باسلام خدمت شما پرسشگر محترم پاسخ: در اينجا لازم است نخست به تفسير آيه 24 نساء بپردازيم. Pوَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ کِتَابَ اللّهِ عَلَيْکُمْ وَأُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ أَن تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِکُم مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْکُمْ فِيَما تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِيماً حَکِيماًO[1]؛ «و زنان شوهردار (نيز بر شما حراماند؛) مگر آنچه (از کنيزان) که مالک شدهايد. (اين احکامى است که) خدا بر شما مقرّر داشته است. و غير از اين (زنانِ نامبرده) براى شما حلال است که با اموالتان [آنان را] طلب کنيد؛ در حالى که پاک دامنانِ غيرزشتکار (= غير زناکار) باشيد. و زمانى که از آن (زن)ان در آن (زمان) (مُتعه و ازدواج موقت) بهره مىبريد، پسمَهرشان را، در حالى که واجب شده، به آنان بدهيد. و هيچ گناهى بر شما نيست در آنچه، بعد از وجوب (مَهر)، با يکديگر در موردش توافق کرديد؛ به راستى که خدا داناى فرزانه است». شأن نزول حکايت شده که پس از جنگ «اوطاس»[2] برخى از زنان به دست مسلمانان اسير شدند و پيامبر9 پس از آنکه مطمئن شدند آنان باردار نيستند، اجازه دادند که با مسلمانان ازدواج کنند و يا هم چون کنيز در اختيار آنان قرار گيرند. اين آيه فوق در مورد اينگونه زنان فرو فرستاده شد.[3] تذکر: اين گونه شأن نزولها ممکن است تطبيق باشد؛ يعنى آيه يک مطلب عام را بيان مىکند، ولى با برخى وقايع تطبيق شده است. نکتهها و اشارهها 1. ازدواج با زنان شوهردار، از هر مذهب و ملتى باشند، حرام است و استثنا در مورد زنان غير مسلمانى که در جنگها اسير شدهاند، مىتواند به خاطر مصلحت اجتماعى باشد؛ يعنى اينگونه زنان يا بايد به محيط «کفر» بازگشت داده شوند، يا بدون شوهر در ميان مسلمانان بمانند و يا رابطهى آنان با شوهران سابق قطع شود و از نو ازدواج ديگرى نمايند. راه حل اول بر خلاف اصول تربيتى اسلام و راه حل دوم ظالمانه است و مفاسدى را به دنبال دارد؛ بنابراين تنها راه، همان راه حل سوم است؛ يعنى اسارت اين گونه زنان به منزلهى «طلاق» و جدايى از شوهران سابق به شمار آيد، و بعد از اتمام عِدّه[4] مىتوانند ازدواج کنند. 2. واژهى «مُحْصِنات» از مادهى «حِصْن» به معناى قلعه و دژ است و به زنان شوهردار و زنان پاک دامن «محصنات» گفته مىشود؛ چرا که خود را از کارهاى زشت حفظ مىکنند و يا در تحت حمايت مردان قرار دارند. گاهى اين واژه به زنان آزاد، در مقابل کنيزان، نيز گفته مىشود؛ چرا که آزادى آنها به منزله حريمى است که به دور آنان کشيده شده و کسى حق نفوذ به آن را ندارد. اين واژه در اين آيه به معناى اول و در آيه بعدى به معناى دوم است.[5] 3. تعبير «اينها امورى است که خدا بر شما مقرر داشته و نوشته است»، تأکيدى است بر اين که احکام و قوانين مربوط به جايز يا ممنوع بودن ازدواج با زنانى که نام برده شد، تغييرناپذير است. 4. اصل، حلال بودن ازدواج با زنان است، غير از مواردى که استثنا شده است. 5. پيوند مردان با زنان از روى پاکدامنى و بدون زشتکارى (زنا) باشد.[6] اين تعبير، شايد اشاره به اين حقيقت دارد که نبايد تمام هدف در ازدواج، هوسرانى و ارضاى غريزهى جنسى باشد، بلکه بايد هدف عالىترى، مثل بقاى نسل و حفظ خود از آلودگى، مد نظر باشد. 6. رابطه زناشويى بايد قانونى باشد؛ يعنى يا به شکل ازدواج و با پرداخت مهر و يا به شکل دارا بودن کنيز باشد.[7] 7. اين آيه به مُتعه[8] زنان، يعنى ازدواج موقت اشاره مىکند[9] و روايات زيادى از اهلبيت: و اصحاب بزرگ پيامبر9 اين مطلب را تأييد مىکند. در روايتى از امام صادق7 مىخوانيم. حکم مُتعه در قرآن نازل شده و سنت پيامبر9 طبق آن جارى گرديده است.[10] 8. از تعبير «زنانى را که با آنان ازدواج موقت مىکنيد، مهرشان را به عنوان يک واجب بپردازيد.» استفاده مىشود که اصل قانون ازدواج موقت، قبل از نزول اين آيهى براى مردم مسلم بوده است و اين آيه بر پرداخت مهر آنان تأکيد مىکند. از روايات شيعه و اهل سنت نيز استفاده مىشود که حکم ازدواج موقت در زمان پيامبر9 وجود داشته است و مسلمانان صدر اسلام بدان عمل مىکردند و دليل معتبرى از قرآن يا سنت پيامبر9 براى نسخ و زايل شدن اين حکم نداريم.[11] تنها از عُمر حکايت شده که دو مُتعه در زمان پيامبر9 وجود داشت که من آنها را حرام کردم و بر آنها مجازات مىکنم، متعه (يا ازدواج موقت زنان) و حج تمتع (که نوعى خاص از حج است).[12] البته همين جمله و حکم عمر نيز، دليل روشنى بر وجود و جواز ازدواج موقت در زمان حيات پيامبر اسلام9 است. 9. ازدواج موقت يک قانون کلى و عمومى است که براساس علم و حکمت الهى پايهگذارى شده و داراى امتيازات ويژهاى است؛ از جمله: الف) به غرايز طبيعى انسان، به صورت صحيح پاسخ مىدهد. ب) از انحرافات جنسى جامعه جلوگيرى مىکند يا آنها را کاهش مىدهد. ج) مىتواند براى افرادى که در دورهى تحصيل يا مسافرتهاى طولانى هستند و نمىتوانند ازدواج دايم نمايند، کارساز باشد. د) شرايط سنگين ازدواج دايم و مسئوليتهاى آن را بر طرفين تحميل نمىکند. 10. جامعه بشرى در عصر حاضر بر سر دو راهى «ازدواج دايم» و «فحشا» قرار گرفته است و عملًا روابط نامشروع را براى کسانى که نمىتوانند ازدواج دايم کنند، به رسميت شناخته است، در حالى که قانون ازدواج موقت مىتواند بشريت را از اين بنبست بيرون آورد. در روايتى از امام باقر7 حکايت شده که على7 مکرر مىفرمود: اگر عمر ازدواج موقت را قبل از من حرام نکرده بود، جز تعداد اندکى، کسى مرتکب عمل زشت (زنا) نمىشد.[13] 11. ازدواج موقت قانون و مقررات خاص خويش را دارد؛ يعنى همانند ازدواج دايم داراى صيغه خاص شرعى است و زن در مدت ازدواج موقت حقّ ازدواج با مرد ديگر را ندارد و بعد از اتمام ازدواج نيز بايد عدّه نگه دارد؛ يعنى دست کم چهل و پنج روز صبر کند، تا اگر باردار شده است روشن شود. در ازدواج موقت چنانچه فرزندى پيدا شد، فرزند قانونى اين زن و شوهر به شمار مىآيد و بايد مورد حمايت قرار گيرد. البته ازدواج موقت، از نظر ارث بردن زن و شوهر از يکديگر و واجب شدن هزينه زندگى زن (نفقه)، با ازدواج دايم تفاوت دارد؛ از اين رو، شرايط سنگين ازدواج دايم را بر مرد و زن تحميل نمىکند. 12. در ازدواج موقت، طرفين مىتوانند با رضايت خويش مقدار مهر را کم يا زياد کنند؛ چرا که مهر نوعى بدهکارى است که با رضايت طرفين قابل تغيير است. و نيز از آيهى استفاده شده که، در ازدواج موقت طرفين مىتوانند مدّت عقد را تمديد نمايند (البته براي اجرا نياز است به کتب فقهي مجتهد مراجعه شود).[14] نکات الف) متعه بهرهکشي از زن نيست چرا که استفاده جنسي دو طرفي است و از آنجا که متعه کارکردهاي زيادي دارد که به نفع جامعه و زن و مرد است قرآن پذيرفته است که ضرورتها را حل کند. ب) کارکردهاي متعه عبارتنداز: 1ـ ساماندهي ازدواجهاي غيرقانوني در جامعه 2ـ بالا رفتن ضريب امنيت جنسي در جامعه 3ـ جلوگيري از فحشاء براي جوانان (بهداشت جنسي) 4ـ فرار از مشکلات ازدواج دائم (دفع ضرر اقتصادي) 5 ـ حلّ مشکل دانشجويان و تجار مسافر 6 ـ حل مشکل مردان نيازمند به زن در حال عادت زنانه 7ـ حل مشکل فرزندان متعه (ارث و ...) 8 ـ نفع اقتصادي براي خانمها 9ـ بهداشت رواني در هنگام آميزش که موجب سلامت نسل ميشود 10ـ گاهي صيغههاي موقت به دائم ختم ميشود. 11ـ محرم شدن افراد در محيطهايي که اختلاط زن و مرد است. 12ـ تحت الحمايه شدن زنان بيسرپرست در جامعه 13ـ زنان بيسرپرست زيادتر هستند و متعه موجب کاهش آنها ميشود. ج) متعه احکام خمسه دارد. گاهي واجب است اگر مرد يا زن بدون متعه به گناه بيفتد. گاهي حرام است اگر مرد يا زن آبرويشان از بين برود يا مفاسد ديگر داشته باشد. گاهي مستحب يا مکروه يا مباح ميشود. د) اسلام ميخواهد که ارضاي غريزه جنسي انسان به صورت حداکثري قابل ارضاء و قانونمند باشد تا اولاً راه کمال انسان باز شود. ثانياً بهانه براي گناه نباشد. [1]. نساء/24. [2]. اوطاس نام محلى است که يکى از جنگهاى اسلامى در آنجا واقع شد. [3]. همان، ص 333؛ تهذيب الاحکام، ج 8، ص 176؛ عوالى اللالى، ج 3، ص 228؛ وسائل الشيعه، ج 21، ص 104، و بحار الانوار، ج 21، ص 182. [4]. عدّه آنان يک بار قاعده شدن و يا (در صورت باردارى) وضع حمل آنان است (تفسير نمونه، ج 3، ص 333). [5]. همان. [6]. واژه «غيرُ مُسافِحين» از ماده «سِفاح»، در اصل به معناى ريزش آب، و يا اعمال بيهوده و بىرويه است و در اينجا کنايه از عفت و دورى از عمل زشت (زنا) است (همان، ص 334). [7]. در مورد کنيزان و بردهدارى در اسلام، ذيل آيات بعد توضيح خواهيم داد. [8]. واژه «مُتعه» در لغت به معناى «بهرهگيرى» آمده است، اما در اسلام در دو مورد اصطلاح شده است: يکى ازدواج موقت با زنان و دوم حج تمتع. [9]. اگر آيهى فوق را به معناى ازدواج دايم بگيريم، معناى آيه غلط مىشود؛ يعنى: اگر از زنان دايم بهرهگيرى کرديد، مهر آنان را بپردازيد، در حالى که مهر زنان دايم با بهرهگيرى و بدون آن لازم است و حتى به مجرد عقد پرداخت نيمى از مهر لازم مىشود. [10]. نوادر اشعرى، ص 81؛ کافى، ج 5، ص 448؛ تهذيب الاحکام، ج 7، ص 250؛ استبصار، ج 3، ص 141؛ نور الثقلين، ج 1، ص 467 و تفسير برهان، ج 2، ص 9ـ58. [11]. تفسير نمونه، ج 3، ص 338ـ340 و الغدير، ج 6، ص 206ـ210. [12]. «متعتان کانتا على عهد رسول اللّه وانا احرمهما ومعاقب عليهما متعة النساء ومتعة الحج». (ر. ک: سنن کبرى بيهقى، ج 7، ص 206؛ تفسير قرطبى، ج 2، ص 392؛ تفسير طبرى، ج 5، ص 10 و کنز العرفان، ج 2، ص 158). [13]. عن الباقر7 کان عليُّ يقول: «لولا ما سبقنى به بنى الخطّاب ما زنى إلّا شقىّ». (اصول کافى، ج 5، ص 448؛ تفسير صافى، ج 1، ص 439؛ تهذيب الاحکام، ج 7، ص 250؛ وسائل الشيعه، ج 21، ص 5؛ و جامع البيان، ج 5، ص 10). [14]. در روايات اهل بيت: نيز به اين مطلب اشاره شده است (ر. ک: اصول کافى، ج 5، ص 378 و وسايل الشيعه، ج 21، ص 239ـ337).
نظر خودتان را ارسال کنید