: با توجه به چند نکته حکمت اين حکم الهي به دست مي آيد: 1. توجه به جريان تاريخي اين مساله نشان مي دهد اين مساله اختصاصي به دين اسلام نداشته است و در طول تاريخ قبل از اسلام نيز همواره تعدد زوج در جوامع مختلف و به گونه هاي مختلف براي مردان به عنوان يک نياز ضروري به صورت بسيار گسترده تر به رسميت شناخته مي شده است(1) که در دين اسلام اين قانون به صورت ضابطه مند محدود و تاييد گشته است. 2. در مورد لزوم اين قانون بايد گفت ماهيت نياز جنسي در مردان هم به لحاظ کمي و هم به لحاظ کيفي تفاوت عمده اي با نحوه اين نياز در زنان دارد؛ شدت و قدرت اين نياز در مردان بيشتر بوده(2)و بقاي غريزه جنسي مردان به لحاظ زماني نيز از زنان طولانيتر و بيشتر است.(3) لذا طبيعي است که در برخي احکام نظير اجازه به مردان در داشتن چند همسر تفاوتهائي بوجود آيد، در واقع ريشه اصلي اين حکم ناشي از تفاوت ريشه اي است که بين نياز و ميل جنسي در مردان در مقايسه با زنان وجود دارد. در اغلب مردان انگيزه اصلي در ازدواج و ارتباط با جنس مخالف، خواسته يا نا خواسته، ارضاي نياز جنسي است، در حالي که در اغلب زنان اين انگيزه عاطفي و روحي است. حتي بخش نياز جنسي در آن ها هم ماهيتي دوگانه يعني عاطفي جنسي دارد؛ يعني در ماهيت و حقيقت اين نياز هم تفاوت آشکاري بين زنان و مردان وجود دارد. اکثر آنچه برخي از زنان در دوران تجرد به عنوان نياز جنسي احساس مي کنند، بيش تر ماهيت تجربه جنسي دارد که با ارتباط با همسر برآورده مي شود.پس از ازدواج کم رنگ مي شود، در حالي که در مردان اين نياز، امري مداوم و کاملا مستقل و قدرتمند باقي مي ماند.(4) 3. مردان به جهت اينکه شرايط سخت تري براي رسيدن به آمادگي ازدواج در پيش روي دارند،مواردي نظير: رسيدن به وضعيت شغلي مناسب، و توان اداره اقتصادي يک خانواده در کنار تهيه منزل و هزينه هاي جاري مراسمات ازدواج و... غالبا آمادگي ديتري براي ازدواج دارند و همچنين به جهت عوامل مختلفي حذف فيزيکي در بين مردان بيشتر بوده و طول عمر آنها کمتر مي باشد، زيرا غير از مواردي نظير وقوع جنگها که بيشترين کشتگان را از بين مردان به همراه خواهد داشت، نوعا به جهت مسؤوليت اقتصادي بيشتر مردان که آنها را به جهت داشتن شغلهاي پر خطر در معرض خطراتي نظير تصادفات رانندگي،ارتباط مستمر با مواد يا محيط هاي کاري خطرناک، استنشاق هواي آْلوده محيط هاي صنعتي و... باعث کاهش عمر آنها مي گردد، که در مجموع باعث مي شود همواره ميزان زنان آماده ازدواج در جامعه بيش از مردان باشد و زنان بسياري در جامعه بدون همسر و سر پرست باقي بمانند؛ به همين دليل اجازه دادن دين به مرداني که توان اداره بيش از يک خانواده را دارند امري معقول است.(5) 4. با در نظر گرفتن همه آنچه گفته شد، ناچاريم يکي از سه راه ذيل را انتخاب کنيم : أ) مردان، حتي در وضعيت نياز و تمکن تنها به يک همسر در همه موارد قناعت کنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواستههاي دروني و احساسي خود را سرکوب کنند. ب) مردان فقط داراي يک همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني که بي شوهر ماندهاند، به شکل هاي گوناگون برقرار سازند. ج) کساني که قدرت دارند بيش از يک همسر را اداره کنند و از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشکلي براي آنها ايجاد نميشود، نيز قدرت بر اجراي کامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آنها اجازه داده شود که بيش از يک همسر انتخاب کنند. حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب کنيم، بايد گذشته از مشکلات اجتماعي که به وجود ميآيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم. اما اين مبارزهاي است که پيروزي در آن نيست. به فرض که اين طرح عملي بشود، جنبههاي غير انساني آن بر هيچ کس پوشيده نيست. اگر راه دوم را انتخاب کنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. انواع مشکلات روحي و فرهنگي و اجتماعي که دامنگير اين گونه روابط آزاد مي شود، بر جامعه بپذيريم؛ تازه زناني که به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار ميگيرند، نه تأمين مالي و اجتماعي و... دارند و نه آيندهاي در خور و سرنوشتي معين. چنان که شخصيت آنها در اين فرايند پايمال شده است. وجداني سرخورده و احساسي سرشار از ملامت خود دارند. اينها اموري نيست که انسان آگاه آن را تجويز کند. بنابراين تنها راه سوم ميماند که هم به خواستههاي فطري و نيازهاي غريزي زنان در موقعيت هاي خاص پاسخ مثبت داده شده، هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان جلوگيري شود و جامعه نيز از گرداب گناه در امان بماند. در اين ميان دو ضرورت مهم اجتماعي وجود دارد : يکي آن که وجود زنان بي سرپرست و بيوه در جامعه به دلايل گوناگون اقتصادي و روحي و غريزي مي تواند موجب مفاسد و مشکلات فردي و اجتماعي هم براي خودشان و هم براي مردان جامعه و هم فرزندان شان گردد، در حالي که با يک ازدواج ولو به عنوان همسر دوم بخش عمده اين نيازها برطرف شده و خطرات بسياري در اين زمينه برطرف مي گردد. ديگر آن که انگيزه هاي موجه در مردان آن هم در شرايط خاصي که معمولا از طريق همسر خود توان برآورده ساختن آن را ندارند، در پاره اي موارد مانند عقيم بودن زن و عدم امکان باروري و توليد مثل و امنند آن تعدد زوجات را کاملا منطقي ميکند. در اين شرائط با ازدواجي مشروع از فشارهاي ويرانگر روحي که ممکن است همه توان مفيد اجتماعي يک مرد را گرفته و او را وادار به رفتارهاي بسيار پر خطر و پر آسيب نمايد، جلوگيري مي شود. پينوشتها: 1. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ص50. مترجمان، احمد آرام و...، سازمان انتشارات آموزش و پرورش،1370 ش. 2.رک:http://www.seemorgh.com/health/default.aspx?tabid=2074&conid=23018 3.رک:http://www.tebyan.net/nutrition_health/diseases/women/2009/11/30/108951.... 4.رک:http://asheghi4u.blogsky.com/1389/02/25/post-1059/ 5.رک:پايگاه جامع زنان ايران : http://www. parswoman. com/view/2488. Aspx
نظر خودتان را ارسال کنید