سلام.پرسشگر محترم براي پاسخ به اين مطلب لازم است که به چند نکته توجه شود. الف) در قرآن چند دسته آيه در مورد بردگان وجود دارد. قبل از ورود به بحث لازم است به شمارگان آيات مربوط به بردگان در قرآن اشاره کنيم که مجموعاً حدود 22 آيه است. اول. آياتي که واژه «عبد» و مشتقات به معناي بردگي کار رفته است 5 مورد؛ (بقره/ 178 و 221؛ نور/ 32؛ نحل/ 75 و شعراء/ 22) دوم. آياتي که از «رقبه» سخن گفته شده است 4 مورد؛ (نساء/ 92؛ مائده/ 89؛ مجادله/ 3 و بلد/ 13) سوم. آياتي که از ملکيت بردگان سخن گفته شده است 13 مورد؛ (نساء/ 3، 24، 25 و 36؛ نحل/ 71؛ مؤمنون/ 6؛ نور/ 31 ـ 33؛ روم/ 28؛ احزاب/ 50، 52 و 55 و معارج/ 30) البته در قرآن تعبير «اَمة و اماء» نيز وجود دارد که معمولاً با آيات فوق تداخل دارد. 1ـ به رسميتشناختن حقوق انساني بردگان 1/1ـ حق ازدواج دارند: Pوَأَنکِحُوا الْأَيَامَى مِنکُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن يَکُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌO[1]؛ «و افراد بىهمسرتان و شايستگان از بندگانتان و کنيزانتان را به ازدواج (يکديگر) در آوريد؛ اگر نيازمند باشند، خدا از بخشش خود آنان را توانگر مىسازد؛ و خدا گشايشگرى داناست». 2/1ـ حق مهريه دارند: Pوَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّO[2]؛ «مَهرشان را به طور پسنديده (طبق عرف، به خود) ايشان بدهيد». 3/1ـ حق قصاص دارند: Pالْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِO[3]؛ «آزاد عوض آزاد، و بنده عوض بنده». 2ـ جلوگيري از بدرفتاري با کنيزان 1/2ـ کنيزان را به اعمال منافي عفت مجبور نکنيد: Pوَلاَ تُکْرِهُوا فَتَيَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناًO[4]؛ «کنيزان جوانسال خود را اگر پاکدامنى را مىخواهند، بر تجاوزکارى (= زنا) وامَداريد». 2/2ـ ازدواج کنيزان بدون اجازه اهل آنان نباشد: Pفَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّO[5]؛ «پس آنان را با رخصت خانوادهشان به همسرى در آوريد». 3ـ تخفيف در مجازات: (مجازات کنيزان نصف افراد آزاد است) Pفَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِO[6]؛ «پس بر آنان نيمى از عذاب (و مجازاتى) است که بر زنان پاکدامن (آزاد) است». تذکر: شايد اين مطلب به خاطر محدوديتها و مشکلات خاص آنها بوده است. 4 ـ قرار دادن راهکارهايي براي آزادي بردگان: 1/4ـ مکاتبه (خريد آزادي خويش يعني آزادي برده بر اساس قرارداد بين او و مالکش) PفَکَاتِبُوهُمْO[7]؛ «پس با آنان مکاتبه کنيد (= قرارداد ببنديد)». 2/4ـ آزادي بردگان کفاره قتل خطاء (نساء/ 92) 3/4ـ آزادي بردگان کفاره روزه (بقره/ 184) 4/4ـ آزادي بردگان کفاره قسم (مائده/ 89) 5/4ـ آزادي بردگان کفاره ظهار (مجادله/ 3) 6/4ـ آزادي بردگان از مصاديق نيکي است و ثواب دارد (بقره/ 177) 7/4ـ آزادي اسيران به صورت مجاني يا با پرداخت فديه (عوض) (محمد/ 4) البته اين عوض که از طرف رهبر مسلمانان مشخص ميشود نوعي غرامت جنگي است و قرآن با اين دستور سرچشمه اصلي پيدايش بردگان جديد را مسدود کرد. آيت الله مکارم شيرازي در مورد آيات بردگان در قرآن مينويسند: «گرچه در قرآن مجيد، مسأله «استرقاق» (بردهگيري و بردهداري) به عنوان يک دستور حتمي در مورد اسيران جنگي نيامده است ولي انکار نميتوان کرد که احکامي در قرآن براي بردگان ذکر شده است».[8] ب) نسخ به چند معناست 1ـ نسخ در اصطلاح علوم قرآن، که به معناي جايگزين شدن حکم جديد به جاي حکم قبلي است (زمان حکم اول به اتمام رسيده است) مثل تغيير قبله که در قرآن آمده است و آيه دستور ميدهد به طرف مسجد الحرام نماز بخوانيد و اين حکم جايگزين حکم قبلي شد که در سنت پيامبر9 در اوايل اسلام وجود داشت و مسلمانان به طرف بيت المقدس نماز ميخواندند. Pقَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَO[9]؛ «به يقين روى چرخاندنت در آسمان (و نگاههاى انتظارآميزت) را مىبينيم و مسلماً تو را به [سوى] قبلهاى که از آن خشنودى، بازمىگردانيم؛ پس روى خود را به سوى مسجد الحرام کن؛ و هر جا بوديد، پس روى خود را به [سوى] آن کنيد. و در حقيقت کسانى که کتاب [الهى] به آنها داده شده، مسلماً مىدانند که اين [تغيير قبله، فرمان] حقّى است از جانب پروردگارشان و خدا از آنچه مىکنند، غافل نيست». لازم به يادآوري است که نسخ اصطلاحي نزد قرآنپژوهان سه معنا وجود دارد (نسخ حکم بدون آيه ـ نسخ آيه بدون حکم ـ نسخ آيه و حکم) که مورد اول پذيرفته شده و دو مورد ديگر مردود اعلام شده است. و نيز وجود آيه ناسخ در قرآن مورد قبول مفسران است (مثل آيه قبله که ذکر شد) اما در مورد وجود منسوخ اختلاف نظر هست و برخي افراد وجود اين گونه نسخ را تا دهها مورد پذيرفتهاند و برخي يک مورد را قبول کردهاند و برخي به کلي وجود آن را در قرآن منکر هستند.[10] تذکر: اين معناي نسخ در مورد آيات بردگان را کسي ادعا نکرده است. 2ـ نسخ تمهيدي؛ نسخ در اين اصطلاح به معناي آن است که قرآن يک عادت، روش و سنت غلط را به شيوه گام به گام از جامعه بر ميدارد. اين معناي نسخ مورد قبول آيت الله معرفت قرار گرفته و در مورد آيات بردگان پذيرفتهاند.[11] به اين معنا که قرآن در شرايطي نازل شد که مسأله بردگي در نظام اقتصادي، نظامي و اجتماعي عربستان بلکه در سطح جهان آن روز حضور مؤثر داشت و حذف يکباره آن موجب تنشهاي اجتماعي، اقتصادي و نظامي ميشد. چرا که از طرفي بخش اعظم نيروي کار جامعه را بردگان تشکيل ميدادند و بخش عظيمي از سرمايه ثروتمندان جامعه به شمار ميآمدند و اسيران جنگي و عدم امکان نگهداري آنها در يک جا و نياز غذا، مسکن و پوشاک بردگان و اسيران يک واقعيت بود که يکبار حل نميشد. از اينرو قرآن کريم با اتخاذ سياست گامبهگام در چند مرحله با مسأله بردهداري برخورد کرد. اول حقوق بردگان را به رسميت شناخت؛ دوم از ظلم به آنها جلوگيري کرد؛ سوم براي آنها تسهيلاتي قرار داد؛ چهارم آزادي آنها را کفاره گناهان قرار داد؛ پنجم مسلمانان را تشويق به آزادي آنان کرد. اين مطلب در سنت پيامبر9 و اهل بيت: نيز به صورتهاي مختلف وجود داشته است. به اين صورت که آنان نيز به رفتار نيکو با بردگان سفارش کرده و مکرر اقدام به آزادي بردگان کردهاند.[12] نتيجه اين اقدامات آن شد که طي چند قرن مسأله بردهداري از جامعه مسلمانان رخت بر بست بدون اين که نياز به قيام و خونريزي بردگان و قانون منع بردهداري باشد. (در حالي که در قيام بردگان حدود شش ميليون برده کشته شدند و تا سال 1840م در انگلستان و تا سال 1848م در فرانسه و در سال 1865م در آمريکا بردهداري وجود داشت و در سال 1890م در کنگره بروکسل اعلاميه الغاي بردگي در سراسر جهان اعلام شد.[13] 3ـ نسخ مشروط؛ نسخ در اين اصطلاح به اين معناست که يکي از احکام قرآن در شرايطي فعليت دارد و در شرايط ديگر بالقوه ميشود و حکم ديگري جاري ميشود و هرگاه شرايط نخستين بازگشت حکم اول جاري ميشود. براي مثال در شرايط مکه که مسلمانان در ضعف هستند قرآن دعوت به «گذشت» (صفح) نسبت به مشرکان ميکند. Pوَدَّ کَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌO[14]؛ «بسيارى از اهل کتاب، بعد از آنکه حق برايشان آشکار شد، از روى حسدى که در جانشان بود، آرزو مىکردند که شما را بعد از ايمان آوردنتان، به [حال] کفر بازگردانند؛ پس [آنها را] ببخشيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد؛ که خدا بر هر چيزى تواناست». و در شرايط مدينه که مسلمانان با قدرت هستند. مسلمانان را به دفاع و جهاد با مشرکان فرا ميخواند. Pوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراO[15]؛ «[منافقان] آرزو دارند، که [شما] کافر شويد ـ همانگونه که [خود] کفر ورزيدند ـ و مساوى يکديگر شويد؛ بنابراين، از ميان آنان دوستانى مگيريد، تا اينکه در راه خدا هجرت نمايند. و اگر (از هجرت) روى برتافتند، پس هر کجا آنان را يافتيد، ايشان را (به اسارت) بگيريد و (در صورت ضرورت) آنان را بکشيد؛ و از بين آنان، هيچ دوست و ياورى مگيريد». يعني هر دو حکم مشروط است اگر هرگاه شرايط مکه براي مسلمانان وجود داشت حکم آيات صفح اجرا ميشود و اگر شرايط مدينه وجود داشت حکم آيات قتال جاري ميشود. در مورد بردهداري نيز اصل حکم بردهداري نسخ (به اصطلاح علوم قرآني سنتي) نشده است بلکه نسخ مشروط شده است يعني اگر شرايطي مثل شرايط صدر اسلام دوباره بر جهان حاکم شود و کفار اسيران جنگي مسلمانان را به بردگي بگيرند (با اينکه روح تعاليم قرآن بر اساس آزادي انسان و نفي بردگي است اما) به اقتضاي شرايط همان قوانين بردگي صدر اسلام در مورد اسيران کافران حربي اجرا ميشود. نتيجه در قرآن از بردهگيري ذکري به ميان نيامده است و در مورد برده داراي نيز با اصل آن مخالف است هر چند که آن را به عنوان يک واقعيت اجتماعي پذيرفته است و آن را بيماري اجتماعي ميداند که نميتوان يکباره معالجه کرد از اينرو با نسخ تمهيدي کمکم آن را بر طرف کرد. يعني بردهداري را پذيرفت و قانونمند کرد تا به تدريج آن را ريشهکن کند. [1]. نور/32. [2]. نساء/25. [3]. بقره/178. [4]. نور/33. [5]. نساء/25. [6]. همان. [7]. نور/33. [8]. تفسير نمونه، ج 21، ص 431. [9]. بقره/144. [10]. ر.ک: البيان، آيت الله خويي؛ التمهيد، آيت الله معرفت و کتب علوم قرآن ديگر. [11]. شبهات و ردود، آيت الله معرفت، ص 150ـ170. [12]. عن ابي عبدالله7: ولقد اعتق علي7 الف مملوک لوجه الله عزوجل. وسائل الشيعه، ج 23، ص 10. [13]. تفسير نمونه، ج 21، ص 432. [14]. بقره/109. [15]. نساء/89.
نظر خودتان را ارسال کنید