعي عميق رازي دلالت مي کنند. هم چنين توجه به آثاري چون الامامُ الفاضِل المعصوم و الامام و المأموم المُحِقّين و ديگر نوشته هاي او، تاييدي بر اين مطلب است.
عالم نامدار جهان تشيع، ابن طاووس در کتاب الاَمان خود نقل کرده که رازي شيعه مذهب بوده است. هم چنين مرحوم علامه شيخ آقا بزرگ تهراني، در کتاب الذَريعة الي تَصانيفِ الشيعَه رازي را در شمار مؤلفان شيعه دانسته است.
پاسخ سوال دوم:
از آنجايي که در اين فرصت امکان معرفي همه مشاهير شيعه وجود ندارد ،به پايگاه اينترنتي مجمع جهاني اهل بيت(ع) در بخشي از سايت خود اقدام به معرفي تعدادي از بزرگان، علما و مشاهير شيعه کرده است مراجعه نماييد.
در بخش مشاهير شيعه، اين پايگاه به ارائه زندگي نامه تعدادي از بزرگان، علما و مشاهير شيعه اقدام کرده است.
اين زندگي نامه ها شامل چندين بخش از جمله ولادت، دوران کودکي، شخصيت، اساتيد،شاگردان، تأليفات و ... است.
از جمله اين بزرگان مي توان از ابن قولويه قمي، شيخ صدوق، علامه حلي، شيخ صدوق، علامه طباطبايي(ره)، عبدالواحد بن محمد تميمي آمُدي، شيخ منتجب الدين، شيخ ابوالفتح کراجکي، ابن حمزه طوسي، نصر بن مزاحم، أمين الإسلام طبرسي، ابن شهر آشوب مازندراني، تاج الدين شعيري، ابن داود حلي، محمد بن إدريس حلي و سيد ابن طاووس نام برد.
همچنين زندگي نامه علمايي چون محمد بن حسن فتّال نيشابوري، محمد بن همام اسکافي، شيخ طوسي، ابن نما حلي، محمد بن جرير طبري، ورام بن ابي فراس، ابن فهد حلي، محمد بن محمد بن اشعث، يحيي بن سعيد حلي، احمد بن حسين بن غضائري، محمد بن عمر کشي، نعمان بن محمد تميمي، ابراهيم بن هلال ثقفي، ابن شاذان قمي، محمد بن ابراهيم نعماني، ابوغالب زراري، عبدالله و حسين ابنا بسطام، سيد قاضي نور الله شوشتري، احمد بن علي طبرسي در اين بخش آمده است.
موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید