باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
خلقت مابراساس عشق و محبت است خداوندبراساس تفضل ومحبتي که به فعلش وبندگانش دارد لذا ماراخلق کرده است وازمحبت وتفضل سوال نتوان کرد محبت اوبه ما همان خلقت ما ودوست داشتن اثارش است ودوست داشتن از طرف ماهمان فاني در اوشدن واز صفات خودي بيرون امدن وصفات خدا را گرفتن .پس اگر خلقت ما براساس عشق ومحبت شد پس اودوست دارد که ما هم به خوبيها برسيم وبه هدف نهايي که همان رضوان ورضايتمندي بين هردوي ما باشد برسيم ومي رساند وتمام شرايط را هم فراهم کرده است که به انجا برسيم عقل دروني و پيامبر بيروني را فرستاده وهيچ بخلي هم در اين زمينه نداشته است وبا صفت رحمت ورحمانيتش همه را به سرمنزل مقصود ميرساند .
عشق، رها کردن «خود» و خواسته ها و پسندهاي خود، در پاي «اراده محبوب » و «پسند معشوق » مي آموزد. ولي... تا آن محبوب و دلبر، چه و که باشد.
اگر ذره اي از آتش اين عشق در خرمن جان افتد، مي سوزاند و خاکستر مي کند و از عاشق، سلب جهت کرده، عقربه دل و جانش را رو به سوي معشوق مي گرداند.امام عارفان و عاشقان، حضرت سجادعليه السلام در «مناجات محبين »مي فرمايد: «خدايا! از تو محبت دوستدارانت را مي خواهم و عشق هر کاري که مرا به قرب تو برساند. مي خواهم که عشق خودت را نزد من محبوب تر از جزخودت قرار دهي، عشقم را به تو، رهنماي به سوي رضوانت قرار دهي و اشتياقم را به تو، عامل ترک گناه سازي. خدايا!... منت نه، به من بنگر،با چشم دوستي و نگاه عاشقانه مرا بنگر، از من روي بر مگردان...». (?)
آيا عشقي که انسان را به «رضاي الهي » بکشاند و شوقي که از«عصيان » باز دارد، سازنده نيست؟! خدايا، جرقه اي از اين آتش در جانمان بيفکن، تا بسوزيم و بسازيم و به مقام «رضا» برسيم و «قرار» بگيريم. «رضا»، ثمره محبت است. «محبت » هم ميوه درخت يقين است. از برجسته ترين خصال اخلاقي و سلوک روحي، «رضا» است.
آنکه در پس جلوه هاي ظاهري دنيا و صحنه هاي مشهود و علل و اسباب پيدا، به تدبير و اراده اي پنهان هم عقيده دارد و «مشيت الهي » را در وراي تقديرات مي بيند، نسبت به آنچه پيش مي آيد، با خوش بيني برخورد مي کند.صاحب «رضا» از آرامش روحي و طمأنينه برخوردار است.
کسي هم که به زمين و زمان و خدا و خلق خدا بدبين است و به ديده «عدم رضا» مي نگرد، پيوسته در رنج و حزن و اندوه است. آنکه «يقين » و «محبت » دارد، «رضا» هم دارد، حتي از رنج و بلا،«لذت » هم مي برد.
اين ديگ ز خامي است که در جوش و خروش است چون پخته شد و لذت دم ديد، خموش است
ريشه بسياري از افسردگي ها و غصه ها، کمبود يا نبود ايمان و يقين و عشق به حيات و حيات آفرين است. اين کاستي، سبب مي شود آدمي خود را از کائنات، «طلبکار» بداند و چون چرخش روزگار به کام دل و بر وفق مرادش نباشد، زبان به گلايه و شکوه بگشايد. اولياء خدا راحت جسم و جان را در گوهر «رضا» مي جستند.
به فرموده مولايمان علي عليه السلام: «ارض، تسترح » (?) !؛ راضي باش، تا راحت و آسوده شوي.
در معيشت و رزق و روزي هم، آنکه به قسمت خدايي رضا باشد، آسوده دل و راحت است. آنکه راضي نيست، اندوه هاي جانکاه دارد.
ثمره قلبي و آثار مشهود و محسوس رضا، راحتي جسم و جان است و اين کلام حضرت صادق عليه السلام است. چه دارويي ثمربخش تر از «رضا»، براي غم زدايي سراغ داريد؟
به فرموده امام علي عليه السلام: «الرضا ينفي الحزن ». (?) ؛ رضامندي، اندوه را مي زدايد.
بندگي خدا کردن و به ولايت او گردن نهادن و محبت او را در عمق جان داشتن و به وعده ها و گفته هاي حضرت حق، باور و يقين داشتن، بوستان وجودمان را از گلهاي «رضا» خرم مي سازد.
و اگر «او» از انسان راضي باشد و چيزي را براي وي بپسندد، چه لذتي بالاتر از رضامندي به رضاي حق؟! کي درد و يکي درمان پسندد يکي وصل يکي هجران پسنددمن از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد .
هدف خداوند ساختن انساني جامع و کامل از موجودي خاکي است که داراي تمامي انگيزههاي خوب و بد است، اين هدف از آفرينش است، و هرچه انسان به آن هدف نزديکتر شود رضايت إلهي را بيش از پيش به دست آورده است:
وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَالْفَوْزُالْعَظيمُ (توبه/72) و رضوان و خشنودي خدا برتر است و اين است پيروزيبزرگ.
پس تفاوت انسانها به ميزان جلب رضايمندي خدا و قرب و بعدشان از مبدأ هستي بستگي دارد، و چون دار دنيا محدود به عوامل (ي غالبا) غير ارادي بشر است دنيائي ديگر ايجاد شده تا در آنجا تفاوتها بروز و حضور بيشتري يابد، پس روز قيامت است که ميزان اين رضايتمندي را مشخص ميسازد، نه اينکه بهشت و جهنم هدف فعاليتهاي انسانها باشد. اما اينکه چون خداوند ميدانسته ما چکارهايم و چکار خواهيم کرد، پس چرا ما را در اين دنيا آورده است، پاسخهاي زيادي در همين سايت مطرح شده ضمن اشاره مختصر به آنها، نکته ديگري نيز بيان ميشود:
يکي از خواص امتحان گرفتن، مشخص شدن لياقت براي ديگران و خود فرد مورد نظر است و الا مثلا معلم کلاس خوب ميداند کدام شاگرد در امتحان چه ميکند، آيا او ميتواند به علم خود عمل کند و نمرهاي در حق شاگردش ثبت کند؟
قطعا خير!
زيرا اولين کسي که به او اعتراض ميکند شاگردش است، او حق دارد بپرسد:
چرا امتحان نگرفته نمره دادي؟
اگر امتحاني ميگرفتي من فلان و بهمان ميکردم تا نمرهام چنين نشود.
ثابت شدن و واضح شدن ميزان لياقت افراد حجت نام دارد، حجت آنقدر اهميت دارد که خداوند دليل ارسال رسل را حجت معرفي کرده است:
رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزيزاً حَکيماً (نساء 165) پيامبرانى که بشارتدهنده و بيمدهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حکيم است.
موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید