خداوند غیبت را به خوردن مردار انسان تشبیه می‌کند که مورد تنفر انسان‌ها است؛ اما از طرفی گروهی آدم‌خوار وجود دارند که از خوردن آن تنفری ندارند. آیا آنان مشمول این آیه نخواهند شد؟!

خداوند غیبت را به خوردن مردار انسان تشبیه می‌کند که مورد تنفر انسان‌ها است؛ اما از طرفی گروهی آدم‌خوار وجود دارند که از خوردن آن تنفری ندارند. آیا آنان مشمول این آیه نخواهند شد؟!
پرسش
در سوره‌ی حجرات آیه ی 12 برای نکوهش غیبت آمده است: شما از مرده‌خواری انسان نفرت و انزجار دارید، و این بیان به صورت تعمیمی است، ولی انسان‌هایی وجود دارند که آن‌را نفرت‌انگیز نمی‌دانند. اینرا چطور توجیه می‌کنید؟
پاسخ اجمالی

خدای متعال برای بیان شدت زشتی یک رذیله‌ی اخلاقی به نام غیبت، و برچیدن چنین رذیله‌ای از جامعه‌ی اسلامی، با خطاب: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ... وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ...»؛[1]مؤمنان را از غیبت‌کردن بر حذر می‌دارد.

در این آیه، خداوند غیبت کردن از برادر مؤمن را به خوردن گوشت مردار او تشبیه می‌نماید.

در این‌جا چند نکته قابل دقت است:

از این‌که خداوند آن‌را مقید به گوشت برادر کرد(لَحْمَ أَخیهِ)، براى این است که جامعه‌ی اسلامى متشکل از مؤمنان است و مؤمنان برادران یکدیگرند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ».[2]
خداوند چرا برادر مؤمن را مرده می‌خواند؟ پاسخ آن است که مؤمنی که از او غیبت می‌شود، مانند مردگان بی‌خبر است از این‌که دارند از او غیبت می‌کنند.
از این‌که با فعل ماضی فرمود: «فکرهتموه»، و نفرمود «فتکرهونه»، این نکته برمی‌آید که چنین کراهتی، امرى ثابت و محقق است، و هیچ شکى در این نیست که شما هرگز راضى نمی‌‏شوید گوشت برادر مرده خود را بخورید. پس همان‌گونه که این کار مورد کراهت و نفرت شما است، باید غیبت کردن برادر مؤمنتان، و بدگویى پشت سر او نیز مورد نفرت شما باشد؛ چون این هم در معناى خوردن گوشت برادر مرده‌تان می‌باشد.
این سخن خداوند تنها در مورد حرمت غیبت میان مسلمانان و مؤمنان است، به قرینه این‌که در تعلیل حرمت آن، عبارت «لَحْمَ أَخِیهِ» آورده شده، و روشن است که اخوت تنها در بین مؤمنان است.[3]
از تشبیه غیبت مؤمن به خوردن گوشت مرده‌ی برادر می‌توان برداشت کرد، همان‌گونه که خوردن گوشت مردار حرام است و عذاب اخروی دارد، غیبت نمودن از مسلمان هم از نظر شرع حرام بوده، و عذاب دارد.
همان‌گونه که خوردن گوشت مردار تنفر طبع دارد و به صحت جسم آسیب می‌رساند، غیبت مسلمان هم انزجار روحی می‌آورد و سبب دشمنى و عداوت می‌گردد و خوى انسانى و عاطفه بین اقوام و دوستان را تبدیل به دشمنى و ضدیت می‌گرداند.[4]

از طرفی می‌دانیم که جز برای گروهی بسیار اندک که به هر دلیلی دل‌هایشان از دلسوزی و رحم خالی شده، خوردن مردار انسان برای تمام انسان‌ها و حتی بیشتر غیر مسلمانان نیز تنفرآمیز است؛ با این وجود اما این آیه با عبارت «یا أیها الذین آمنوا» آغاز شده و مخاطب آن، انسان‌های مؤمن هستند. و افراد باایمان از آن‌جا که خوردن گوشت برادر مرده‌شان را خلاف عقل و شرع می‌دانند، به طور طبیعی از آن تنفر بیشتری دارند. و آنچه را که عقل از آن تنفر دارد سزاوارتر به پیروی است؛ چون انگیزه‌ی عقل نسبت به طبع با اندیشه و بصیرت همراه است.[5]

در زبان و ادبیات عرب نیز غیبت کننده به خورنده گوشت مردم تشبیه شده است، شاعر عرب گفته است:

«و لیس الذّئب یأکل لحم ذئب و یأکل بعضنا بعضا عیانا»؛

گرگ گوشت گرگ دیگر را نمی‌‏خورد، در حالى که ما گوشت همدیگر را آشکارا می‌خوریم.

شاعر دیگری می‌‏گوید:

«فإن یأکلوا لحمى وفرت لحومهم و ان یهدموا مجدى بنیت لهم مجدا»؛

اگر (با غیبت من) گوشت بدن مرا بخورند، من (با گفتن خوبی‌‏هایشان) گوشت بدنشان را خواهم افزود، و اگر عزت مرا پایمال کنند، من عزّتشان خواهم داد.[6]

گفتنی است؛ همین تعلیلى که در جمله‌ی «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ ...»، براى حرمت غیبت آمده، تعلیل براى حرمت تجسس نیز هست؛ به دلیل آن‌که فرق غیبت با جاسوسی تنها در این است که غیبت اظهار عیب مسلمانى است براى دیگران - چه این‌که عیبش را خود ما دیده باشیم و چه این‌که از کسى شنیده باشیم- و تجسس عبارت است از این‌که به هر وسیله‌ بخواهیم به عیب او آگاه شویم، ولى در این‌که هر دو عیب‌جویى است مشترک‌اند، و در هر دو می‌‏خواهیم عیبى پوشیده برملا شود. منتها در تجسس براى خود ما برملا می‌شود، و در غیبت براى دیگران. و به همین جهت بعید نیست که جمله «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً ...»، تعلیل براى هر دو جمله باشد؛ یعنى هم جمله «وَ لا تَجَسَّسُوا" و هم جمله‌ی«وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».[7]

[1]. حجرات، 12.

[2]. حجرات، 10.

[3]. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏18، ص 324- 325، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.

[4]. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 13، ص 251، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.

[5]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، تهرانی، شیخ آقابزرگ، تحقیق، قصیر عاملی، احمد، ج‏9، ص 350، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.

[6]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج 9، ص 206، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372 ش.

[7]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏18، ص 325.

از کجا استاد اخلاق پیدا کنیم؟ چرا می گویند باید استاد اخلاق داشت؟ ویژگی های یک استاد اخلاق چیست؟ من قبلا با فردی آشنا شدم که مدعی بود علم لدنی دارد! و واقعا هم آدم خوبی بود

از کجا استاد اخلاق پیدا کنیم؟ چرا می گویند باید استاد اخلاق داشت؟ ویژگی های یک استاد اخلاق چیست؟ من قبلا با فردی آشنا شدم که مدعی بود علم لدنی دارد! و واقعا هم آدم خوبی بود. دستور چله داد بعدش حالم خیلی بد شد و مدتی افسردگی و اضطراب را تجربه کردم واقعا باید چه کرد و برای تزکیه از کجا شروع کرد؟
پاسخ:
سلام.پرسشگر محترم
مسلما شاگردی کردن در هر رشته ای استاد لازم دارد و پیمودن هر مسیری راهنما می طلبد و پرواضح است که هر کسی شایستگی استادی و راهنمائی کردن را ندارد رشته اخلاق هم از این اصل مستثنا نیست.کسی که قصد دارد اخلاق را بطور صحیح و بدور از افراط و تفریط رعایت کند نظارت استادی باتجربه بسیار برای او مفید خواهد بود.
استاد راه را نشان می دهد وشیوه پیمودن مسیررا مشخص می کند و تنظیم سرعت سیر و سلوک را بعهده می گیرد.و هرکجا شاگرد اشتباهی بکند می تواند از ارشادات او بهرمند شود.در روایتی امام سجاد علیه السلام می فرماید:«هَلَكَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَكیمٌ یُرْشِدُهُ.»1 كسى كه دانشمند ارشاد كننده اى نداشته باشد گمراه مى شود
برای استاد اخلاق ویژگی های متعددی را برمی شمارند که خلاصه و مهمترین آنها علم، آگاهی و تخصص لازم، تعهد و تقوا و متصف بودن به صفات اخلاقی و رعایت دستورات شریعت است.و نیز می گویند یک استاد خوب شاگرد شناس است وبه روحیات و استعداد و توانائی هرشاگردی توجه دارد و نسخه را به تناسب مزاج معنوی هرشاگردی صادر می کند.استاد اخلاق دعوت به خود نمی کند بلکه دعوت بخدا می کند از مرید بازی پرهیز دارد مدعی کشف و شهود نیست گرچه شاید دارای مقاماتی هم باشد ولی ادعا نمی کند وخودخواهی و منیت را کنار گذاشته است. بسیار باید در این مسیر مراقب بود تا در دام استادنماها گرفتارنیاییم. برای تزکیه نفس بهترین کار ترک حرام ها و انجام واجبات است که دستورهمه ائمه علیهم السلام و سفارش همه اساتید اخلاق است. به آنچه یقین دارید و می دانید ارزش اخلاقی است به دور از افراط و تفریط عمل کنید خداوند کمک می کند آنچه را نمی دانید را کم کم خواهید آموخت حتی اگر استاد اخلاق ندارید غصه نخورید و نگران نباشید دچار استرس و اضطراب نشوید کتابهای اخلاقی فارسی معتبر زیادی در دسترس است می توانید از آنها استفاده کنید مانند کتاب نردبان سعادت نوشته محمدرضا طباطبائی و یا از درسهای عمومی اخلاق اساتید مختلف که درسایت های معتبرموجود است بهره بگیرید.
نتیجه:
وجود استاد اخلاق بسیار مفید و ضروری است هرکسی شایستگی استاد اخلاق بودن را ندارد باید ازاساتید بی‌علم و بی‌‌تقوا پرهیز کرد می توان در نبود استاد اخلاق به دستورات عمومی قرآن و حدیث عمل کرد و از کتابهای معتبر اخلاقی استفاده نمود ونیز ازگفتار و نوشتاردرسهای عمومی اساتید اخلاق بهره‌مند شد.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1-کتاب پرسش ها وپاسخ های دانشجوئی جلد 20 توصیه ها و پاسخ های استاد آیه الله جوادی آملی
2- کتاب رهنمای طریق پرسش‌هایی برای زندگی بهتر از استاد محمد علی جاودان

پی نوشت ها:
1-بحار ج 75 صفحه 128

آیا گریه بر امام حسین علیه السلام باعث آمرزش گناهان است؟

آیا گریه بر امام حسین علیه السلام باعث آمرزش گناهان است؟
با سلام
پرسشگر محترم در احادیث متعددی آمده است که:" اگر باندازه بال مگسی برای امام حسین علیه السلام اشک ریخته شود گناهان شخص بخشیده می شود و بهشت واجب می گردد." پس اصل حدیث درست است باید معنا آن را درست فهمید.مرحوم علامه طباطبائی در پاسخ به این سوال وقتی پرسشگر تعجب می کند که چگونه گناهان با گریه بخشیده می شود می فرماید همان خدائی که گناهان را باتوبه و استغفار می بخشد همان خداوند این اثر را در گریه بر امام حسین علیه السلام قرار داده است.البته باید توجه داشت که هرحدیثی در کنار قرآن و دیگر احادیث باید معنا شود.استثناء هائی می توان یافت که دیگر احادیث و آیات قرآن بر آن دلالت می کند و یا عقل سلیم بر آن گواهی می دهد. مثلا هر عاقلی متوجه می شود این شامل قاتلین خود حضرت نیست. خداوند در قرآن فرموده است که:" شر و خیر در نزد خدا محفوظ می ماند و برخی از خیرات و خوبی ها کفاره گناهان می شود"
نه از توبه واستغفارو نه از گریه و عزاداری نباید برای گناه کردن بهانه درست کرد.
موفق باشید

چگونه صفات بد را از خودم دور کنم؟

چگونه صفات بد را از خودم دور کنم؟
سلام.پرسشگرمحترم
اخلاقی زیستن و مراقب اخلاق بودن و صفات بد را از خود دور کردن پسندیده است ولی گرفتار وسواس شدن ناپسند است.
برای ترک صفات بد معمولا از دو روش کلی استفاده می شود
روش اول¬_ تک تک صفات بد اخلاقی را شخص دروجود خود شناسائی می کند و یکی یکی درمان می کند.این راه کمی زمان براست و گاهی شخص اذیت می شود.
روش دوم_ شخص علم و معرفت خود را افزایش می دهد توحید ورضایت خداوند را در وجود خود پررنگ می کند بقیه صفات بد ریزش می کند. وقتی شخصی محور وجودش،کار برای رضا خداوند باشد بسیاری ازرذائل اخلاقی از بین می رود و در وجود شخص باقی نمی ماند.دراین روش فقط علم خود را افزایش دهید و از نشانه ها اطلاع و آگاهی داشته باشید مثلا در روایات و کتابهای اخلاقی صفات شخص منافق-حیله گر-حسود و...بیان شده است،وقتی این صفات را بدانید مبتلی نخواهید شد.
محاسبه خود بصورت روزانه ،هفتگی، ماهانه ویا سالانه بسیار کمک کننده است.
موفق باشید

خودپسندی و عجب چگونه درمان می شود؟

خودپسندی و عجب چگونه درمان می شود؟
باسلام خدمت شما پرسشگر محترم
راههاي درمان عجب و خودپسندي
مبارزه با اين افكار دو راهكار اصلي دارد.
راهكار اول توحيداست, يعني شما توجه كنيد توفيق كار خوب و قدرت كار خوب و ابزار كار خوب و تمام وجود خودتان از خدا است و اين خدا است كه فاعل حقيقي و موثر واقعي خير است و ما تنها ابزاري هستيم در دست او و حتي قدرت انتخاب و اختيار را او به ما داده است, پس از خود چيزي نداريم و چيزي نيستيم كه بخواهيم بدان بباليم و دچار خودپسندي شويم.
راهكار دوم توجه به گناهان است. اگر انسان در حين عمل خير و هنگامي كه اين افكار به او هجوم مي آورد, ياد گناهان و خطاهاي خود بيافتد, به خود اجازه نمي دهد كه ببالد و خود را برتر از ديگران بداند.
البته ناگفته نماند, گاهي اين حالت واقعا در اثر احساس عجب است, ولي در مورد شما ممكن است در اثر وسواس باشد, يعني در حقيقت شيطان است كه اين افكار را در شما بزرگ مي كند, بايد سعي كنيد به وسوسه ها توجه نكنيد.
در هر صورت درمان عجب بيشتر جنبه شناختي دارد. كسي كه به توحيد و خداي يگانه معتقد است و همه عالم را مظهر خدا مي داند, جايي براي
اينكه براي خودش به صورت مستقل جايگاهي قايل شود و بگويد من, وجود ندارد.انسان هر چه دارد از خدا است و هر چه هم در آينده خواهد داشت از خدا است -انا لله و انا اليه الراجعون- و حتي خودش هم مخلوق خدا است و عبادت اش هم به حول و قوه و به توفيق او است, قدرت و نيرويش هم از او است- لا حول ولا قوه الا بالله- پس جايي براي خود باقي نمي ماند كه بخواهد به آن ببالد و خود را برتر از ديگران بداند, ديگراني كه آنها هم بنده و مظهر خدا هستند و از خداوند به اندازه خود بهره دارند و پيش خداوند به اندازه شايستگي هايشان منزلت دارند. هيچ كسي نمي تواند خود را برتر از ديگران بداند, زيرا حقيقت و شايستگي انسان ها را تنها خدا مي داند و چه بسا كسي كه ما خيال مي كنيم از ما پايين تر است, نزد خداوند به خاطر اخلاص و بندگي نهاني و يا داشتن صفات نيكو برتر باشد.
راهکار سوم-با کسانی که توفیق عبادت و خدمت زیادی دارند معاشرت کنید.مثلا می بینید اهل خیرات و وقف و کمک به مردم هستند ولی ادعائی ندارند.کم کم این حالت خودخواهی و خود بزرگ بینی در شما درمان می شود.
راهکار چهارم-وقتی احساس می کنید خیلی مهم شده اید زمانی به عیادت بیماران در بیمارستان بروید.و گاهی به زیارت اهل قبور و قبرستان بروید.بهتر خواهید شد.
موفق باشید.

فرق شیطان با نفس اماره چیست؟

فرق شیطان با نفس اماره چیست؟
پاسخ اجمالی
هویت حقیقی انسان که از آن تعبیر به نفس می‌آورند، دارای ابعاد و لایه‌های متعددی است که در قرآن مجید به سه مرتبه‌ی(اماره، لوامه و مطمئنه) آن اشاره شده است.
نفس اماره، به این معنا است که تمایلات حیوانی، حاکم بر وجود انسان باشند؛ یعنی حالتی از نفس است که همواره انسان را به بدی‌ها و برآوردن خواسته‌های شهوانی، فرمان می‌دهد.
اما شیطان در لغت و اصطلاح، به هر موجود طغیانگر و سرکش شیطان گفته می‌شود، خواه از جنس انسان باشد یا از جن یا از حیوانات.
منظور از ابلیس، شیطان خاص است که از جن است و در اثر کثرت عبادت در ردیف فرشتگان قرار گرفت، اما پس از تمرد از امر خداوند متعال(در سجده کردن به آدم) از درگاه رحمت الهی رانده شد و قسم یاد کرد که انسان‌ها را از راه وسوسه به گمراهی و ضلالت بکشاند.
نتیجه این‌که، نفس اماره، در واقع یکی از ابزارهای شیطان و راه نفوذ و سلطه بر انسان است و از جنود و سربازان شیطان محسوب می‌شود.
بنابر این، وسوسه از جانب ابلیس به عنوان شیطان بیرونی، و تحریک و خواهش توسط نفس اماره به عنوان شیطان درونی، انسان را به مرحله‌ی سقوط می‌کشاند. به عبارت دیگر، نفس اماره با توجه به زمینه و گرایش حیوانی موجود در انسان، تحت تأثیر وسوسه‌ی شیطان واقع شده و شیطان نیز مرحله به مرحله جلو می‌آید، تا جایی که فرد نیز جزو حزب شیطان محسوب می‌شود.

من به لطف خدا اخلاص دارم ایا می توانم مسئولیت قبول کنم؟

من به لطف خدا اخلاص دارم ایا می توانم مسئولیت قبول کنم؟
سلام.پرسشگر محترم
پذیرش مسئولیت فقط به اخلاص داشتن نیست تخصص و تعهد کنار هم لازم است.باید توان علمی و عملی اجراء کار را داشته باشید.اخلاص داشتن بمعنا ندیدن استعداد و ندیدن علاقه شخصی نمی باشد، مثلا در تاریخ اسلام می خوانیم که ابوذر غفاری اخلاص داشت اما پیامبر به او فرمود :«تو شخص لایق و خوبی هستی اما مسئولیت مدیریت را بعهده نگیر».پس دیدن استعدادها و دیدن علاقه ها منافاتی با رعایت اخلاص ندارد. میزان توانائی و استعداد خود را همیشه در نظر بگیرید.داشتن استعداد بالا بمعنا داشتن تکبر نیست وهمیشه هم بمعنای آمادگی پذیرش مسئولین نیست باید به همه جهات دقت کرد. باید در جائی مصرف شویم که مفید باشیم نه فقط مهم.موفق باشید

با کسانی که بی ادبی می کنند چگونه رفتار کنیم؟

با کسانی که بی ادبی می کنند چگونه رفتار کنیم؟
سلام.پرسشگر محترم
وقتی کسی از روی نادانی حریم و حرمت ها را نگه نمی دارد و بی ادبی می کند و این کار در او یک صفت شده است و تکرار می شود سکوت و عفو و گذشت غلط است زیرا زمینه را فراهم می کند که ایشان این کار اشتباه را با دیگران نیز انجام دهد.در این مواقع باید ناراحتی را در چهره و سخن نشان داد و در یک موقعیت مناسب با رعایت ادب و احترام توضیح لازم را به او داد و خود شخصی که به او توهین می شده است نیز تا مدتی سنگین و متین و با وقار رفتار کند زیاد صمیمی نشود تا او بیاموزد که حریم و حدود احترام دیگران را رعایت کند.درصورت لزوم مشاوره حضوری بروید. مهارت زیستن با دیگران زمانی بیشتر ضرورت پیدا می کند که چاره ای ازهمزیستی با شخص بی ادب نداریم مثلا او پدر ماست.باید طوری زندگی کرد که در بدی دیگران هضم نشویم و تنها راه مقابله را ترک رابطه ندانست زیرا یا دیگران قابل اصلاح هستند که به تدریج و با نرمی و محبت و منطق می توان کم کم بر آنها اثر گذاشت، و یا تغییر پذیر نیستن که در اینصورت وقتی شما وظیفه اسلامی خود را در جهت ارشاد کاملا انجام داده باشید دیگر جای نگرانی نیست و می توانید به اندازه معمول و متعارف معاشرت داشته باشید.برای خود ارزش قائل باشید حرمت و احترام دیگران را نگه دارید لازم نیست همگان را هدایت کنید.حسن خلق و نیز منطق و نرمی و محبت و رعایت آداب معمول و مرسوم در جمع اقوام و دوستان خود سازننده است.سعی کنید بیشتر با رفتار به خوبی ها دعوت کنید تا با گفتار،اندازه افراد اطراف خود را بدانید تا در همان سطح، توقع داشته باشید و بیشتر توقع نداشته باشید در نتیجه در جمع آنها بودن، قابل تحمل تر می شودو لذت بخش می شود. موفق باشید

تقرب به خدا یعنی چه و چگونه صورت می گیرد؟

تقرب به خدا یعنی چه و چگونه صورت می گیرد؟
پرسشگرمحترم تقرب به خدا از گونه زمان و مكان و از نوع تقرّب و نزدیكی هایی كه در جهان می شناسیم نیست، بلكه یك واقعیت معنوی عمیق است كه با تعالی و تكامل روح تحقق می یابد، فهم و درك واقعیت معنوی، نیازمند شناخت و معرفت ویژه و وصول به مراتبی از قرب است. هر چه میزان معرفت انسان نسبت به جنبه های ضعف و قوت خویش، و جمال و جلال خداوند بیشتر باشد، و هر اندازه توانسته از گناهان بدنی و قلبی و فكری دور باشد و جسم و دل و اندیشه خویش را متوجه خداوند سازد، به همان اندازه می تواند واقعیت معنوی را بیشتر درك كند و مفهوم قرب و نزدیكی به خدا را احساس و لمس نماید.تقرب و نزدیكی به خدا امری تدریجی است و نیازمند به زمان برای كسب ظرفیت و معرفت ویژه ای است تا رنگ خدایی از ظاهر به باطن و تار و پود حقیقت انسان نفوذ كند. 3. تكامل روحی و تقرب به خدا، همانند بالا رفتن از پله های نردبان است. هر چه از پله ها بالاتر می رویم، نیازمند مراقبت و مواظبت بیشتر است، زیرا در صورت انحراف و سقوط، ضربه شكننده تر خواهد بود وسط پله های نردبان جای توقف و ماندن نیست، باید حركت را تداوم بخشید و گرنه خطر تزلزل و سقوط او را تهدید می كند. كسی كه از پلكان تهذیب و اصلاح نفس بالا می رود، آن هنگام می تواند صعود یابد و به قرب الهی برسد كه وسط راه توقف نكند.ثبات قدم و استقامت و استواری در برابر سختی ها و مشكلات و آزمون هایی كه خداوند از انسان می گیرد، شرط موفقیت در نزدیكی به خدا است.ترک حرام ها و انجام واجبات مهمترین کار برای کسب رضایت الهی وقرب به خداوند است.

آیا هرنوع آرزوئی بد است؟

آیا هرنوع آرزوئی بد است؟
سلام.پرسشگر محترم
آرزو همیشه منفی نیست به عبارت دیگر آرزو اقسام دارد برخی از انواع آن منفی است که معصومین علیهم السلام پرهیز داده اند.اگر آرزو در جهت درست و برای کسب امور متعالی باشد منفی نیست مثلا شما در متون دینی می بینید که آرزو می کند که از یاران امام زمان باشد و یا از خدا می خواهد که سفرهای متعدد حج برود و......
پس اگر آرزو مانع فراموشی آخرت نشود و خدا و دین فراموش نشود و شخص را بصورت افراطی دنیا طلب نکند اشکالی ندارد
لذا آرزو در جهت تحصیل و تشکیل زندگی موفق و خوب ایرادی ندارد.

پربازدیدترین ها