باسلام خدمت شما پرسشگر محترم مبارزه با اين افکار دو راهکار اصلي دارد. راهکار اول توحيداست, يعني شما توجه کنيد توفيق کار خوب و قدرت کار خوب و ابزار کار خوب و تمام وجود خودتان از خدا است و اين خدا است که فاعل حقيقي و موثر واقعي خير است و ما تنها ابزاري هستيم در دست او و حتي قدرت انتخاب و اختيار را او به ما داده است, پس از خود چيزي نداريم و چيزي نيستيم که بدان بباليم. راهکار دوم نيز توجه به گناهان است. اگر انسان در حين عمل خير و هنگامي که اين افکار به او هجوم مي آورد, ياد گناهان و خطاهاي خود بيافتد, به خود اجازه نمي دهد که ببالد و خود را برتر از ديگران بداند. البته ناگفته نماند, گاهي اين حالت واقعا در اثر احساس عجب است, ولي در مورد شما ممکن است در اثر وسواس باشد, يعني در حقيقت شيطان است که اين افکار را در شما بزرگ مي کند, بايد سعي کنيد به وسوسه ها توجه نکنيد. سوال شما نشانگر اين معنا است که شما اهل عجب و خودبزرگ بيني نيستيد, و تنها به اين موضوع حساس شده ايد. در هر صورت درمان عجب بيشتر جنبه شناختي دارد. کسي که به توحيد و خداي يگانه معتقد است و همه عالم را مظهر خدا مي داند, جايي براي ا ينکه براي خودش به صورت مستقل جايگاهي قايل شود و بگويد من, وجود ندارد. انسان هر چه دارد از خدا است و هر چه هم در آينده خواهد داشت از خدا است -انا لله و انا اليه الراجعون- و حتي خودش هم مخلوق خدا است و عبادت اش هم به حول و قوه و به توفيق او است, قدرت و نيرويش هم از او است- لا حول ولا قوه الا بالله- پس جايي براي خود باقي نمي ماند که بخواهد به آن ببالد و خود را برتر از ديگران بداند, ديگراني که آنها هم بنده و مظهر خدا هستند و از خداوند به اندازه خود بهره و پيش خداوند به اندازه شايستگي هايشان منزلت دارند. هيچ کسي نمي تواند خود را برتر از ديگران بداند, زيرا حقيقت و شايستگي انسان ها را تنها خدا مي داند و چه بسا کسي که ما خيال مي کنيم از ما پايين تر است, نزد خداوند به خاطر اخلاص و بندگي نهاني و يا داشتن صفات نيکو برتر باشد. اطلاعاتي درباره عجب و راهکار درمان آن: مي توان گفت: سر چشمه همه گناهان ، يکي از اين صفات چهار گانه است .... يا تشبه به خدا يا تشبه به شيطان يا تشبه به حيوانات و يا تشبه به درندگان است . بنابراين علل گناهان يکي از اين صفات چهار گانه است = يا صفت ربوبيت ، يا صفت شيطانيت ، يا صفت بهيميت و يا صفت سبعيت . 1- گناهاني که مربوط به صفت ربوبيت و آقايي است مثل تکبر و تفاخر و تجبر و بزرگي و حب مدح و ثناء وحب عزت و بقاء و عجب و خودبيني. 2- گناهاني که مربوط به صفت شيطاني است مثل ظلم و حسد و حيله گري و خدعه گري و غش و نزاع و جدال و أمر به فساد و منکرات و بدعتها و گمراهي ها . 3- گناهاني که مربوط به صفت بهيميت و حيوانيت است مثل زنا و لواط و سرقت و حرامخواري و حرص و مانند اينها . 4- گناهاني که مربوط به صفت سبعيت و درندگي است مثل قتل و غضب و مانند اينها . عجب و خوبيني از جمله صفات رزيله اي است که ريشه در تکبر و خودبزرگ بيني و تشبه به خداوند در صفاتي که خاص او است دارد و از مهلکات عظيم نفساني به شمار مي رود. عجب و خودپسندى عبارت است از اينکه انسان خود را صاحب کمالى ببيند، آن کمال را از خود بداند و به لحاظ داشتن آن راضى باشد، به خود و به کمال خود ببالد و خويش را بزرگ انگارد و در نتيجه فراموش نمايد که او و کمالاتش همه از خدا است، انسان از خودش هيچ ندارد و در مقابل عظمت هستى و کمالات آن، سرسوزنى هم به حساب نمىآيد. عجب بزرگداشت خود به لحاظ نعمت و فراموش کردن منعم است. صاحب جامع السعادات در مورد عجب نوشته است: عجب يکى از هلاک کنندههاى بزرگ و از رذيلانهترين ملکات بدخلاقى است. رسول خدا(ص) در مذمت عجب فرموده است: سه چيز هلاک کنندهى آدمى است (هلاکت به لحاظ حيات انسانى و ايمان) حرصى که اطاعت و پىگيرى شود، هواى نفسى که تبعيت گردد و عجب انسان نسبت به خودش. امام صادق(ع) فرمود: کسى که دچار عجب شود هلاک مىگردد.ايشان در جاى ديگرى فرموده است: اگر نبود که خداوند مىدانست هر آينه گناه بهتر از عجب است، کارى مىکرد که هيچ مؤمن به گناه آلوده نشود. امورى که زمينه عجب را در انسان فراهم مىآورند عبارتند از: علم و دانش، مال و ثروت، مقام و منصب، قدرت، آبرو، رأى و عقيده، عمل و اطاعت هوش و ذکاوت، جمال و زيبائى، عقل و امثال آن. ـ عجب و خودپسندى سر منشأ بسيارى از رذايل اخلاقى همچون تکبر، فراموشى گناهان، فراموشى منعم، غرور، استبداد به رأى و حقير شمردن ديگران و مانند آن مىباشد و خود ريشه در جهل و غفلت و شرک خفى دارد؛ بنابراين مهمترين راه علاج آن معرفت نسبت به حق تعالى و توحيد او و توجه به عظمت هستى و حقارت خود است. کسى که دچار خودپسندى و عجب است بايد بداند که هر يک از اسباب عجب معالجهاى مخصوص دارد از آن رو ابتدا لازم است به خودشناسى بپردازد و سپس نسبت به درمان سبب خودپسندى خويش اقدام نمايد. راه شناخت عجب و تکبر دوگونه است: الف( راه درونى: هر انسانى از نفس خود آگاه است و با ژرفکاوى در نفس خويش به خوبى مىتواند اوصاف و احوال دل خود را باز شناسد. ب( راه بيرونى: با نگرش بر اعمال مىتوان اوصاف درونى را شناخت. مثلاً کسى که همواره از خود تعريف و تمجيد مىکند. معلوم است که گرفتار عجب و خودبينى است ، مانند رفتار کسى که متکبرانه بر خورد مي نمايد و ديگران را خوار و کوچک مىشمارد، ما از نوع رفتار او متوجه مي شويم که مبتلا به بيمارى کبر شده است. البته اينگونه صفات مراتب مختلفى دارند. مراتب بالاى آن واضح و آسانياب است، ولى مراتب خفيف و نازل آن بسيار پيچيده و ديرياب است و به سادگى قابل تشخيص نيست. پي آمد هاي زشت خود پسندي آفات و مضرات عجب بسيار است ما در اين فرصت تنها به گوشه اي از انها اشاره مي کنيم. 1- کسي که خود پسند است، اين صفت کم کم او را به وادي خطرناک کبر مي کشاند و گرفتار آفات آن مي کند، چه اينکه عجب يکى از عوامل کبر است و در حديث از امام باقر (ع) است که اگرکسى در قلبش به اندازه سنگينى دانه خردلى از کبر باشد، هرگز داخل در بهشت نخواهد شد»! لايدخل الجنة من فى قلبه مثقال حبة من خردل من کبر اصول کافى، جلد 2، صفحه 310. 2- آدم معجب و خود پسند به اين دليل که خود رانيکو مي انگارد و از خويش راضي و خوشنود است، گناهان خويش را فراموش کرده به آنها اهميت نمي دهد و خود را از بررسى اعمال خود بىنياز مىداند، در نتيجه توفيق توبه نمي يابد و در جهل و گناه خود غوطه ور مي ماند. 3- ديگر اينکه عجب طاعات و عبادات را در نظر انسان بزرگ مىکند و باعث مىشود که انسان به خاطر عباداتش بر خدا منّت نهد و همين براى نقصان يک انسان و حبط عمل؛ يعني بطلان و خنثي شدن اثر اعمال و عبادات او، کافى است. از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: عالمى نزد عابدى آمده از او پرسيد: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آيا از چون منى درباره نمازش سؤال مىکنى در حالى که از فلان وقت خدا را عبادت مىکنم. پرسيد: گريهات چگونه است؟ جواب داد: مىگريم تا اشکم جارى مىشود. عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا مىخنديدى از اين گريه در حال ادلال بهتر بود زيرا چيزى از عمل شخص مدلّ بالا نمىرود. 4- همچنين عجب و خود پسندى اگر به واسطه عبادات حاصل شود، انسان را از دريافت آفات آنها کور مىکند کسى که دچار عجب است خود را فريب مىدهد و با پروردگارش خدعه مىکند و خود را از مکر خدا (عذاب الهى) در امان مىداند و از عقاب خدا غافل مىشود در صورتى که قرآن عظيم مىفرمايد: لا يَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ الا القَوْمُ الخاسِرُونَ از عقاب الهى غافل نمىشوند مگر زيانکاران. سوره اعراف، آيه 5- انسان خود پسند ، خويش را از مشورت و استفاده از ديگران بي نياز مي بيند در نتيجه اين حالت او را از مشورت و يادگيرى باز مىدارد و سبب مىشود که هميشه در ذلّت جهل و ناآگاهي باقى بماند. چه بسا کسانى که در اثر يک نظريه اشتباهى که در اصول يا فروع آن دچار عجب مىشوند ، سبب هلاکت خود را فراهم کنند. 6- عجب حتي باعث مي شود که آدم خود پسند در حالي که زشت رفتار است ، خود را خوش رفتار بداند و اعمال زشت نزد او زيبا جلوه نمايد و مصداق اين آيه از قرآن کريم قرار گيرد : ا فَمَنْ زُيّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا آيا کسى که کردار زشتش در نظرش زينت داده شده و آن را نيکو پنداشته است؟ سوره فاطر، آيه 8- يا اين آيه که مي فرمايد : زيانکارترين مردم کسانى هستند که کوشش آنها در راه زندگى دنيا تباه شده، ولى گمان مىکنند که نيکوکارى مىکنند. (سوره کهف، آيه 104 7- عجب در نهايت باعث هلاکت انسان است و موجب مي شود که آدمي صورت انساني خود را از دست بدهد و از مرتبه انسانيت سقوط نمايد . نبىّ گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم در اين زمينه مىفرمايد: سه چيز است که باعث هلاکت مىشوند: ثلاث مهلکات شحّ مطاع و هوى متّبع و اعجاب المرء بنفسه بخلى که از آن اطاعت شود، هوى و هوسى که از آن پيروى شود و اينکه انسان از خودش خوشش بيايد و خود پسند شود. 8- خود پسندي، باعث فسق و خروج از بندگي خداوند خواهد شد، از امام باقر عليه السّلام يا امام صادق عليه السّلام نقل شده است: دو نفر وارد مسجد شدند در حالى که يکى عابد بود و ديگرى فاسق سپس از مسجد خارج شدند در حالى که فاسق به مرتبه صديقين رسيده بود و عابد فاسق گشته بود زيرا عابد در حالى داخل مسجد شد که با فکر در عبادتش دچار ادلال بود ولى فکر فاسق در پشيمانى از کرده خود بود و از گناهان خود استغفار مىکرد. در حديث ديگري امام صادق (ع) مىفرمايد: گاهى انسان گناه مىکند و پشيمان مىشود سپس عملى نيک انجام مىدهد و خوشحال مىشود، به علت همين سرور و شادمانى از حالى که قبل از عمل نيک داشت تنزّل مىکند پس اگر بر آن حال گناه باقى مىماند برايش بهتر بود. 9- عجب راه نفوذ شيطان را بر انسان مي گشايد و باعث فريب او مي شود : حضرت موسى عليه السّلام نشسته بود که ابليس با شنلى رنگارنگ نزد او آمد وقتى نزديک موسى رسيد شنل را برداشت و سلام کرد. موسى عليه السّلام فرمود: کيستى؟ عرض کرد: ابليس. فرمود: خدا تو را به کسى نزديک نکند. عرض کرد: به خاطر منزلتى که نزد خدا دارى براى عرض سلام آمدهام. پرسيد اين شنل چيست؟ عرض کرد: بوسيله آن قلوب مردم را مىربايم. فرمود: چه گناهى است که اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولى مىشوى. عرض کرد: هنگامى که دچار عجب و خود پسندى شود و عباداتش در نظرش زياد جلوه کند و گناهانش در نظرش کوچک شود. 10- عجب آفت نيکوکاران است، آفتي که نزديک است خوبان و کساني که حتي به درجه صديقين رسيده اند، از مقام خود ساقط نمايد و از گناه کاران نيز نازلترشان سازد. در روايتي حضرت صادق آل محمد(ع) فرموده است: خداى تعالى به داود عليه السّلام وحي فرمود: اى داود گناهکاران را مژده بده که من توبه پذيرم و گناهان را مىبخشم، ولي صدّيقين را بترسان که از اعمالشان دچار عجب نشوند، بدرستى که هر بندهاى را براى حساب نگاه دارم، هلاک خواهد شد. کتاب ترجمه اخلاق ص : 280 مرحوم سيد عبدالله شبر در کتاب شريف «الاخلاق» معالجهى هر يک از اسباب عجب را به شرح زير بيان نموده است. (البته به نقل از ترجمهى آن) 1. اگر عجب به خاطر امور جسمانى چون جمال، ترکيب، صحت، قوت، تناسب اعضاء و زيبائى چهره است علاج آن به تفکر در کثافاتى است که درنهان انسان وجود دارد و همين طور انديشه در اول خلقش که نطفهاى بود و آخر کارش که جيفهاىخواهد بود و ديگر عبرت گرفتن از صورتهاى زيبا و بدنهاى لطيفى که وجود داشته و اکنون چنان پوسيدهاند که طبع عقلاء از آنها متنفر است. 2. عجب به قدرت و سطوت: قرآن کريم از قومى نقل مىکند که مىگفتند: چه کسى از ما قوىتر است. علاج اين قسم به اين است که بداند يک روز تب کافى است که قوتش را مبدل به ضعف نمايد و يک پشه يا يک خار مىتواند او را عاجز نمايد. 3. عجب به عقل و زيرکى: علاج آن اين است که خداى را به خاطر عقلى که به او عطا فرموده شاکر باشد و بينديشد که با کوچکترين مريضى که بر مشاعرش عارض شود، چنان عقلش زايل مىشود که وسيله خنده و بازيچه ديگران خواهد شد. 4. عجب به حسب و نسب: علاج اين قسم به اين است که بداند اين کمال نادانى است که در اخلاق و افعال مخالف سيره پدرانش باشد و با اين حال گمان کند که از آنها است. 5. عجب به مال: قرآن کريم از گروهى نقل مىکند که مىگفتند: ما از شما ثروتمندتر هستيم. علاج اين قسم به اين است که در آفات و آشوبهاى مال بينديشد و بداند که مال از يک دست مىآيد و از دست ديگر مىرود. پس اگر مال دليل برترى کسى باشد در بين کفار و يهوديان کسانى هستند که از همه ثروتمندتر هستند پس بايد که آنها ارزشمندتر نيز باشند. 6. عجب به رأى و نظر: مانند کسانى که اعمال بد خويش را نيک مىپندارند و خيال مىکنند که تنها نظريه ايشان صحت دارد. علاج ايشان به اين است که هميشه نظرات خود را متهم نمايند و هيچگاه فريب نظريه خويش را نخورند مگر در صورتى که دليل قطعى از کتاب و سنت بر صحت آن گواهى دهد. اکنون گفتارى از امام خمينى راجع به عجب: امام خمينى در نامهاى به خانم فاطمه طباطبايى همسر مرحوم سيد احمد خمينى درباره عجب نوشتند: دخترم! عجب و خودپسندى از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است. اگر اندکى در عظمت خلقت به اندازهاى که تاکنون بشر با همه پيشرفت علم به شمه اى از آن آگاه شده است تفکر شود، حقارت خود و عظمت منظومههاى شمسى و کهکشانها را ادراک مىکند و عظمت خالق آنها را اندکى مىفهمد و از عجب و خودپسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مىنمايد. درمان عجب: براي درمان خودبيني نخست بايد ريشه آن را شناخت و با کنار گذاشتن آن عامل به مبارزه با اين بيماري خطرناک رواني قيام کرد. به عبارت ديگر معالجه را بايد در مبارزه با عامل شروع کرد نه معلول. پيامبر اسلام(ص) مي فرمايند: هر چيزي که در انسان غرور ايجاد مي کند وي را مست مي نمايد و سزاوار است با آنها با احتياط برخورد کند و آنها عبارتند از: مال و ثروت، قدرت و رياست، علم و دانش، تعريف و ستايش اغراق آميز، جواني و نيروي جواني که هر کدام باد غرور دارد } (کنزالعمال، ج 3، ص 459).{ مرحوم ملا احمد نراقي در معراج السعاده نيز در بحث عجب و خودبيني فصلي را گشوده است در باب معالجه مرض عجب مي فرمايند: «دو معالجه است يکي اجمالي و دومي تفصيلي. معالجه اجمالي اين است که پروردگار خود را بشناسي و بداني که عظمت و کمال و عزت و جلال، سزاوار غير او نيست و معرفت به حال خود هم رساني و بشناسي که تو به خودي خود از هر ذليلي ذليل تر و از هر قليلي قليل تري... و اما معالجه تفصيلي آن، اين است که تفحص کند از آنچه سبب عجب او شده و چاره او را کند به نوعي که مذکور مي شود و تفصيل آن اين است که: اسباب عجب در اغلب علم است و معرفت و عبادت و طاعت و غير اينها از کمالات نفسانيه مانند ورع و تقوا و شجاعت و سخاوت و امثال اينها و نسب و جمال و مال و قوت و تسلط و جاه و اقتدار و بسياري اعوان و انصار و زيرکي و ذکاء و فهم و صفا...». سپس اين استاد اخلاق براي علاج عجب و خودبيني به سبب هر يک از اين عوامل چندگانه به تفصيل راهکارهاي مختلف و متعدد ارائه مي فرمايند که براي اطلاع بيشتر و عملي کردن آن راهکارها به اصل کتاب معراج السعاده، بحث عجب مراجعه کنيد و متناسب با عامل به وجود آورنده خودبيني، روش درمان و حل معضل را پياده کنيد. در عين حال ما در اينجا به يک سري راهکارهاي کلي اشاره مي کنيم که اميد است مفيد واقع شود: الف) به فقر وجودى خود نسبت به خداوند سبحان توجه کامل داشته باشيد و يک لحظه از آن غفلت نورزيد؛ يعنى، به يک خودشناسى و خداشناسى دقيق و صحيح بايد برسيد که شما چه هستيد و چه مىتوانيد باشيد و اگر لطف و فيض الهى نباشد چه خواهيم شد و آيا اصلاًوجود داشتم و مىتوانيم موجود باشيم؟ }اگر نازى کند يک دم {}فرو ريزند قالبها{ ب ) جايگاه خود را در مجموعه نظام هستى بيابيد که ذرهاى هستيد در بيکرانه عالم وجود که گويا بود و نبود ما يکى است. همانند قطرهاى در برابر اقيانوس انسانها و يک ذرهاى در مجموعه عالم هستى. در اين مورد بسيار فکر کنيد و چندين سطر در اين مورد بنويسيد (به مدت 5 روز) و روزى چند بار آن را با صداى بلند بخوانيد. مثلا علي(ع) در اين زمينه مي فرمايند: «تعجب مي کنم از اشخاص مغرور که ديروز نطفه اي بودند و فردا لاشه اي بيش نخواهند بود» } (نهج البلاغه، حکمت 21).{ و امام باقر(ع) مي فرمايند: «راه غرور و خودبرتر بيني را به وسيله معرفت نفس مسدود کن» } (تحف العقول، ص 285).{ج ) به ضعف و نقص خود در دستگاه بدن و ناتوانى در انجام کارهايى که مىخواهيد انجام دهيد ولى نمىتوانيد بيانديشيد و به يقين بدانيد که تمام اين امور حکايت از تدبير مدبرى مافوق همه تدابير بشرى دارد و او تصميمگيرنده نهايى است. محصول اين انديشه خود را نيز دريک صفحه گزارش کرده و روزى دو بار آن را با تمرکز حواس و دقت بخوانيد. د ) به پيامدهاى ناگوار حب ذات افراطى بيانديشيد و سرنوشت زشت اينگونه افراد را مطالعه کنيد و مد نظر داشته باشيد و کافى است برخى از اين پيامدها را نوشته و در کيفيت گرفتار شدن افراد به آنها تفکر کنيد. مثلا توجه به عاقبت کساني که خود برتر بين و گردنکش بودند، مثل فرعون مصر که خود را خدا مي خواند و شاه ايران که خويشتن را شکست ناپذير دانستند و ژاندارم منطقه تصور مي کرد چگونه ذليل گشت؟! روزي عارفي به هارون الرشيد که مي خواست آب بخورد گفت: اگر آب پيدا نشود ارزش اين آب چقدر است؟ گفت به اندازه نصف پادشاهي ام!! آنگاه پرسيد اگر اين آب بيرون نيايد، کسي که تو را معالجه کند چه مبلغي حاضري بپردازي؟ گفت: تمام پادشاهي ام!! عارف گفت: رياست و پادشاهي که به بهاء آب خوردن و بيرون آمدن آن نمي ارزشد مغرور نباش ه ) روايات و آياتى و ضربالمثلها و حکاياتى که در مذمت، عواقب شوم اين صفت بيان شده است، زياد مطالعه کنيد و براى مدت 10 روز حداقل روزى نيم ساعت از اينگونه مطالب (کتب اخلاقى) مطالعه کنيد: 1- قلب سليم، شهيد دستغيب 2- گناهان کبيره، شهيد دستغيب 3- جامعالسعادات، نراقى 4- معراجالسعاده، نراقى منابع اصلي اخلاق اسلامي براي مطالعه بيشتر: -راه روشن, ترجمه مهجه البيضاء فيض کاشاني - اخلاق اسلامي, ترجمه جامع السعادات ملا مهدي نراقي - معراج السعاده، ملا احمد نراقي - نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي آيت الله مهدوي کني - اخلاق در قرآن (3 جلد) مصباح يزدي -اخلاق شبر، سيد عبدالله شبر منابع بيشتر: - خودشناسي براي خودسازي، مصباح يزدي - تهذيب نفس، ابراهيم اميني - مقالات استاد محمد شجاعي - خودسازى، شهيد باهنر - خودسازى، محمد يزدى - جهاد با نفس، ج 3، حسين مظاهرى موفق و پيروز باشيد.
نظر خودتان را ارسال کنید