باسلام خدمت شما پرسشگر محترم پاسخ سوال اول: حضرت علی (ع) بعد از پیامبر اکرم (ص) ولایت و امامت امت را داشته و همچنان به وظایف خویش می پرداخت، اما آنچه حضرت از آن دور ماند خلافت بود که توسط غاصبین غصب شد و در زیر به بخشی از علل غصب خلافت حضرت اشاره می شود، پس ولایت و سرپرستی حضرت بر مومنین همچنان بعد از پیامبر تا پیایان عمر عزیزشان تداوم داشت و در هیچ مقطعه ای از زمان، مردم در شرایط حضور ایشان بی سرپرست نبودند اما در جریان خلافت، خلافت را دیگران غصب نموده بودند و ایشان را خانه نشین کردند. علل مختلفی برای غصب خلافت وجود داشت که به بيان برخی از آنها می پردازیم: 1- خود بزرگ بینی : عمر گفت: اگر شخصی را که اجلح (اجلح کسی است که موهای جلو سرش ریخته باشد منظور حضرت علی است) است به خلافت برگزینند ان ها را به راهی که باید ( یعنی راه حق) می برد. پس عبدالله بن عمر گفت: اکنون چه چیز مانع شد که خلافت را به او واگذار نکردی ای امیر المومنین؟ عمر گفت: من خوش ندارم در حال حیات و موت متحمل خلافت علي شوم ((شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج12ص259-260)) 2- علی شوخ طبع : در روایتی هست که عمر با ابن عباس صحبت می کند و دلیل اینکه علی را لایق خلافت نمیداند شوخ طبعی او می باشد ((شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 12 ص52-51)) 3- ترس از هدایت مردم : عمر به ابن عباس می گوید: (( قطعا شایسته ترین کسی که مردم را وادار بر عمل به کتاب پرودگارشان و سنت پیامبرشان کند. رفیق تو (( علی بن ابی طالب)) باشد. والله اگر او عهده دار امر خلافت شود مردم را به رفتن در جاده روشن و راه راست گرایش دهد. (( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج6ص326)) 4- دشمني برخي از مشركان ومسلمانان ظاهرنما با علی بن ابی طالب عليه السلام . پس بهره برداری از فضای حزن انگیز جامعه درپی رحلت حضرت رسولصلی الله علیه وآله وسلم و عطش مردم در شناخت جایگزین »محوریت« حکومت اسلامی، زمینه شکلگیری شورای سقیفه را فراهم ساخت. این شورا زمانی شکل گرفت که حضرت علیعلیه السلام پیکر پیامبراکرمصلی الله علیه وآله وسلم را برای خاک سپاری آماده میساخت. خشن معرّفی کردن چهره امام به دلیل کشتن بسیاری از سران و بزرگان مشرک قریش در جنگها سبب شد حضرت به جایگاه واقعیاش دست نیاید. توجیه و تحریف چهره واقعی امیرمؤمنان، واقعه تاریخی »غدیر« را به فراموشی سپرد و علیعلیه السلام ماند و دو راه در پیش:»رویارویی« یا »سکوت«. هراس از تحریف اسلام و ترویج بدعتها، بازگشت مردم و زمامداران به عصر جاهلیت، حاکمیت اشراف، شکل گرفتن شکاف طبقاتی و تبعیض علیعلیه السلام را به انتخاب گزاره نخست فرا خواند. بر این بنیاد، در مسیر احقاق حق و گزاردن تکلیف برآمد. دست حسنعلیه السلام و حسینعلیه السلام و فاطمهعلیها السلام را گرفت، برای بازگرداندن خلافت به جایگاه واقعیاش به خانه یاران پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم شتافت و از آنان یاری خواست. در این رایزنی الاهی جز چهار تن )سلمان، ابوذر، عمار و مقداد( کسی با حضرت یار نشد. نداشتن یاور از یک سو، عدم اعتراض مردم به حاکمیت غیر علیعلیه السلام و رویکرد جامعه به تن پروری و عافیتطلبی از سوی دیگر، علیعلیه السلام را به انتخاب گزاره دوم رهنمون شد. آن حضرت، بعدها در بازگشت از جنگ نهروان در پاسخ بدین پرسش که چرا چنان که با طلحه و زبیر نبرد کردی، به جنگ غاصبان خلافت نشتافتی، فرمود:اگر آن روز چهل یاور داشتم، مبارزه میکردم. امام سکوت را برگزید؛ اما سکوتی که سایهاش بیست و پنج سال بر سر خلفا و اشراف و رانده شدگان پیامبر سنگینی میکرد. علیعلیه السلام هرگز خلافت را مشروع ندانست. پس از مرگ خلیفه دوم، وقتی شورای انتخاب خلافت رأی به حضرت را به استمرار روش دو خلیفه سابق مشروط ساخت، حضرت با صراحت گفت، در صورت به دست گرفتن خلافت، تنها به سنت پیامبر(ص) عمل خواهد کرد. در بینش سیاستمداران جهان کنونی، علیعلیه السلام میتوانست در برخوردی تاکتیکی شرط شورا را بپذیرد و پس از به دست گرفتن زمام قدرت، به سامان دهی حکومت اسلامی پردازد؛ اما موضعگیری شفاف حضرت بر منطق »هدف وسیله را توجیه میکند« خط بطلان کشید و فریاد حقگرایی وی را در تاریخ جاودانه ساخت. از اینجا به یک اصل راهبردی در روش امامان(ع) می توان پی برد که اصل «پیروزی حق بر باطل» را در یک پروسه دامنه دار و در طول تاریخ تعریف می کردند چه در زمان حیات و زندگانی خودشان اتفاق بیفتد و چه در زمان های بعد به طوری که در طول تاریخ تمامی آزاد اندیشان و عدالت محوران روش امامان(ع) را الگوی خود قرار داده اند و می دهند و این همان پیروزی حق بر باطل در طول تاریخ است تا آنجا که نویسنده مسیحی دکتر جرج جرداق نیز شش جلد کتاب با عنوان «امام علی صدای عدالت انسانیت» ره رشته تحریر درآورده است. این موضع گیری سبب شد حضرت دوازده سال دیگر خلافت را از دست دهد. اعتراضهای حضرت به سیاستهای غلط عمر در ایجاد شکاف طبقاتی و برخورد تبعیضآمیز با مسلمانان و نیز روش عثمان در تقسیم بیت المال و برخورد با رانده شدگان پیامبر از محوریترین چالشهای وی با خلفا به شمار میآید. امامعلیه السلام در سکوت بیست و پنج سالهاش، شبانگاهان با دلی اندوهبار در نخلستانها با خدایش خلوت میکرد و روزهنگام، شاداب و پرطروات در صحنههای گوناگون حضور مییافت. شادابی و امید آفرینی وی به اندازهای بود که عمر مزاحهایش را بسیار و ناگوار میدانست. »سالهای سکوتِ« حضرت سالهای »سکون« نبود. او در کنار بیان حق و اعتراض به کردار خلفا، به نگارش قرآن و تدوین فقه و تربیت شاگردان میپرداخت. حضور در عرصه سازندگی و حفر و وقف قناتهای متعدد، کاشتن نخل و رسیدگی به امور محرومان و حمایت از صحابه معترض در این سالها تحقق یافت. افزون بر این، حضرت در امور قضایی و سیاسی و نظامی مشاور دلسوز خلفا به شمار میآمد. خلفا با اذعان به جایگاه محوری علیعلیه السلام در مسائل مهم حکومتی و اعتراف به اشتباهاتی که توسط وی اصلاح میشد،(1) سنگینی حضور علیعلیه السلام ژنده پوش و شوخ طبع را برگرده خود احساس میکردند. حضرت دوران بیست و پنج ساله سکوت خود را با عبارت »همانند کسی که استخوان در گلو و خار در چشمدارد، بردباری ورزیدم«(2)، به تصویر میکشد؛ اما در حقیقت روش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حضرت چنان بود که او نیز خار دیدگان و استخوان گلوی مخالفانش به شمار میآمد. پی نوشت ها: 1) لولا علیٌ لهلک عمر.« این جمله زمانی از دهان عمر برون آمد که حضرت حکم سنگسار زن آبستن را مردود شمرد و جنین را مستحق سنگسار شدن ندانست. 2) وصبرتُ وفی العین قَذیً وفی الحَلْق شجاً، اَری تراثی نَهْباً؛ دیدم صبر کردن خرمندی است. پس صبر کردم در حالی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود، میراث خود را تاراج رفته دیدم. پاسخ سوال دوم: فواید امام غایب(ع) فقط منحصر به امور ظاهری و منافعی که مربوط به ترقی و ترویج آیین اسلام در دوران ظهور میباشد، نیست؛ بلکه فواید باطنی کثیری نیز بر امام غایب مترتب است که به مراتب، عظیمتر از فواید ظاهری است و در احادیث متعددی که پیرامون فلسفه و فایده وجود امام(ع) در عصر غیبت به ما رسیده، موارد گوناگونی عنوان گردیده است، که اکثر این منافع، عمومی است یعنی مسلمان و کافر، شیعه و سنی در آن سهیم هستند. چنانکه منافع آفتاب نیز عام است ولی برخی از آنها اختصاص به شیعیان دارد. به هر حال بیان این منافع، جذبه معنوی خاصی دارد که خالی از لطف نیست. 1 ـ اثر امیدبخشی به مسلمین : ایمان و اعتقاد به امام غایب(عج) سبب امیدواری مسلمانان نسبت به آینده پرمهرو صفای خویش در عصر ظهور امامشان می گردد. جامعه شیعی، طبق اعتقاد خویش به وجودامام شاهد و زنده، همواره انتظار بازگشت آن سفر کرده را که صدقافله دل همره اوست میکشد. هرچند او را در میان خود نمی بیند، اما خود را تنها و جدای او نمیداند. اگراین رهبر اصلا وجود خارجی نداشته باشد و علاقمندان مکتب انسان سازش در انتظار تولدو پرورش او در آینده باشند وضع بسیار فرق می کند. باری، امام غایب(عج) همواره مراقب حال و وضع شیعیان خویش می باشد، و همینمسئله باعث می گردد که پیروانش به امید لطف و عنایت حضرتش، برای رسیدن به یک وضعمطلوب جهانی تلاش کرده و در انتظار آن منتظر بسر برند. چنانکه خود فرموده است: «مادر رسیدگی و سرپرستی شما، کوتاهی نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم. پس تقوایالهی پیشه کنید و ما رایاری کنید تا از فتنه ای که به شما رو می آورد، شما را نجات بخشیم.»1 2 ـ پاسداری از آیین اسلام و دین خدا : از جمله آثار و فواید امام غایب(عج) این است که عاشقان و سربازان آن حضرت خود را به امید عصر ظهور برای دفاعاز دین آماده می نمایند. حضرت علی(ع) در این رابطه می فرماید: «به برکت آن امام گروهی از مردم برای دفاع از دین و درهم کوبیدن فتنه ها آماده می شوند، چنانکه شمشیر و تیر به دست آهنگرتیز می گردد. چشم آنها به واسطه قرآن روشن است، تفسیر و معانی قران در گوششان گفتهمی شود و شب و روز از جام حکمت و علوم الهی سیراب می شوند.»2 فواید دیگری نیز برای وجود نازنین آن امام در پس پرده غیبت بیان شده که مادر اینجا به همین دو فایده اکتفا می کنیم... پی نوشت ها : 1ـاحتجاج طبرسی ، ج2 ، ص 497 . 2 ـنهج البلاغه، صبحی صالح ، خطبه 150 ، ص 208 موفق و پیروز باشید.
نظر خودتان را ارسال کنید